درباره ی فرهنگ
آنوقت آل کاپون عمیق شد .
" من ، بچه ها ، من طرفدار پوسیدگی ، فساد و مرگم . یعنی طرفدار واقعیت م . تراژدی آمریکا این است که خیلی جوان است ، سرعت پوسیدگی اش کافی نیست . برای همین هم آدمهای بزرگی ندارد .برای ایجاد مردان بزرگ قرنها پوسیدگی و گند لازم است . یک جور کود است . گلهای عجیب و غریب بار می آورد . مثل گاندی ، دوگل ، بیتلها ، ناپلئون ، اینها همه از اعماق کثافت ، از ته بیست قرن چرک و خون و کود تاریخ بیرون می آیند . این یعنی فرهنگ . آمریکا باید خیلی با عجله ، سرپایی ، شروع به گندیدن بکند . همه باید کمک کنند . آنوقت شعرهایی پیدا می شود که هنوز هیچکس نظیرش را نشنیده . مثل شعرهای رمبو ، نقاش های نابغه ، مطلقا بی نظیر . بعد هروئین ، ال.اس.دی. ، انواع تتراکلوریت ها ، زود ، باید جنبید تا کسی شد ."
آنوقت لنی بلند شد و چک و چانه ی یارو را خرد کرد . خیلی عجیب بود چون آمریکا به تخمش هم نبود ؛ ولی آخر در آمریکا یک نفر بود که هرچند مرده بود ، مورد علاقه و احترام او بود . برای گری کوپر بود که دهان این اسپرماتوزوئید دوپا را خرد کرد . در خانه ی بگ هرگز کتک کاری سابقه نداشت . بگ حالش به هم خورد . مجبور شدند با دهان به او تنفس مصنوعی بدهند و این واقعا دل آدم را به هم می زند ، چون دهن بگ ...، واقعا بهتر است فکرش را هم نکنید ! بعد معلوم شد که داستان همه حقه بازی است و بگ حالش به هم نخورده . یک چشمش باز بود ، داشت کیف می کرد پدرسگ!
اما هرچه بود ، بگ پسر خیلی خوبی بود . از همه بدتر این بود که آل کاپون قسم می خورد که به یک کلمه از حرفهای خودش عقیده نداشته است . فقط می خواسته دیگران را تحریک کند تا با او مخالفت کنند و یک بحث گرم و آموزنده برپا شود . فکرش را نمی شد کرد که اینهمه حماقت در یک نفر جمع شده باشد . با حماقت های او می شد یک ملت را سیر کرد .
خداحافظ گری کوپر ( رومن گاری )
- ۹۵/۰۲/۰۸