aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۲۲ مطلب در مرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

این کار کردن و خصوصاً تن به کارهای سخت دادنِ علما و روحانیون ، مثل مدرس [ظاهراً مدرس در دورانی عمله‌بنا بود] ، با اینکه ممکن هم بود که از موارد دیگر مثل وقف و کمک‌ها گذران کرد ، خود دلائل دیگری هم داشت . درواقع برای این قوم علم پیرایه‌ای بود برای آنان ، نه وسیله‌ی نان خوردن ، بدین‌معنی که کار می‌کردند و از طریق کار نان می‌خوردند و علم را فقط برای علم می‌آموختند و می‌آموزاندند و از این امر دو هدف داشتند :
یکی آنکه بگویند که در جامعه کار عار نیست و هرکس هرکاری می‌تواند باید بکند تا گلیم جامعه از آب کشیده شود ، به‌همین دلیل بسیاری از علماء و روحانیون و عُرفا شغل‌هایی که این‌روزها برای 'اهل‌علم' قبول آن اندکی مشکل است ، داشتند مثل : حاج‌محمد 'بنددوز' و شیخ‌محمد 'بندگیر' و شیخ‌عبدالله طباخ و کلابادی سنبوسه‌پز و کمال‌الدین لاجوردشوی و فهمی کرباس‌فروش و زمانای حناتراش ! و دوست‌محمداسترآبادی پوستین‌دوز ، حتی از آهار زدن تنبانِ زنان هم اکراه نداشته‌اند و بعضی مثل شمس‌تبریزی بند شلوار می‌بافتند تا بند شلوار را سفت نگه دارند ! محتشم‌کاشی شَعرباف بود . کم نبوده‌اند سکاک‌ها و حلاج‌ها و کفشگرها و شانه‌تراش‌ها و شومال‌ها و ارده‌گرها و سوزنگرها و جمّال‌ها و زاغ‌کوها و تون‌تاب‌ها که اهل علم بوده‌اند ، مثل میرسید رضی‌لاریجانی استاد آقامحمدرضا قمشه‌ای° ، از همه انسانی‌تر خواجه‌ی گهواره‌گر بود که از مریدان بهاالدین‌ولد به‌شمار می‌رفت و شیخ دوُکچی روحانی مبارزی که نخستین انقلاب خونین علیه تهاجم روس را در اندیجان و بخارا راه‌ انداخت و اصلاً دوک‌تراش بود . همین روزگار ما شیخ‌محمدکجوری از بزرگان وارسته‌ای است که خود چاپارداری می‌کرد و از این‌راه نان می‌خورد و سیدجمال‌واعظ پدر استاد جمال‌زاده تا ۱۴ سالگی در دکان شوهرخاله‌ی خود زنجیره‌بافی می‌کرد ، چنانکه سلمان‌فارسی سبدباف بود و ابوعبدالله‌خفیف دوک‌تراش ! حاج‌آقا رحیم‌ارباب چرمیهنی مجتهد مسلم اصفهان تا آخر عمر کشاورزی می‌کرد ، او هرگز عمامه نگذاشت . ابویوسف‌القاضی داش‌گر (سفالگر) بود .
این کار کردن حُسن دیگری هم داشت که آدم را میان جامعه می‌برد ، مثل پیاده‌روی امروزی ، برخلاف ماشین‌سواری که آدم را از خلق جدا می‌کند ؛ درواقع علم تکبری ایجاد نمی‌کرد :

کارشناسی که رُخ از کار تافت // داغِ جبین یَحمَلُ اسفار یافت
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )


°در این میان فقط یک‌تن کارش از همه بی‌نتیجه‌تر برای خلق بود و آن شغل مولانا 'بابا آبریز' بود که "... از وی پرسیدند که شما را آب‌ریز چرا گویند ؟ فرموده است که چون حق‌سبحانه ، روز اول گِل آدم می‌سرشت من آب بر آن گِل می‌ریختم ! آن‌روز باز مرا آب‌ریز لقب کردند "! (رشحات ، ص۳۷۵)

  • Zed.em

در واقع اقتصاد جو ، مردم را وامی‌داشت که هرکدام به اندازه‌ی احتیاج خود بخورند ، و به اندازه‌ی استعداد خود به کار بپردازند . سعدی گوید :

جوینی که از سعی بازو خورم // به از میده بر خوانِ اهل کرم
و این‌است که در تاریخ و فرهنگِ قدیم ایران ، آدم بیکار نمی‌بینیم .°
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )


°یادش به‌خیر مرحوم صنعتی (حاج اکبر کر) مؤسس پرورشگاه صنعتی کرمان ، اصرار داشت هرکسی باید به اندازه‌ی خود کار کند و به‌همین دلیل بچه‌های پرورشگاه را هنر یاد می‌داد که یا نقاش می‌شدند ، یا نجار یا کفاش ؛ یک‌روز گدای کوری آمده بود چیزی می‌خواست ، حاجی گفت : برو کار کن !
کور گفت : من چشم ندارم ! چه کنم ؟
حاجی گفت : من کار به تو می‌دهم به‌شرط اینکه کار کنی ، همه کارگرها روزی دو قران می‌گیرند من به تو سه قران می‌دهم .
سپس او را به کارگاه بنّایی پرورشگاه برد . خواهید گفت چه کاری از یک کارگر کور ساخته است ؟ حالا توجه کنید به ابتکار این مرد :
حاجی به کارگری که مأمور بود زنبیل خاک‌ها را بردارد و ببرد بیرون در گود بریزد گفت : تو طرف جلو زنبیل را بگیر ، و به کارگر کور هم گفت : تو دو دسته‌ی عقب زنبیل را در دست بگیر ، آنوقت کارگری زنبیل را پُر خاک می‌کرد ، کارگر بینا جلوی زنبیل را گرفته راه می‌افتاد و کارگر نابینا هم طرف عقب زنبیل را گرفته پشت‌سرش می‌رفت و خاک‌ها را در خندق خالی می‌کرد . این کارگر کارش همین بود و یک‌برابر و نیم دیگران حقوق می‌گرفت تا روزی که ساختمان پرورشگاه کرمان در خندق ساخته شد .
به حاج اکبر گفتند همه که نمی‌توانند کار کنند ، مخصوصاً علما و فقها که نمی‌توانند کارِ یدی انجام دهند . او می‌گفت : هرکس باید کاری انجام دهد . گفتند آخر مثلاً آقامیرزا محمدعلی امام‌جمعه‌ی کرمان ، دراین سن و سال و با این فضل و دانش چه کاری می‌تواند بکند ؟ مرحوم صنعتی گفته بود : "پشم که می‌تواند بشَنَد "!
در آن مجلس خود آقامحمدعلی امام‌جمعه حضور داشته است . مرحوم حاج‌اکبر به او خطاب کرده ، گفته بود :
- میشه هم سبحان‌الله‌ات را بگی ، هم پشم بشنی .
حرف مرحوم صنعتی خیلی اهمیت دارد ، باید بدان به‌دیده‌ی اعتناء نگریست : "مردْ کاری ، زنْ کاری ، تا بگردد روزگاری .

  • Zed.em