aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

رسم ناعادلانه ی جنگ

سه شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۴:۵۰ ب.ظ
داخل گودال ، ویری به بیلی گفت : " بازم جون تو رو خریدم ، ناکس الدنگ ." برای چندمین روز بود که جان بیلی را می خرید . فحشش می داد ، لگدش می زد ، کشیده اش میزد و راهش می انداخت . بیلی برای نجات جان خود هیچ کاری نمی کرد ، به همین دلیل استفاده از بیرحمی الزامی بود . بیلی می خواست از همه چیز دست بکشد و خود را خلاص کند . بیلی سردش بود ، گرسنه ، پریشان و بی لیاقت بود . سه روز از سرگردانی آنها می گذشت و دیگر خواب و بیداری برایش فرق چندانی نداشت ، حتی میان راه رفتن و ایستادن اختلاف مهمی نمی دید ! دلش می خواست او را به حال خود رها کنند . بارها می گفت : " بچه ها ولم کنید بروید ."
برای ویری هم مثل ویلی جنگ تازگی داشت . او را هم به جای یکنفر دیگر به جبهه فرستاده بودند . ویری جزء خدمه ی یک توپ ضدتانک 57 mm بود ، و فقط یکبار با عصبانیت در شلیک آن شرکت کرده بود . توپ صدایی مثل صدای باز شدن زیپ شلوار یک غول ایجاد کرده بود ، سپس یک شعله ی ده متری از دهانه اش جستن کرد و برف و علف های اطرافش را هورتی بالا کشید ، شعله ی آتش یک خط سیاه روی زمین باقی گذاشت و محل دقیق استتار توپ را به آلمانى ها نشان داد ؛ گلوله به خطا رفته بود . هدفی را که نتوانسته بودند بزنند یک تانک ببر آلمانی بود . تانک پوزه ی 88 mm خود را چرخاند ، مثل سگ بو کشید و خط سیاه را بر روی زمین دید ، شلیک کرد و همه ی خدمه ی توپ به جز ویرى را کشت !
بله این است رسم روزگار .
سلاخ خانه ی شماره پنج ( کورت ونه گات )
  • Zed.em

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی