aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۲۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جوزف ای. استیگلیتز» ثبت شده است

یونان دلهره‌آورترین چالشی که از این بحران بیرون زد را نشان داد . اما روابط اقتصادی چین و آمریکا نیز صدمه دید ، که عمدتاً به‌خاطر بحران ، باعث تغییر مسیر آشکار به‌سمت شرایط بدتر شد ، با سرریزهای بالقوه به سایر حوزه‌هایی که در آن همکاری ضروری است ، نظیر بلندپروازی‌های هسته‌ای ایران .
[...]
در اعصار گذشته ، قدرت‌های اروپایی برای تأمین امنیت مسیرهای تجاری خود و دسترسی به منابع اقتصادی از نیروی نظامی استفاده می‌کردند ؛ در قرن حاضر چین از قدرت اقتصادی خود استفاده می‌کند . این کشور روی ذخایر ۲/۴ تریلیون دلاری نشسته که می‌تواند از آن برداشت کند . ازطریق آنچه ممکن است اقتصاددانان آن را "مبادلات سودمند برای هر دو طرف" بنامند ، چین می‌تواند قسمتی از پول نقدی که به‌سختی به‌دست می‌آورد را در ازای بنادر ، معادن ، نفت (هرآنچه این کشور برای تداوم‌بخشیدن به‌کار موتور صنعتی مدرن خود مورد استفاده قرار می‌دهد) پرداخت کند . (در سال ۲۰۰۸ شرکت کوسکوپاسیفیکِ چین برای اداره‌ی بندر یونانی پیرائوسِ یونان یک قرارداد ۴ میلیارد دلاری امضاء کرد) با توجه به اینکه آمریکا درگیر جنگ‌های بی‌حاصل افغانستان و عراق و نیز مدیریت دوران پس از رکود مالی خود شده است ، چین بخش زیادی از دنیا را از آنِ خود کرده است .
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )
  • Zed.em
ریسک‌های بیشتری وجود دارد ، که آینده‌ی یورو ازجمله‌ی آنها است . گرفتاری ایسلند° نشان داده بود که تصور اروپایی‌ها از اینکه نهادهای مالی ، تا زمانی که توسط یک دولت "خوب" کنترل می‌شدند ، باید بتوانند آزادانه در هرکجای اروپا فعالیت کنند ، بی‌معنی بود . اما تراژدی یونان مشکل به‌مراتب بنیادی‌تری را آشکار کرد : بدون همکاری (ازجمله کمک مالی دولتی) بیشتر از سطحی که در حال حاضر وجود دارد ، یک پول واحد نمی‌تواند موفق باشد .
همانطور که بعداً توضیح می‌دهم ، ایالات‌متحده درمورد مازاد (تجاری) حساب دارایی چین ابراز نارضایتی کرده است . اما با در نظر گرفتن تولید ناخالص داخلی ، مازاد تجاری آلمان به‌مراتب بیشتر است . اگر کل اروپا را به‌صورت یک حساب ناهمگون درنظر بگیریم ، این حقیقت که آلمان مازاد تراز تجاری دارد به این معنی است که بقیه‌ی اروپا کسری تجاری دارند . و این حقیقت که به‌غیر از آلمان صادرات سایر کشورها کمتر از واردات آنها است باعث تضعیف اقتصادهای آنها می‌شود ‌. ایالات‌متحده همچنین نسبت به خودداری چین از افزایش نرخ برابری پول خود در برابر دلار ابراز نگرانی کرده است ، اما سیستم یورو به این معنی است که نرخ برابری ارز آلمان نمی‌تواند نسبت به نرخ برابری ارز سایر پول‌ها در منطقه‌ی یورو تغییر کند . اگر نرخ برابری ارز افزایش پیدا می‌کرد ، صادرات برای آلمان دشوارتر می‌شد ، مازاد تجاری از بین می‌رفت و مدل اقتصادی این کشور که مبتنی بر صادرات قوی است ، با چالش روبرو می‌شد .
برخی‌ها در آلمان (و تندروها در سایر کشورها) اینگونه واکنش نشان داده‌اند که چهارچوب اصلی یورو هیچ اشکالی ندارد ، مشکل فقط سستی در اعمال قواعد مربوط به اصول مالی دولت‌ها است . اگر فقط اروپا سخت‌گیرتر بود ، کشورها مجبور می‌شدند کسری بودجه‌ها و بدهی‌های خود را کاهش دهند . خلاصه این افراد از پذیرش هرچه بیشتر سیاست‌های هووری°°[سیاست ریاضت اقتصادی] حمایت می‌کنند .
به نظر من چنین رویکردی حماقت محض است . اسپانیا پیش از بحران دارای مازاد بود ، و اگر مجبور می‌شد به‌سرعت کسری بودجه‌ی خود را کاهش دهد بیکاری در آن کشور به‌شدت افزایش پیدا می‌کرد و حتی می‌توانست کسری بودجه‌های آن افزایش پیدا کند . عدم اعمال قواعد بودجه‌ای در دوره‌ی پیش از بحران علت مشکلات اسپانیا نبود ، اما پس از بحران با اعمال این قواعد مشکلات بدتر شد . جهان‌بینی‌های مبتنی بر بنیادگرایی بازار که می‌گفت دولت‌ها باید دست روی دست بگذارند تا حباب شکل بگیرد ، حتی حبابی که کل اقتصاد را با خطر مواجه می‌کند ، علت مشکل اسپانیا بود .
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )

°در جریان شکست کامل ایسلند که واکنش ناکافی اروپا در آن برجسته شد : بریتانیا و هلند پول سپرده‌گذاران را به این کشور قرض داده بودند ، که بعداً از ایسلند خواستند آن‌را بازگرداند . ایسلند فکر نمی‌کرد که به‌لحاظ قانونی ملزم به انجام این‌کار باشد ، اما می‌خواست راه‌حلی پیدا کند که برای طرفین ، منصفانه و معقول باشد ، اما بریتانیا می‌خواست از ایسلند نرخ بهره‌ای را بگیرد که به‌شکل قابل‌توجهی بالاتر از نرخی بود که این کشور می‌توانست در آن دست به استقراض منابع مالی بزند (درحقیقت بریتانیا می‌خواست بیشتر از قرارداد سود کند) این مسأله برای مردم ایسلند قابل‌قبول نبود ، مردمی که این بدهی‌ها برای یک‌نسل بر آن‌ها تحمیل شده است ، نتیجه‌ی این مسأله نه تنها ورشکستی بانک‌های ایسلند ، بلکه ناکامی مقامات نظارتی بریتانیا و هلند بود . تعجبی نداشت که مردم ایسلند بار دیگر با دادن رأی منفی بیش از ۹۰ درصدی ، این قرارداد را رد کردند .
°°هربرت هوور : برای یک‌قرن بین 'دیدگاه کینزی' و 'دیدگاه هووری' (Hooverite view) درگیری و نزاع وجود داشته است . اندیشه‌های هووری بر این باور است که برای بازگرداندن قدرت اقتصادی باید اعتماد را بازگرداند ، باید کسری بودجه را کاهش داد ؛ و برای کاهش کسری بودجه‌ها ، باید مخارج کاهش و مالیات‌ها افزایش پیدا کند . (برنامه‌های صندوق بین‌المللی پول در شرق آسیا ، آمریکای لاتین و روسیه طی دهه‌ی گذشته شواهد قانع‌کننده‌ای ارائه می‌کنند که نشان می‌دهد رویکرد هووری معمولاً اثربخش نیست . کاهش مخارج سبب تضعیف قدرت اقتصادی می‌شد ، و اقتصادِ ضعیف‌تر باعث کاهش درآمد مالیاتی می‌شد ، بنابراین تأثیر کاهش کسری بودجه از آنچه انتظار می‌رود کمتر است ؛ نه اعتماد به وضعیت سابق برمی‌گردد و نه مصرف و سرمایه‌گذاری . بسیار محتمل است که "فرشته‌ی اعتماد" با سیاست‌های کینزی که باعث بازگشت رشد می‌شود رخ بنماید تا با اقدامات ریاضتی که رشد اقتصادی را از بین می‌برد) 
  • Zed.em
تجربه‌ی یونان در سال ۲۰۱۰ ، زمانی که مورد حمله‌ی بازارهای مالی قرار گرفت ، مشابه تجربه‌ی بسیاری از کشورهای درحال توسعه بود . آنچه جای تعجب داشت این بود که چنین اتفاقی در یک کشور پیشرفته‌ی صنعتی رخ می‌داد . بخشِ مالی که در سراسر جهان به‌وسیله‌ی دولت‌ها (ازجمله دولت یونان) نجات داده شده بود ، به‌کسانی که نجاتش داده بودند حمله کرد .
در ایالات‌متحده ، عصبانیت از بانک‌ها ، که اکنون دولت‌ها را در مورد بدهی‌هایی که به‌دلیل رفتارهای نامناسب آنها افزایش پیدا کرده است موعظه می‌کنند ، افزایش یافته است ؛ در اروپا بانک‌ها تصمیم گرفتند دست کسانی که به آنها محبت کرده بودند را گاز بگیرند . بخش مالی با مشاهده‌ی کسری بودجه‌های عظیم و نیاز کشورها به منابع مالی ، متوجه یک فرصت سودآوری جدید شد . بانک‌ها که فهمیده بودند وقتی یونان برای تجدید ساختار بدهی خود یا تأمین مالی کسری بودجه‌های خود سراغ بازار بیاید ، ممکن است نتواند در نرخ‌های بهره‌ی پایین به منابع مالی دست یابد (با ریسک روی این که قیمت اوراق قرضه‌ی این کشور کاهش می‌یابد) اوراق قرضه‌ی موجود را ، که در اختیار آنها نبود پیش‌فروش کردند . آنها برای تقویت حمله‌ی خود ، از تسلیحات جدید کشتار جمعی مالی ، یعنی قراردادهای مبادله‌ی نکول اعتباری استفاده کردند .
[...]
... آلمان روی این موضوع که نباید هیچ طرح نجات اقتصادی وجود داشته باشد تأکید کرده بود و این کشور تمایلی برای کمک به یونان نداشت .
به نظر بسیاری از ناظران ، چه در یونان و چه خارج از آن ، موضع‌گیری اروپا عجیب بود : اروپا قبل از آن به‌ نجات بانکهای بزرگ کمک کرده بود . از قرارِ معلوم نجات شرکت‌ها قابل‌قبول ، و نجات کشوری که ۱۱میلیون نفر جمعیت داشت ، تابو بود . اگر صندوق بین‌المللی پول همانطور که یک‌دهه قبل به برزیل کمک کرده بود ، با یک نرخ بهره‌ی مناسب امکان دسترسی یونان به منابع مالی را فراهم می‌کرد ، این کشور می‌توانست به تعهدات خویش عمل کند . آشکار است که اگر نرخ‌های بهره شدیداً افزایش پیدا می‌کرد ، یا اگر این کشور دچار رکود عمیق می‌شد ، با مشکلاتی روبرو می‌شد ، اما کشوری با بدهی‌های به‌مراتب کمتر مانند اسپانیا نیز با همین شرایط مواجه بود .
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )
  • Zed.em

رئیس‌جمهور آیزنهاور در مورد خطرات ائتلافِ صنعت-صنایع‌نظامی (Industrial-military complex) هشدار داد . اما در نیم‌قرن اخیر ، آن ائتلاف گسترش پیدا کرده است : گروه‌های فشار که به سیاست اقتصادی و اجتماعی آمریکا شکل می‌دهند ، شامل صنایع مالی ، دارویی ، نفت و ذغال‌سنگ می‌شود . نفوذ سیاسی این صنایع ، سیاست‌گذاری معقول را کاملاً غیرممکن می‌کند . در برخی موارد ، لابی‌گرها در تفسیر پدیده‌های اجتماعی و اقتصادیِ پیچیده (آشکارا به‌شکل انحرافی) نقش قابل درکی را ایفا می‌کنند . اما در بسیاری از مباحث اساسی ، اقدامات آنها چیزی بیشتر از گرفتنِ آشکار پول نبود ، یک نمونه‌ی آن تقاضای اخیر صنعت دارویی از دولت به‌عنوان بزرگ‌ترین خریدار داروها ، برای عدم چانه‌زنی بر سر قیمت داروها است . اما بخش مالی ، هم پیش از بحران و هم پس از آن ، بدترین نمونه‌ی آن بوده است .
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )

  • Zed.em
مدلِ فردگرایی خشنی که با بنیادگرایی بازار ترکیب شده ، نه فقط نحوه‌ی اندیشیدن به خود و ترجیحات آنها را تغییر داده است ، بلکه نحوه‌ی ارتباط آنها با دیگران را نیز دستخوش تغییر کرده است . در دنیای فردگراییِ خالی از ظرافت ، نیاز کمی به اجماع وجود دارد و هیچ نیازی به اعتماد نیست .
[...]
[اما] حتی در یک اقتصاد مبتنی بر بازار ، اعتماد مانند گریسی است که عملکرد جامعه را تسهیل می‌کند . برخی مواقع جامعه می‌تواند بدون اعتماد (از طریق متوسل شدن به اعمال قانونی ، مانند قراردادها) امورات خود را اداره کند ، اما این بهترین گزینه نیست .
[...]
ما یک نظام اقتصادی ایجاد کرده‌ایم که رفتار کوته‌بینانه (رفتاری که آنقدر کوته‌بینانه است که هزینه‌های از بین رفتن اعتماد را هرگز در نظر نمی‌گیرد) را تشویق می‌کند .
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )
  • Zed.em
پادشاهی بوتان در هیمالیا تلاش کرده است تا رویکرد متفاوتی را ابداع کند . این کشور تلاش می‌کند تا یک معیار تولیدِ ناخالص ملیِ خوشبختی ابداع کند . خوشبختی تنها تا اندازه‌ای به کالاهای مادی مربوط می‌شود . برخی از جوانب مانند ارزش‌های معنوی را نمی‌توان و احتمالاً نباید کمّی کرد . اما جوانب دیگری وجود دارد (مانند روابطِ اجتماعی) که امکان کمّی کردن آن وجود دارد ‌. حتی بدون کمّی‌سازی ، تمرکز روی این ارزش‌ها مسیرهایی را مشخص می‌کند که باید برای تغییر مسیر اقتصاد و جامعه‌ی خود به سمت آنها فکر کنیم .
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )
  • Zed.em
به همین‌ترتیب به‌نظر می‌رسید که بخش اعظم صحبت‌ها در مورد مسئولیت‌پذیری ، تنها به حرف محدود می‌شود : در ژاپن ممکن بود مدیری که مسئول ورشکست شدن بنگاهِ تحت امر خود بود ، مسأله‌ای که باعث بیکاری هزاران‌ نفر از کارکنان می‌شد ، به سبک ژاپنی خودکشی کند . در بریتانیا ، وقتی بنگاه‌ها ورشکست می‌شدند ، مدیران آنها استعفا می‌دادند . در ایالات‌متحده اما ، این افراد بر سر اندازه‌ی پاداش خود دعوا می‌کردند !
در بازارهای مالی امروز ، تقریباً همه ادعای بی‌گناهی می‌کنند . همه فقط کار خود را انجام می‌دادند ، و واقعاً هم همینطور بود . اما اغلب شغل آنها مستلزم سوءاستفاده از دیگران یا زندگی کردن از طریق نتایج چنین سوءاستفاده‌هایی بوده است . فردگرایی وجود داشت اما مسئولیت‌پذیری فردی وجود نداشت . در بلندمدت ، اگر مردم در برابر پیامدهای اقدامات خود پاسخگو نباشند ، جامعه نمی‌تواند به‌خوبی عمل کند . این استدلال که "من فقط کار خودم را انجام می دادم" نمی‌تواند بهانه‌ی خوبی باشد .
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )
  • Zed.em
گفته می‌شود که یک تجربه‌ی نزدیک به مرگ ، فرد را مجبور می کند تا اولویت‌ها و ارزش‌های خود را مجدداً مورد ارزیابی قرار دهد . اقتصاد جهانی به‌تازگی یک تجربه‌ی نزدیک به مرگ داشته است ‌. بحران اخیر نه‌تنها اشکالات موجود در مدل‌های اقتصادی رایج ، بلکه مشکلات موجود در اجتماع را نیز آشکار کرد . بسیاری از مردم از دیگران سوءاستفاده می‌کردند . حس اعتماد درهم شکسته بود . تقریباً هر روز داستان‌هایی از سوءرفتار کسانی که در بخش مالی فعال بودند به‌گوش می‌رسید ؛ کلاه‌برداری از طریق طرح‌های پانزی ، خرید و فروش اطلاعات محرمانه‌ی شرکت‌ها ، وام‌دهی غارت‌گرانه و انبوهی از طرح‌های کارت‌های اعتباری برای کسب حداکثر پول ممکن از بیچاره‌هایی که از این کارت‌ها استفاده می‌کردند . کتاب حاضر نه‌فقط روی کسانی که قانون‌شکنی کردند ، بلکه روی گروه‌هایی که در چهارچوب قانون محصولات مالی خطرناک را تولید ، بسته‌بندی و بسته‌بندی مجدد کردند و به‌فروش رساندند و درگیر چنان اهمال‌کاری‌هایی شدند که کل سیستم مالی و اقتصادی را با تهدید نابودی روبرو کرد ، تمرکز کرده است . سیستم اقتصادی نجات داده شد ، اما با هزینه‌ای که هنوز باور کردن آن سخت است .
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )
  • Zed.em
برای بیش از صدسال ، آنچه مدل تعادل عمومی یا مدل والراسی نامیده می‌شود بر جریان غالب اقتصاد نظری حاکم بوده است ، مدلی که نام خود را از ریاضیدان و اقتصاددان فرانسوی لئون وارلاس گرفت که برای نخستین‌بار آن را در سال ۱۸۷۴ ارائه کرد . او نظام اقتصادی را به‌عنوان یک تعادل توصیف کرد (نظیر تعادل نیوتنی در فیزیک) با قیمت‌ها و مقادیری که از طریق موازنه‌ی عرضه و تقاضا تعیین می‌شدند . استفاده از این مدل برای برآورد کارایی اقتصاد بازار ، یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای علم اقتصاد مدرن بود . در همان سالی که آمریکا استقلال خود را اعلام کرد ، آدام اسمیت رساله‌ی مشهور خود با عنوان 'ثروت ملل' را منتشر کرد که در آن استدلال کرد پیگیری منافع شخصی به رفاه عمومی جامعه منتهی می‌شود . صد و هفتاد و پنج سال بعد ، کِنِث آرو و جرارد دبرو با استفاده از مدل والراسی ، آنچه برای درست بودن ادعای اسمیت لازم بود را توضیح دادند . این نظام اقتصادی تنها در شرایط بسیار محدود کارا بود ، کارا از این منظر که امکان بهبود وضعیت هیچ فردی بدون بدتر شدن وضعیت یک فرد دیگر وجود نداشت . تنها رقابتی بودن بازارها کافی نبود : باید مجموعه‌ی کاملی از بازارهای بیمه (که از طریق آنها می‌توانستید در برابر هر ریسک قابل تصوری بیمه بخرید) وجود داشته باشد ، بازارهای سرمایه باید کامل باشند (می‌توانستید در نرخ‌های بهر‌ه‌ی رقابتی که بر اساس میزان ریسک تعدیل شده‌اند ، به هر اندازه و برای هر مدت که می‌خواهید استقراض کنید) و امکان وجود هیچ پیامد خارجی یا کالای عمومی وجود ندارد . کاملاً طبیعی است که شرایطی که به‌موجب آنها بازارها در تولید نتایج کارا با شکست روبرو می‌شدند ، شکست‌های سازوکار بازار نامیده می‌شدند .
همانطور که در علم رخ می‌دهد ، کار آنها الهام‌بخش تحقیقات بسیار گسترده‌ای شد . شرایطی که تحت آن ، آنها کارا بودن اقتصاد را نشان داده بودند چنان محدود بود که اساساً درستی این دیدگاه که بازارها کارا هستند را زیر سؤال می‌برد . برخی از شکست‌های مهم ، تنها به دخالت محدود دولت نیاز داشت . بله ، بازار به‌خودی‌خود باعث یک پیامد خارجی مانند آلودگی بیش از حد می‌شد ، اما دولت می‌توانست آلودگی را محدود کند یا از بنگاه‌ها در مقابل انتشار آلودگی هزینه دریافت کند .
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )
  • Zed.em
در کوتاه‌مدت ، ممکن است آمریکا خود را راحت‌تر از چین تعدیل کند . چین باید مصرف خود را افزایش دهد ، اما تشویق خانوارها به مصرف بیشتر در شرایطی که آنها با سطوح بالایی از عدم‌اطمینان روبرو هستند ، دشوار است . مشکلات چین بیش از آنکه از نرخ پس‌انداز بالای خانوارها ناشی شود ، از این حقیقت تأثیر می‌پذیرد که درآمد خانوارها ، در مقایسه با بیشتر کشورهای جهان ، سهم کوچکی از تولید ناخالص داخلی را به‌خود اختصاص می‌دهد . دستمزدهای پایین تضمین کننده‌ی سودهای بالا است ، و درخصوص توزیع این سودها ، فشار زیادی وجود ندارد . نتیجه این است که کسب و کارها (چه خصوصی و چه عمومی) نسبت بزرگی از درآمد آنها را از آنِ خود می‌کنند . اما تغییر دادن توزیع درآمد در تمام کشورها دشوار است .
[...]
بسیاری در چین فهمیده‌اند که مجبور خواهند بود تا استراتژیِ رشد خود را تغییر دهند ؛ برای نمونه از طریق ایجاد بانک‌های محلیِ بیشتر ، حمایت‌های بیشتری را به کسب و کارهای کوچک و متوسط ارائه دهند . در بیشتر کشورها ، چنین کسب و کارهایی اساس رشد اشتغال است . رشد اشتغال به حقوق‌های بالاتری منتهی می‌شود و این اتفاق توزیع درآمد را به‌طرقی که از مصرف داخلی بیشتر حمایت می‌کند ، تغییر خواهد داد . ...
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )
  • Zed.em
حتی حامیان اقتصاد بازار آزاد اکنون دریافته‌اند که مقداری نظارت مطلوب است ‌. اما نقش دولت فراتر از نظارت است (همانطور که چند کشور اندک اندک شروع به درک این موضوع کرده‌اند) برای نمونه ، ترینیداد این درس را با جان و دل فراگرفته که ریسک باید مدیریت شود و اینکه دولت باید نقش فعال‌تری در آموزش به‌عهده بگیرد . آنها می‌دانند که نمی‌توانند شکل اقتصاد جهانی را تغییر دهند ، اما می‌توانند به شهروندان خود کمک کنند ریسک‌هایی که اقتصاد جهانی ایجاد می‌کند را مدیریت کنند . حتی به بچه‌های مدارس ابتدایی در مورد اصول ریسک ، مؤلفه‌های صاحب‌خانه بودن ، خطرات وام‌دهی غارت‌گرانه و جزئیات وام‌های مسکن آموزش داده می‌شود . در برزیل یک مؤسسه‌ی عمومی صاحب‌خانه بودن را ترویج و تبلیغ می‌کند ، مؤسسه‌ای که اطمینان حاصل می‌کند که افرادی وام مسکن می‌گیرند که به‌خوبی توانایی مدیریت آن‌را دارند .
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )
  • Zed.em
استعمارگرایی میراثی پیچیده در کشورهای درحال توسعه باقی گذاشت ، اما یکی از نتایج مشخص آن به‌وجود آمدن این دیدگاه در میان مردم این کشورها بود که ظالمانه مورد سوءاستفاده قرار گرفته‌اند . در میان بسیاری از رهبران کشورهای نوظهور ، نظریه‌ی مارکسیستی تفسیری از تجربه‌ی آنها ارائه می‌کرد ؛ این تفسیر بیان می‌کرد که استثمار درحقیقت زیربنای نظام کاپیتالیستی است ‌. هرچند پس از جنگ جهانی دوم بسیاری از مستعمره‌ها به استقلال سیاسی رسیدند ، اما این موضوع باعث پایان استعمار اقتصادی آنها نشد . در برخی مناطق مانند آفریقا ، استثمار (استخراج منابع طبیعی و غارت طبیعت ، تنها در ازای یک مبلغ جزئی) آشکار بود . این موضوع در مناطق دیگر زیرکانه‌تر بود . در بسیاری از بخش‌های جهان ، دیدگاه رایج نسبت به نهادهای جهانی مانند صندوق بین‌المللی پول یا بانک جهانی این است که آنها ابزارهای کنترلی پسااستعماری هستند . این نهادها اندیشه‌های مبتنی بر بنیادگرایی بازار (که اغلب نئولیبرالیسم نامیده می‌شود) ، ایده‌ای که بر اساس آن آمریکایی‌ها به‌عنوان مروج "بازارهای آزادِ بدون قید و بند" نشان داده می‌شدند ، را ترویج می‌کردند . آنها برای اجرایی کردن مقررات‌زدایی ، خصوصی‌سازی و آزادسازی تجاری فشار وارد می‌کردند .
بانک‌جهانی و صندوق بین‌المللی پول ادعا می‌کردند که تمام این کارها را به‌سود کشورهای درحال توسعه انجام می‌دهند ‌. آنها با تیم‌هایی از اقتصاددانان معتقد به بازار آزاد ، که بسیاری از آنها دست‌پرورده‌ی کلیسای جامع اقتصاد بازار آزاد یعنی دانشگاه شیکاگو هستند ، پشتیبانی می‌شدند . درنهایت برنامه‌های 'بر و بچه‌های شیکاگو' (Chicago boys) نتایج وعده داده شده را به ارمغان نیاورد . درآمدها ثابت ماند ‌. هرجا که رشدی وجود داشت ، ثروت به‌سوی ثروتمندان رفت . فراوانی بحران‌های اقتصادی در داخل کشورها به‌مراتب بیشتر شد (تنها در سی‌ سال گذشته ، بیش از صد مورد رکود وجود داشته است).
تعجبی ندارد که مردم در کشورهای درحال توسعه کمتر و کمتر از گذشته باور می‌کردند که کمک غربی‌ها با اهداف انسان‌دوستانه صورت می‌گیرد . آنها فکر می‌کردند که لفاظی بازار آزاد (که به‌طور خلاصه به‌عنوانِ 'اجماع واشنگتن' شناخته می‌شود°) تنها پوششی برای منافع تجاری قدیمی [استعماری] بود . ریاکاری غرب این بدگمانی‌ها را تقویت کرد . اروپا و آمریکا بازارهای خود را به‌روی محصولات کشاورزی جهان سوم باز نکردند ، حتی به کشاورزان خود یارانه‌های گسترده‌ای پرداخت کردند .
درنهایت مشخص شد که جهان‌بینی بازار آزاد ، بهانه‌ای برای اَشکال جدید استثمار بوده است ‌.
"خصوصی‌سازی" به این معنی بود که خارجی‌ها می‌توانستند معادن و میادین نفتی کشورهای درحال توسعه را به قیمت‌های ارزان بخرند . همچنین به این معنی بود که آنها می‌توانستند از طریق انحصارها یا شبهه انحصارها (Quasi-monopolies) ، برای نمونه در صنایع ارتباطی و مخابراتی ، سودهای بسیار زیادی را کسب کنند .
"آزادسازی بازارهای مالی و سرمایه" به این معنی بود که بانک‌های خارجی می‌توانستند از وام‌های خود بازدهی‌های بالایی به‌دست آورند ، و وقتی وام‌ها با خطر عدم بازپرداخت روبرو می‌شدند ، صندوق بین‌المللی پول به‌اجبار این زیان‌ها را اجتماعی می‌کرد ، به این معنی که با تهدید ، تمام مردم یک کشور را مجبور می‌کرد که پول بانک‌های خارجی را بازگردانند . حداقل در شرق آسیا پس از بحران ۱۹۹۷ برخی از همین بانک‌های خارجی از فروش بسیار ارزان دارایی‌ها ، سودهای بیشتری را به‌دست آوردند . صندوق بین‌المللی پول این کشورها را که به پول آنها نیاز داشتند مجبور کرده بود تا دارایی‌ها را به قیمت‌های بسیار ارزان بفروشند .
"آزادسازی تجاری" نیز به این معنی بود که بنگاه‌های خارجی می‌توانستند از طریق سرکوبِ توسعه‌ی توانایی کارآفرینی ، صنایع نوپا را ازبین ببرند . درحالیکه سرمایه به‌راحتی جابه‌جا می‌شد ، نیروی کار به‌راحتی جابه‌جا نمی‌شد (به استثنای مستعدترین افراد که بسیاری از آنها در یک بازار جهانی مشاغل خوبی به‌دست می‌آوردند) .
البته استثناهایی وجود داشت . همیشه در آسیا کسانی بودند که در برابر 'اجماع واشنگتن' مقاومت می کردند . آنها روی جریان‌های سرمایه محدودیت‌هایی را وضع می‌کردند . غول‌های بزرگ آسیا (چین و هند) اقتصادهای خود را به‌روش خود مدیریت کردند و رشدهای بی‌سابقه‌ای را تجربه کردند . اما در جاهای دیگر ، به‌ویژه در کشورهایی که از بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول تأثیر می‌پذیرفتند ، اوضاع به‌خوبی پیش نمی‌رفت .
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )

°اجماع واشنگتن (Washington Consensus) اشاره به توصیه‌هایی سیاستی (مواردی چون آزادسازی بازارها ، خصوصی‌سازی شرکت‌های دولتی و مقررات‌زدایی) دارد که نهادهای اقتصادی مستقر در واشنگتن ، یعنی صندوق بین‌المللی پول ، بانک جهانی و وزارت خزانه‌داری ایالات‌متحده به‌عنوان بسته‌ی اصلاحات به کشورهای دچار بحران ارائه می‌کردند -م
  • Zed.em
کالاهایی وجود دارند که بازار به‌خودی خود آنها را کمتر از حد عرضه می‌کند . کالاهای عمومی ، که منافع آنها عاید همه‌ی اعضای جامعه می‌شود از این‌دست هستند و نوآوری‌های اساسی مشخص در میان آنها قرار دارد . سومین رئیس‌جمهور آمریکا ، توماس جفرسن ، توصیف می‌کند که دانش مثل شمع است : اگر نورِ شمع یک فرد به یک فرد دیگر برسد ، از میزان نوری که به صاحب شمع می‌رسد کاسته نمی‌شود . نتیجه‌ی این استدلال این است که محدود کردن استفاده از دانش ، کارا نیست . چنین محدودیت‌هایی به‌ویژه در مورد علوم پایه هزینه‌های گزافی دارد . اما اگر قرار باشد دانش آزادانه انتشار پیدا کند ، دولت باید مسئولیت تأمین مالی آن را به‌عهده بگیرد . به‌همین دلیل است که دولت نقش اساسی در ترویج دانش و نوآوری را به‌عهده می‌گیرد .
برخی از بزرگ‌ترین موفقیت‌ها در ایالات‌متحده (از اینترنت تا فناوری زیستی مدرن) از تحقیقاتی که از سوی دولت مورد حمایت قرار می‌گرفت ، معمولاً یا در دانشگاه‌های دولتی یا در دانشگاه‌های غیرانتفاعی ، نشأت گرفته است . در قرن نوزدهم دولت نقش بزرگی در پیشرفت‌های حوزه‌ی کشاورزی (و نیز ارتباطات ، کشیدن خط تلگراف بین بالتیمر و واشنگتن) ایفا کرد . دولت حتی در نوآوری‌های اجتماعی نقش مهمی ایفا کرده است ؛ برنامه‌های دولت بدون اقدامات منفعت‌جویانه‌ای که تلاش‌های اخیرِ بخش خصوصی برای انجام این‌کار آن را ضایع کرد ، صاحب‌خانه بودن را گسترش داد .
[...]
دغدغه‌های بخش خصوصی این است که چقدر از ارزش یک ایده را می‌تواند از آنِ خود کند ، نه اینکه بازدهی‌های کلی آن برای جامعه چیست . درنتیجه ممکن است بازار روی برخی از ایده‌های تحقیقاتی (توسعه دادن یک داروی مشابه که هنوز از یک داروی بسیار موفق ثبت شده الگوبرداری می‌کند) بسیار بیش از حد و روی ایده‌های دیگر بسیار کمتر از حد خرج کند . بدون حمایت دولت ، روی بیماری‌هایی که به فقرا مربوط می‌شود تحقیقات بنیادین بسیار بسیار کمی انجام می‌شود .
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )
  • Zed.em
آمریکا اندیشه‌ی جهانی‌سازی و رقابت جهانی را تبلیغ کرده بود . اقتصاد مقدماتی می‌گفت که معنی این اندیشه چیست : ایالات‌متحده باید در مزیت رقابتی خود ، در حوزه‌هایی که قدرت نسبی آن را منعکس می‌کرد ، تخصص پیدا می‌کرد . چین در بسیاری از حوزه‌ها ایالات‌متحده را از گردونه‌ی رقابت خارج کرده است ، نه فقط به‌خاطر دست‌مزدهای پایینِ کارگران غیرماهر خود (کشورهای زیادی هستند که دستمزدهای کارگران غیرماهر آنها حتی پایین‌تر است) چین ، پس‌انداز بالا ، نیروی کاری که شمار تحصیل‌کرده‌های آن به شکل فزاینده‌ای در حال افزایش است (طی سال‌های ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۸ تعداد فارغ‌التحصیلان چینی در همه‌ی سطوح آموزش عالی تقریباً چهار برابر شده است ، درحالیکه ثبت‌نام کل دانشجویان پنج‌ برابر شده است) و سرمایه‌گذاری‌‌های گسترده در زیرساخت‌ها را با هزینه‌ی تولید پایین و سازمان‌دهی مدرنِ تدارکات و ملزومات ترکیب کرده تا تحویل مقادیر فراوانی از کالاهای فیزیکی که مصرف‌کنندگان آمریکایی خواستار آن هستند را ممکن سازد . اگرچه پذیرش آن برای بسیاری از آمریکایی‌ها دشوار است ، اما در بسیاری از حوزه‌ها ، ازجمله حوزه‌های کلیدی اقتصاد "قدیمی" مانند فولاد و خودروسازی ، کشور دیگر به‌لحاظ فنآوری پیشرو نیست ؛ کشور دیگر کاراترین تولیدکننده نیست ؛ و دیگر بهترین کالاها را تولید نمی‌کند . کشور دیگر در بسیاری از حوزه‌های تولید صنعتی مزیت رقابتی ندارد . امکان تغییر مزیت رقابتی یک کشور وجود دارد ؛ آنچه اهمیت دارد مزیت رقابتی پویا است . کشورهای شرق آسیا به این موضوع پی بردند . چهل‌سال قبل مزیت رقابتی کُره در تولید تراشه یا خودرو نبود ، در آن‌زمان مزیت کُره در تولید برنج بود . دولتِ این کشور تصمیم گرفت تا برای تغییر مزیت رقابتی خود و افزایش استانداردهای زندگی مردم خویش روی آموزش و فنآوری سرمایه‌گذاری کند . این کشور موفق شد و با این‌کار جامعه و اقتصاد خود را دگرگون کرد . تجربه‌ی کُره و سایر کشورهای موفق ، آموزه‌ها و پرسش‌هایی را درمورد آمریکا مطرح می‌کند : مزیت رقابتیِ پویای بلندمدت چه باید باشد و ما چه‌طور به آن دست می‌یابیم ؟
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )
  • Zed.em
... گفته می‌شود که سیستم‌های مالیاتی ارزش‌های جامعه را منعکس می‌کنند . یکی از ویژگی‌های عجیب سیستم مالیاتی ایالات‌متحده این است که با سفته‌بازانی که قمار می‌کنند بهتر رفتار می‌کند تا کسانی که برای کسب درآمد به‌سختی کار می‌کنند . مالیات وضع شده بر عواید سرمایه‌ای به‌مراتب کمتر از مالیات وضع شده بر دستمزدها است .
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )
  • Zed.em
توضیح سومی هم وجود دارد : برای ثروتمندان ، وال‌استریت تبدیل به یک قمارخانه شده بود . اضافه مبلغی که روی اوراق قرضه‌ی شرکتی داده می‌شود ، تلویحاً به معنی برآورد احتمال عدم بازپرداخت اوراق قرضه است . اگر فکر کنم از بازار باهوش‌تر هستم ، به قمار کردن روی ارزش این برآورد تمایل خواهم داشت . تمام افرادی که در وال‌استریت بودند بر این باور بودند که از دیگران (یا حداقل از سطح متوسط) باهوش‌تر هستند . قراردادهای معاوضه‌ی نکول اعتباری میزِ بازی جدیدی را در این قمارخانه فراهم کرد که ارقام بسیار درشتی روی آن بود . باید به آدم‌های عاقل و بالغ اجازه‌ی قمار کردن داده شود (حتی اگر این کار بر این فرض غیرعقلایی استوار باشد که تمام آنها باور داشته باشند که از دیگران باهوش‌تر هستند) اما نباید به آنها اجازه داده شود که با پول بقیه‌ی ما قمار کنند ، و این همان چیزی است که وقتی قمار کردن درون نهادهای مالی صورت می‌گیرد ، به‌ویژه نهادهایی که آنقدر بزرگ هستند که امکان ورشکست شدن آنها وجود ندارد ، اتفاق می‌افتد .
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )
  • Zed.em
همانطور که جلوتر دیدیم ، بانک‌ها علاقه‌ای به شفافیت ندارند . یک بازار کاملاً شفاف احتمالاً به‌شدت رقابتی خواهد بود ، و با رقابت شدید ، حق‌العمل‌ها و سودها جبراً کاهش پیدا می‌کنند . بازارهای مالی به‌عنوان شیوه‌ای برای کاستن از شفافیت مؤثر ، آگاهانه در چهارچوب قواعد محصولات پیچیده تولید می‌کردند . بنابراین ، این پیچیدگی به بانک‌هایی که با هزینه‌های معامله‌ی بالاتر گذران امور می‌کردند اجازه‌ی کسب حق‌العمل‌های بالاتر را داد . از طریق محصولات سفارشی مقایسه‌ی قیمت‌ها دشوارتر ، و از رقابت کاسته می‌شد . این ایده برای مدتی موفق بود ، اگر فقط سودهای بالاتری برای بانک‌ها تولید می‌کرد ، اما این پیچیدگی سبب تباهی بخش مالی نیز شد . هنوز هیچکس نشان نداده است که کارایی مضاعف در ریسک‌پذیری که از طریق این محصولات پیچیده ممکن شد ، هرگز به‌خاطر آسیبی که به‌وجود آورد ، به اقتصاد و مالیات دهندگان تاوانی پرداخت کرده باشد .
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )
  • Zed.em
در تمام قسمت‌های این وضعیت دراماتیک ، فدرال رزرو نقش محوری ایفا کرد ، از ایجاد بحران تا اهمال‌کاری در نظارت و سیاست‌های پولی ضعیف تا عدم موفقیت در مدیریت مؤثر دوران پس از ترکیدن حباب .
[...]
یکی از دلایلی که فدرال رزرو می‌توانست از مسئولیت آنچه انجام داده بود شانه خالی کند این بود که فدرال رزرو مستقیماً به کنگره یا دولت پاسخگو نبود . فدرال رزرو مجبور نبود برای به‌خطر انداختن میلیاردها دلار پول مالیات دهندگان از کنگره اجازه بگیرد . در حقیقت این یکی از دلایلی بود که چرا هر دو دولت بوش و اوباما به فدرال رزرو رو کردند : این دولت‌ها تلاش می‌کردند تا با علم به اینکه در پس بسیاری از اقدامات آنها حمایت مردمی زیادی وجود ندارد ، فرایندهای دموکراتیک را دور بزنند .
رؤسای بانک‌های مرکزی سراسر جهان رسماً دکترینی را اعلام کرده‌اند که بر مبنای آن بانک‌های مرکزی باید از فرایند سیاسی مستقل باشند . بسیاری از کشورهای درحال توسعه که بانک‌های مرکزی آنها جدیداً به استقلال رسیده بودند انجام این‌کار را جداً دشوار یافته‌اند : به این کشورها گفته می‌شد که دموکراسی مهم است ، اما وقتی نوبت به هدایت سیاست‌های کلان اقتصادی و پولی می‌رسید ، مجموعه‌ای از تصمیمات که بیشترین تأثیر را روی زندگی مردم آنها دارد ، به آنها گفته می‌شد که این مسائل مهم‌تر از آن هستند که تصمیم‌گیری در مورد آنها به فرایندهای دموکراتیک عادی سپرده شود . استدلالی که در حمایت از استقلال مطرح می‌شود این است که استقلال [بانک‌های مرکزی] ، "اعتبار" را افزایش می‌دهد (اینکه بانک مرکزی تسلیم تقاضاهای انبساطی عوام‌پسندانه نمی‌شود) و به این معنی وجود تورم کمتر و ثباتْ بیشتر خواهد بود .
در اتفاقات اخیر برخی از رؤسای بانک‌های مرکزیِ مستقل ، به خوبیِ آنهایی که به لحاظ سیاسی مستقیماً پاسخگو بودند ، عمل نکردند ؛ شاید به این دلیل که احساس می‌کردند کمتر تحت کنترل بازارهای مالی هستند . برزیل و هند که هیچ‌یک از آنها بانک‌های مرکزی کاملاً مستقل ندارند ، از لحاظ عملکرد در میان بهترین‌ها هستند ؛ و بانک مرکزی اروپا و فدرال رزرو در میان ضعیف‌ترین‌ها هستند .
سیاست‌های اقتصادی مستلزم نوعی بده‌-بستان (Trade-off) هستند (برندگان و بازندگان) و این بده-بستان‌ها را نمی‌توان تنها به فن‌سالاران (Technocrats) سپرد . فن‌سالاران می‌توانند در مورد مباحثی مانند اینکه کدام نوع از برنامه‌های یارانه‌ای را باید اجرا کرد تصمیم بگیرند ، اما سیاست‌های پولی مستلزم بده‌-بستان میان تورم و بیکاری است . صاحبان اوراق قرضه در مورد تورم نگرانی دارند و کارکنان در مورد مشاغل . برای مدتی برخی از اقتصاددانان استدلال می‌کردند که در بلندمدت چنین بده‌-بستانی وجود ندارد (نرخ بیکاری بسیار کم باعث تورمی می‌شود که پیوسته درحال افزایش است) حتی اگر در بلندمدت هیچ بده-بستانی وجود نداشته باشد ، در کوتاه‌مدت چنین بده-بستانی وجود دارد ؛ و در مورد نرخ دقیق آستانه‌ای که پایین آن ، تورم از کنترل خارج می‌شود عدم اطمینان وجود دارد و این به‌نوبه‌ی خود به این معنی است که سیاست روی اینکه چه کسی زیر بارِ این ریسک‌‌ها می‌رود تأثیر می‌گذارد .
صرف‌نظر از دیدگاه‌هایی که نسبت به موضوع سابقه‌دار استقلال فدرال رزرو وجود دارد ، در مورد یک چیز توافق نسبتاً بالایی وجود دارد . وقتی بانک مرکزی یک کشور درگیر یک کمک مالی بسیار بزرگ می‌شود و پول مردم را به‌خطر می‌اندازد ، درگیر اقداماتی می‌شود که باید به‌خاطر آنها از لحاظ سیاسی مستقیماً پاسخگو باشد ، و این اقدامات باید به شیوه‌ای شفاف انجام شوند .
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )
  • Zed.em
... بانک‌هایی که در زمینه‌ی مدیریت ریسک بدترین عملکرد را داشتند بیشترین هدایا را از دولت گرفتند .
آنچه دولت به‌نام "حفظِ اصولِ بازار آزاد" ایجاد می‌کرد ، از یک بازارِ واقعی بسیار تفاوت داشت . درحالیکه دولت اوباما از مسیر تحت سرپرستی [دولت] قرار دادن بانک‌های ورشکسته خودداری کرده بود ، آنچه انجام داد به‌مراتب بدتر از ملی کردن بود : این کاپیتالیسمِ تقلبی است ، خصوصی کردن عواید و اجتماعی کردن زیان‌ها . این تصور ، و واقعیت که بسته‌های نجات "غیرمنصفانه" (به‌شدت سخاوتمندانه نسبت به بانک‌ها و به شکل غیرمنصفانه‌ای پرهزینه برای شهروندان عادی) بوده است ، اداره‌ی بحران را به‌مراتب دشوارتر کرد ‌. صحبت کردن از اینکه اساس بحران ، فقدان اعتماد به سیستم مالی است ، به یک مسأله‌ی پیشِ پا افتاده تبدیل شده است . اما ناتوانی دولت در اجرای یک نجاتِ منصفانه باعث از دست دادن اعتماد نسبت به دولت شد .
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )
  • Zed.em
زمانی که دولت ایالات‌متحده مشغول احیای بانک‌ها شد ، باید در مورد پاسخگویی و مسئولیت‌پذیری نیز فکر می‌کرد . بانکدارانی که کشور را دچار این دردسر کرده بودند باید هزینه‌ی اشتباهات خود را می‌پرداختند . درعوض آن‌ها میلیاردها دلار پول را به‌جیب زدند و متواری شدند (حتی آنطور که بعدها مشخص شد از بذل و بخشش‌های دولت مبالغِ به‌مراتب بیشتری را به‌دست آوردند) کاپیتالیسم به‌عنوان یک نظام ، می‌تواند سطح بالایی از نابرابری را تحمل کند و برای توضیح چرایی وجود این نابرابری استدلالی وجود دارد : نابرابری روشی است برای برانگیختن مردم و انگیزه دادن به آنها . پاداش دادن به مردم ، متناسب با مشارکت‌های آنها در جامعه یک اقتصاد کاراتر به‌وجود می‌آورد . اما آنهایی که در دوران حباب بازار مسکن پاداش‌های خوبی به‌دست آوردند باعث کاراتر شدن جامعه نشدند . شاید آنها برای مدتی سودآوری بانک‌ها را افزایش داده باشند ، اما این سودها سرابی بیش نبود . در نهایت آنها هزینه‌های قابل توجهی را بر مردم سراسر جهان تحمیل کردند . اگر پاداش‌های خصوصی به بازدهی‌های اجتماعی ارتباط نداشته باشد ، نظام کاپیتالیسم نمی‌تواند کار کند .
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )
  • Zed.em