aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آلبر کامو» ثبت شده است

ریو با دقت به حرف‌های روزنامه‌نویس گوش داده بود . درحالیکه چشم از او برنمی‌داشت با ملایمت گفت :
- رامبر ، انسان اندیشه نیست .
- اندیشه است . از آن لحظه‌ای که از عشق روی‌گردان می‌شود ، اندیشه‌ای است کوتاه . و ما دیگر لیاقت عشق را نداریم . تسلیم شویم دکتر ، صبر کنیم که چنین لیاقتی را پیدا کنیم و اگر واقعاً ممکن نباشد ، بی‌آنکه نقش قهرمان را بازی کنیم به‌ انتظار نجات عمومی باشیم . من دورتر از این نمی‌روم .
ریو با حالت خستگی ناگهانی که در چهره‌اش پیدا شده بود برخاست و گفت :
- شما حق دارید رامبر ، کاملاً حق دارید . و به‌هیچ قیمتی من دلم نمی‌خواهد شما را از آن کاری که می‌خواهید بکنید ، که به نظر من درست و خوب است ، منصرف کنم . اما با وجود این باید به شما بگویم ، اینجا مسأله‌ی "قهرمانی" در میان نیست . بلکه 'شرافت' در میان است . این عقیده‌ای است که ممکن است مضحک به‌نظر آید ، اما یگانه راه مبارزه با طاعون 'شرافت' است .
طاعون ( آلبر کامو )
  • Zed.em
به‌همین ترتیب او در کنار تارو زندگی کرده بود و آن‌روز تارو مُرده بود بی‌آنکه دوستی‌شان واقعاً مجال زیستن بیابد . تارو همانطور که خودش می‌گفت بازی را باخته بود . اما آیا چه بُردی نصیب ریو شده بود ؟ بُرد او در این‌ میان فقط این بود که طاعون را بشناسد و به‌یاد بیاورد ؛ دوستی را بشناسد و به‌یاد بیاورد ؛ محبت را بشناسد و روزی مجبور باشد که به‌یاد بیاورد . تمام آنچه انسان می‌توانست در بازی طاعون و زندگی ببَرد ، عبارت بود از معرفت و یادبود . و شاید آنچه تارو "بُردن بازی" می‌نامید همین بود .
طاعون ( آلبر کامو )
  • Zed.em
هرگز تیرباران کسی را ندیده‌اید ؟ مسلماً نه ، معمولاً اینکار بنا به دعوت صورت می‌گیرد و حاضران قبلاً انتخاب شده‌اند . نتیجه اینکه ، اطلاع شما از این مراسم محدود به آن چیزی است که در تصویرها و در کتاب‌ها دیده‌اید . دستمالی بر روی چشم ، چوبه‌ی اعدام و چند سرباز در فاصله‌ی دور . اما نه ، اینطور نیست ! می‌دانید که برعکس جوخه‌ی تیرباران در یک‌ونیم متری محکوم می‌ایستد ؟ می‌دانید که اگر محکوم بتواند دو قدم به جلو بگذارد سینه‌اش به تفنگ‌ها می‌خورد ؟ می‌دانید که تیراندازان از این فاصله‌ی کوتاه تیرشان را در ناحیه‌ی قلب متمرکز می‌کنند ، و همه‌ی آنها با گلوله‌های درشت‌شان حفره‌ای در آنجا باز می‌کنند که می‌توان مشت را در آن فرو برد ؟ نه ، شما نمی‌دانید ! چون اینها جزئیاتی است که از آن حرف نمی‌زنند . خواب آدم‌ها از زندگی ، برای طاعون‌زدگان مقدس‌تر است . نباید مانع خوابیدن مردمِ درست و حسابی شد . این‌کار بی‌ذوقی است . و همه می‌دانند که ذوق عبارت است از مُصّر نبودن . اما من از همان‌وقت به‌بعد دیگر خوب نخوابیدم . طعم بد این حادثه در دهانم باقی ماند و من از اصرار ، یعنی از اندیشیدن دست برنداشتم .
آنگاه پی بردم که ، دست‌کم من در سراسر این سال‌های دراز ، طاعون‌زده بوده‌ام و با وجود این با همه‌ی صمیمیتم گمان کرده‌ام که بر ضدّ طاعون می‌جنگم . دانستم که بطور غیرمستقیم مرگ هزاران انسان را تأیید کرده‌ام و با تصویب اعمال و اصولی که ناگزیر این مرگ‌ها را به‌دنبال دارند ، حتی سبب این مرگ‌ها شده‌ام . دیگران از این‌وضع ناراحت به‌نظر نمی‌آمدند و یا لااقل هرگز به اختیار خود درباره‌ی آن حرف نمی‌زدند . من گلویم فشرده می‌شد . من با آنها بودم و با اینهمه تنها بودم . وقتیکه نگرانی‌هایم را تشریح می‌کردم ، آنها به من می‌گفتند که باید به آنچه در خطر است اندیشید و اغلب دلائل مؤثری ارائه می‌دادند تا آنچه را که نمی‌توانستم ببلعم به‌خورد من دهند . اما من جواب می‌دادم که طاعون‌زدگان بزرگ ، آنها که ردای سرخ می‌پوشند ... آنها هم دراینمورد دلایل عالی دارند و اگر من دلایل جبری و ضروریاتی را که طاعون‌زدگان کوچک با استدعا و التماس مطرح می‌کنند بپذیرم ، نمی‌توانم دلایل طاعونیان بزرگ را رد کنم . به‌من جواب می‌دادند که بهترین راهِ حق‌ دادن به سرخ‌ردایان این است که اجازه‌ی محکوم ساختن را منحصراً در اختیار آنها بگذاریم . اما من با خود می‌گفتم که اگر انسان یکبار تسلیم شود دیگر دلیلی ندارد که متوقف شود . تاریخ دلیل کافی به‌دست من داده‌ است ، این روزگار مال کسی است که بیشتر بکشد . همه‌ی آنها دستخوش حرص آدم‌کشی هستند و نمی‌توانند طور دیگری رفتار کنند .
طاعون ( آلبر کامو )
  • Zed.em
بر اثر مشکلات تغذیه که به‌مرور زمان بیشتر می‌شد ، عناوین تازه‌ای برای نگرانی پیدا شده بود . سودجویان پا به میدان گذاشته بودند و مواد غذایی ضروری را که در بازار معمولی پیدا نمی‌شد به قیمت‌های سرسام‌آور عرضه می‌کردند . به‌این ترتیب خانواده‌های فقیر در وضع بسیار شاقی قرار داشتند و حا‌ل‌آنکه برای خانواده‌های ثروتمند همه‌چیز فراهم بود . طاعون با بی‌طرفی نافذی که در قلمرو خود مراعات می‌کرد ، معمولاً می‌بایستی اصل تساوی را در همشهریان ما تقویت کند ، اما برعکس بر اثر بازیِ عادیِ خودخواهی ، احساس بی‌عدالتی را در قلب انسان‌ها حادتر می‌ساخت . البته تساوی ایراد ناپذیری در مورد مرگ برقرار بود ، اما آن‌را هم هیچکس نمی‌خواست . بیچارگان که در این‌وضع از گرسنگی رنج می‌بردند ، باز هم با حسرت بیشتری به شهرها و روستاهای مجاور می‌اندیشیدند که در آنها زندگی آزاد بود و نان گران نبود . اکنون که نمی‌توانستند غذای کافی برای آن‌ها فراهم کنند ، این احساس غیرعاقلانه در آنان پیدا شده بود که باید به آنها اجازه‌ی خروج بدهند . شعاری دهان به دهان می‌گشت ، گاهی آن‌را بر روی دیوارها می‌خواندند و قبلاً نیز چندبار بر سر راه استاندار فریادزده بودند : "نان یا هوا !" این شعار طنزآمیز علامت تظاهراتی بود که به‌سرعت از آنها جلوگیری شد ، ولی جنبه‌ی خطرناک آن‌ها بر هیچکس پوشیده نماند .
روزنامه‌ها در مقابل هر مبلغی که گرفته بودند ، از دستورالعمل خوشبینی اطاعت می‌کردند . بنابر نوشته‌های آنها ، آنچه وضع حاضر را مشخص می‌ساخت "سرمشق هیجان‌انگیز آرامش و خونسردی" بود که مردم می‌دادند . اما در شهری که درهایش را به‌روی خود بسته است و هیچ‌چیزی نمی‌تواند مخفی بماند ، هیچکس درباره‌ی "سرمشقی" که جماعت می‌داد اشتباه نمی‌کرد .
طاعون ( آلبر کامو )
  • Zed.em
از این‌نظر ، آنان در نظام طاعون قرار گرفته بودند و این نظام هرچه مبتذل‌تر بود در آنان مؤثرتر بود . دیگر در میان ما هیچکس احساسات عالی نداشت . اما همه‌ی مردم دچار احساسات یکنواخت بودند ، همشهریان ما می‌گفتند : "وقت آن رسیده است که این وضع تمام شود ." زیرا در دوران بلا ، طبیعی است که مردم پایان عذاب دسته‌جمعی را آرزو کنند . و گذشته از آن عملاً آرزو داشتند که این وضع تمام شود . اما همین حرف‌ها هم بدون شور و هیجان و یا احساسات تلخ روزهای اول و تنها با منطقی که هنوز برای ما روشن مانده بود ، اما بسیار ضعیف بود گفته می‌شد . جای شور و هیجان هفته‌های نخستین را نوعی درماندگی گرفته بود که اگر کسی آن‌را به تسلیم و تمکین حمل می‌کرد در اشتباه بود . زیرا این درماندگی بیشتر نوعی رضایت موقت بود .
همشهریان ما خود را با طاعون تطبیق داده بودند و می‌توان گفت که همرنگ محیط شده بودند ، زیرا کار دیگری از آنان ساخته نبود . طبیعی است که باز هم حالت بدبختی و رنج را داشتند اما دیگر نیش آن‌را احساس نمی‌کردند . گذشته از آن مثلاً دکتر ریو متوجه می‌شد که بدبختی همین است . زیرا عادت به نومیدی از خود نومیدی بدتر است .
طاعون ( آلبر کامو )
  • Zed.em
شرّ و بدی که در دنیا وجود دارد پیوسته از نادانی می‌زاید و حُسن‌نیت نیز اگر از روی آگاهی نباشد ممکن است به اندازه‌ی شرارت تولید خسارت کند . مردم بیشتر خوبند تا بد ، و در حقیقت مسأله این نیست ؛ بلکه آنها کم یا زیاد نادانند و همین است که فضیلت یا ننگ شمرده می‌شود . نومید کننده‌ترین ننگ‌ها ، ننگ آن نادانی است که گمان می‌کند همه‌چیز را می‌داند درنتیجه به خودش اجازه‌ی آدم‌کُشی می‌‌دهد . روح قاتل کور است و هرگز نیکیِ حقیقی یا عشقِ زیبا بدون روشن‌بینی کافی وجود ندارد .
طاعون ( آلبر کامو )
  • Zed.em
"رستگاری بشر برای من کلمه‌ی بسیار بزرگی است ؛ من اینهمه دور نمی‌روم . سلامت بشر مورد علاقه‌ی من است ؛ سلامت او در وهله‌ی اول ." معتقد بود که : "داد را نمی‌توان بر اساس بیداد بنا کرد ."
آلبر کامو
  • Zed.em