aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۶ مطلب در آذر ۱۴۰۳ ثبت شده است

تو ،
آنی که بر خود نوحه می‌کردی ،
و در آن واقعه نومید شده بودی !
من ،
آنم که در آن نومیدی ، دستت گرفتم ،
خلاصت کردم !
خطِ سوم _درباره‌ی شخصیت ، سخنان و اندیشه‌ی شمس تبریزی ( ناصرالدین صاحب زمانی )

  • Zed.em

هر فسادی که در عالم افتاد ،
از این افتاد :
یکی ، یکی را معتقد شد ، به تقلید !
یا منکر شد ، به تقلید ! ...
کِی روا باشد مقلد را مسلمان داشتن ؟! (ش۷۶)
خطِ سوم _درباره‌ی شخصیت ، سخنان و اندیشه‌ی شمس تبریزی ( ناصرالدین صاحب زمانی )

  • Zed.em

ابعاد شخصیت جامع یا شرایط نیل به کمال بلوغ انسانی از نظر شمس عبارتند از ابعاد چهارده‌گانه‌ی زیر :

  • اندیشمندی (گذشته و آینده‌نگر)
  • بینشمندی (درک شهودی)
  • زمان‌آگاهی
  • خودآگاهی
  • خویشتنداری ، شامل : غنای روحی ، تعادل روحی ، تمیز یا رسایی تشخیص
  • خودیاری و خودمختاری
  • دیگرخواهی و مردمداری ، یا احساس مسئولیت اجتماعی
  • ایثار و فداکاری
  • رهاسازی و استقلال‌بخشی
  • فروتنی (در برابر ضعفا) و گردنکشی (در برابر اقویا)
  • رهایی از پیش‌داوری
  • عشق و آرمان
  • اصالت ، خلاقیت و ابتکار
  • استقامت و پایداری
خطِ سوم _درباره‌ی شخصیت ، سخنان و اندیشه‌ی شمس تبریزی ( ناصرالدین صاحب زمانی )
  • Zed.em

روانشناسی شمس تابع انسان‌سالاری اوست . انسان معیار ارزش‌ها و خالق اعتبارها است . زشتی و زیبایی و نیکی و پلیدی که ما به چیزها نسبت می‌دهیم تابع از پندار ، پرتویی از فانوس خیال ، و انگیخته‌ای از زمینه‌ی عاطفی و ذهنی ماست ؛ این سوبژکتیویسم ، این تکیه بر اصالت‌دید ذات درک کننده ، این ذهنی‌گری عینیت‌های خارجی ، بطور کلی یکی از میراث‌های روانشناسی شرقی است که ما آن‌را بویژه در عرفان انسان‌گرای ایران اسلامی ، پیوسته منعکس می‌یابیم . شاید به رساترین و درعین‌حال شاعرانه‌ترین تعبیرها ، این مضمون را در یکی از رباعی‌های منسوب به خیام بتوان یافت :

گردون نگری ز عمر فرسوده‌ی ماست // جیحون اثری ز اشک پالوده‌ی ماست
دوزخ شرری ز رنج بیهوده‌ی ماست // فردوس دمی ز وقت آسوده‌ی ماست
شاهد تمثیلی برای این نسبیت فردی ارزش‌ها و تابعیت ذهنی اعتبارها در ادبیات عرفانی ، عموماً گفتگوی مجنون (نام اصلی قیس عامری ۶۹۹م.) با مردی است که لیلی را زشت می‌شمارد و از شوریدگی مجنون به‌خاطر وی در شگفتی فرو می‌رود . مجنون به‌وی پاسخ می‌دهد :
- این بدان‌جهت است که تو لیلی را از دید خود می‌نگری نه از فراسوی چشم من !
خطِ سوم _درباره‌ی شخصیت ، سخنان و اندیشه‌ی شمس تبریزی ( ناصرالدین صاحب زمانی )
  • Zed.em

رویگردانی از متافیزیک ، اعراض از پژوهش در فراسوی انسان و طبیعت ، سرانجام ، گریز از خدا و انسانگرایی را در جهان‌نگری‌های بزرگ ، از ویژگی‌های آئین بودا بویژه شاخه‌ی بودایی 'ذن' می‌دانند . درهرحال تصوف ایران ، چه از تصوف بودایی متأثر شده باشد و چه نشده باشد ، در آن نیز رگه‌ها یا حتی امواجی از خداگریزی ، یا دستکم (اگر نه خداگریزی) به‌طور مسلم اومانیسم ، هوموکراتی یا انسانگرایی و انسان‌سالاری با تأکید دیده می‌شود .
مقام انسان در اسلام مشخص است : عبودیت ، بندگیِ بی‌چون و چرا و تسلیم محض !
عاصی در اسلام اگر فرشته باشد ابلیس می‌شود ، و به‌صورت آدمی اگر ابوالحکم باشد ابوجهل می‌گردد !
بشر پیش از اسلام ، در عصر جاهلی نیز در مقام بندگی بود ، عبد بود ! لیکن عبدالشمس ، عبدمناف ، عبدالعزی ، عبد بت‌ها ، نیرو‌ها و مظاهر قدرت‌های طبیعی بود ! و گه‌گاه نیز عبدالرحمن و عبدالله خوانده می‌شد .
[...]
لکن پس از سپری گشتن عصر طلایی رهبری راستین اسلامی و نفوذ عناصر فاسد در دستگاه خلافت اسلامی ، بزودی این مسائل برای مسلمانان مطرح گشت که :
جانشینان به‌حق خداوند در زمین چه‌کسانی هستند ؟
چگونه آنان را باید شناخت ؟
به‌نام خداوند و جانشین ، یا سایه و نماینده‌ی راستین او در زمین ، تسلیم محض چه‌کس باید بود ؟
و سرانجام عصیان علیه چه‌کسی عصیان علیه خداوند به‌شمار خواهد رفت ؟
بدیهی است که هیأت حاکمه‌ی وقت تمایلی نداشت که هرگز این پرسش‌ها در ذهن کسی مطرح شود . و تردیدی در صحت و اصالت خلافت آنان در دلی راه یابد ! ...
[...]
نخستین و برترین شکاف که تا به امروز نیز ترمیم نیافته است در داخل حوزه‌ی خلافت ، بلافاصله پس از قتل عثمان ، بزرگ‌ترین عصیان علیه تسلیم محض در برابر اراده‌ی خداوند (به‌تعبیر معاویه) یا بزرگ‌ترین قبول دعوت حق علیه غصب جانشینی خداوند در زمین (به‌تعبیر شیعه) روی‌داد : علی و معاویه رو در روی هم صف آراستند . دو تن خویشتن را مظهر اراده‌ی خداوند در زمین می‌دانستند . جهان اسلام با دو خلیفه ، یعنی با این مسأله روبرو شده بود که :
کدام غاصب و کدام برحق باید شمرده شود ؟
فرمان راستین کِراست و مظهر اراده‌ی خداوند کدامیک از آن دو توانند بود ؟
و تسلیم محض در برابر کدامیک از آن دو باید بود ؟
[...]
سوگمندانه ضرورت و زمان طرح و حل این مسأله ، با گذشت زمان سپری نگشته است . بلکه مسأله‌ی تعیین رهبری در اسلام به زبان امروز ، همچنان یک مسأله‌ی ایدئولوژیک ، یک مسأله‌ی اساسی آرمانی برای هر مسلمان در هر لحظه از تاریخ است ! زیرا همچنانکه اشاره رفت مسلمانان باید بدانند که جانشین برحق خداوند در زمین کیست ؟ و او باید تسلیم چه‌کس به‌نام خداوند باشد ؟ عصیان علیه چه‌کس عصیان علیه خداوند به‌شمار می‌رود ؟
[...]
ماهیت نظام اسلامی یک نظام تئوکراتی است ، یک نظام خداسالاری است ! مردمان در آن ، در تحلیل نهایی نقش اطاعت ، نقش اجرایی را دارا هستند . در نظام اسلامی نقش داوری و قانونگذاری از آن خداوند است ، نه از آن انسان ! [...] تاریخ مذاهب اسلام ، درحقیقت به‌یک معنی ، تاریخ ناموفق کوشش انسان برای یافتن راه‌حلی همه‌زمانی و همه‌مکانی ، برای تعیین تکلیف مسأله‌ی جانشینی راستین خداوند در زمین و حق مطلق رهبریِ مردمان و حد تسلیم و عصیان انسان‌ها است ! درحقیقت راز تفرقه‌‌ی مسلمانان به هفتاد دو ملت ، به‌گفته‌ی حافظ ، حقیقت نادیدگان افسانه‌پوی ، بازگوی تلاش همه‌گانی آنها برای یافتن یک راه‌حل نهایی برای مسأله‌ی رهبری و کیفیت تسلیم بشر است . هر فرقه برای خود راه‌حلی اختیار کرده است که دیگر فرقه‌ها آن‌را گمراهی محض می‌پندارند !
[...]
در میان جنبش‌ها ، در خلال تکاپوهای گوناگون برای یافتن یک راه‌حل اساسی ، به‌خاطر مسأله‌ی رهبری و پیروی ، فرماندهی و فرمانبرداری ، حکومت و اطاعت در جهان اسلامی ، از جمله رگه‌های تلاش‌ گه‌گاهی ، از همان آغاز (البته نه همواره منظم و نه همواره منطقی اما پیوسته فزاینده) برای یک تغییر گرانیگاه ، تغییر نقطه‌ی‌ثِقل در نظام خداسالاری اسلامی ، به‌طور آگاه یا ناآگاه دیده می‌شود : یعنی تکاپویی برای انتقال و تغییر پایگاه انسان از قلمرو عبودیت محض به عرصه‌ی خودرهبری ، به خداهمسانی ، به انسان‌سالاری و حتی به انسان‌خدایی !
دریافت عاطفی ، بینش دل‌آگاهی و استنباط خردمندانه‌ی این تحول این بود که : اگر فرد از قید تسلیم محض ، از قید عبودیت مطلق ، از قید لزوم فرمانگیری از فراسوی خویشتن رهایی یابد ، خود رهبر خویشتن و خود حاکم بر سرنوشت خویشتن گردد ، در آنصورت آیا اصولاً از بن‌بست خداسالاری خارج نمی‌شود ؟ و از قید معمای ناگشودنی شناخت جانشین راستین خداوند در زمین رهایی نمی‌یابد ؟
درهرحال این یک‌نوع جستجو و تکاپو در تمدن اسلامی برای پاسخگویی به مسأله‌ی رهبری انسان است ! و جای شگفتی نیست که گه‌گاه نیز به ارتداد ، به عصیان علیه نظام خداسالاری و به ضدیت با اسلام محکوم شده باشد !
تصوف ، البته نه همیشه و نه یکسره و نه همواره آشکارا ، لیکن بیش از هر نهضت دیگری ، به‌ویژه در موج نو و در مکتب عشق خود ، با این تغییر گرانیگاه در نظام خداسالاری اسلامی روی موافق نشان داده است . و حتی برای آن توده‌ای انبوه از شعارها ، تمثیل‌ها ، آیات قرآن ، احادیث ، شعرها و حماسه‌ها با تفسیر و تأویل‌های ویژه فراهم آورده است .
تصوف در انسان‌گرایی خود ، عموماً با ظرافت عمل کرده است . لیکن در تاریخ آن از گزافه‌پویی و افراط نیز مبری نیست . با این وصف از هر قیام دیگری کمتر قربانی داده است .
[...]
تصوف با شهادت حسین‌ابن‌منصورحلاج در ۹۲۲ میلادی به فرمان المقتدر نوزدهمین خلیفه‌ی عباسی ، نخستین قربانی مذهب انسان‌سالاری خویش را تقدیم داشته است . و نظام خلافت نیز دیگر (پس از آن) به‌جای ملاطفت و مدارا ، تندی و خشونت را در برابر انسان‌سالاران درپیش گرفت !
[...]
قتل حلاج یک قتل نمایشی ، یک زهرچشم‌گیری آشکار و تصاعد خشونت است ، تا دیگر کسی یارای آن نکند که در برابر دستگاه خلافت دم از حقانیت بزند . قتل حلاج یک اعدام عادی نبوده است ، بلکه سراپا آکنده از هراس و خشم و کینه‌توزی و انتقامجویی نظام فاسد بغداد بوده است . و این نیز گزارشی کوتاه از فاجعه‌ی قتل کینه‌توزانه‌ی ابر شهید تصوف انسان‌سالاری ایران در برابر دستگاه ستمباره‌ی خلافت عباسی ، از هندوشاه نخجوانی :
"مقتدر بفرمود تا حلاج را هزار تازیانه بزدند تا باشد که بمیرد ، نمرد ! بعد از آن ، مُثله کردند و در آخر سرش ببریدند و تنش را بسوختند !" (تجارب۱۱۹)
حلاج بی‌شک یک انقلابی است . یک انسان‌سالار است . دادسِتان خلق است . یک صوفی عشق است ! احساس تعهد و التزام در برابر خلق می‌کند ، و از همین‌روی نیز خلق ، برخلاف دستگاه خلافت ، دوستش می‌داشته‌اند . به‌هنگام محنت و اسارت نیز مشتاقانه به دیدارش می‌شتافته‌اند . و همچنان از او کسب تکلیف و درخواست راهنمایی می‌کرده‌اند و حماسه‌ها ، ماورای تهمت‌ها و افتراها ، خاطره‌ی وی را به‌عنوان مظهر پایمردی و پایداری برای همیشه زنده داشته‌اند :

منصور وار گر ببرندم به پای دار // مردانه جان دهم که جهان پایدار نیست
خطِ سوم _درباره‌ی شخصیت ، سخنان و اندیشه‌ی شمس تبریزی ( ناصرالدین صاحب زمانی )
  • Zed.em

روابط انسان‌ها اگر بر معیار و پایه‌ی محبت استوار باشد ، رابطه از نوع عاطفی همراه با فداکاری و ایثار خواهد بود . اگر بر پایه‌ی مصلحت قرار گیرد ، رابطه‌ی پیمانی و بر اساس میثاق اجتماعی و برابری خواهد بود . و اگر بر قدرت متکی باشد ، رابطه ناچار استبدادی و اضطراری شده ، اسارت‌بار ، یک‌جانبه و استعماری خواهد بود . یعنی همواره یک‌طرف حاکم و دیگر طرف محکوم است .
خطِ سوم _درباره‌ی شخصیت ، سخنان و اندیشه‌ی شمس تبریزی ( ناصرالدین صاحب زمانی )

  • Zed.em