aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۱۰ مطلب در دی ۱۴۰۰ ثبت شده است

فرمود قوله تعالی : [هُوَ اَلَّذی] جَعَلَ اَلشَّمسَ ضیاءً والقَمَر نوراً . گفت من آفتاب را ضیاء آفریدم [و ماه را نور آفریدم] و نور کمتر بود از ضیاء و ضو عام بود بیشتر و نور خاص بود کمتر و جای دیگر گفت : وَالشَّمسَ سِراجاً وَ قمَرَاً مُنیراً آفتاب را گاهی ضو و ضیاء خواند و گاهی چراغ خواند و ماه را هرکجا یاد کرد نور خواند ، و پدید آمد که ماه را نور کمتر است و آفتاب را روشنایی بیشتر از بهر آنکه گفتیم که خدای عزّوجل روشنایی ماه را محو کرد چنانکه گفت : فَمَحوَنا آیَةَ اللَّیل پس جبرئیل را علیه‌السلام بفرمود تا پَر بر روی ماه مالید تا روز از شب پدید آید و شمار سال و ماه پدید آید ، و این سیاهی بر روی ماه اثر پرِ جبرئیل است و این خبر گذشت اندرین کتاب ، اکنون علما اختلاف کردند اندر اصل آفتاب و ماه ، که خدای ایشان‌را از چه آفرید ، گروهی گفتند که ایشان را از آتش آفرید و به‌آخر باز آتش شوند گروهی گفتند از نور عرش آفرید ...
[...]
حدیث عبدالله‌بن‌عباس اندر صفت آفتاب و ماه : ...اگر خدای عزوجل ماه را همچنانکه بود بگذاشتی کس روز از شب بازندانستی و وقت آسودن ندانستی [و وقت کار کردن ندانستی] پس خدای عزّوجل از لطف خویش مر جبرئیل را بفرمود تا پر بر روی او مالید سه‌بار ، تا نور او کمتر شد و آن سیاهی که بر روی ماه پدید است اثر پرِ جبرئیل است . ...
تاریخ بلعمی ؛ تکمله و ترجمه‌ی تاریخ طبری ( ابوعلی محمدبن محمدبن بلعمی )

  • Zed.em

وَرِذَ (Vareda) . گل ، گل‌سرخ ، سرخ‌گل .
اسم وَردَ ، هنوز در فارسی باقی است ، به‌نام و معنای گُل ، به‌ویژه گُل سرخ . در ترکیبِ سُهرَوَرد ، نام روستایی از توابع زنجان ، واژه‌ی 'وَرد' باقی است . سهرورد به‌معنای سرخ‌گُل ، گُل‌سرخ ، مشهور به گل‌محمدی که تقدس و تقدیس آن بدان‌سبب است که از آن گلاب فراهم می‌کنند .
جزء نخست 'سُهر' همان 'سوخرَ' در اوستاست به‌معنای سرخ . در ترکیبِ سهراب (سرخ‌آب) باقی است . دکتر بهرام فره‌وشی در مقاله‌ای با عنوان 'گُل' در مجله‌ی دانشکده‌ی ادبیات ، باتوجه به مسائل زبان‌شناسی و چگونگی تغییر حروف ، نشان داده است که چگونه واژه‌ی وَرِد به گُل تغییر شکل داده است .
از ریشه‌ی ورِد ، ورِذ درآمده به‌معنی : بالیدن ، نمو کردن ، افزون شدن .
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )


♧ظاهراً در زبان عربی هم 'ورد' یا 'وردة' معنای گل سرخ می‌دهد !

  • Zed.em

سَئوُشیانش Saošyâns ، سوشیانس : به‌عنوان نام خاص و یکی از پسران آینده‌ی زرتشت که در آخرالزمان ظهور می‌کند و ناجی و نجات‌بخش و موعودِ دین زرتشتی است ، ... کاربرد واژه به‌صورت سَئُوشیَنت Saošyant در اوستا بسیار است (اما در وندیداد نقلی ندارد) صفت است به‌معنای سودمند . ... در گزارش پهلوی وندیداد ۱۹/۵ به‌صورت sut aumand سودمند آمده است ؛ در اوستا از ریشه‌ی سو Su (یادداشت ۴۸ فرگرد ۴/۲) : سودمند بودن و مفید بودن درآمده است .
در مورد فوق از وندیداد ، زرتشت به اهریمن گوید با تو و آفرینش و آفریدگان تو مبارزه می‌کنم تا هنگامی که سوشیانس از آب کیانسیه یا دریاچه‌ی هامون زاده شود ، و این سوشیانس ، سومین ناجی و موعود و پسر زرتشت است که با ظهور وی عمر جهان پایان یافته و گیتی چون آغاز ، همه نیک و خوب و شادی‌بخش می‌شود (دوران فرشکرد) ‌‌...
در یشت ۱۹ بند ۸۹ به‌بعد ، شرحی درباره‌ی سوشیانس آمده است : "[وسرانجام فرّ] به سوشیانس پیروزمند و به سایر دوستانش تعلق خواهد داشت [دوستان وی جاودان‌هایی هستند که در روز واپسین رستاخیز کرده و سوشیانس را یاوری خواهند کرد ، چون : کی‌خسرو ، نرسی ، توس ، گودرز ، پشوتن ، آغریرَث ، کرساسپ و ...] در هنگامی که گیتی را نو سازد ، یک گیتی پیر نشدنی ، نمردنی ، نگندیدنی ، نپوسیدنی ، جاودانِ زنده ، جاودانِ بالنده و کامروا ؛ در آن‌هنگامی که مردگان دگرباره برخیزند ، و به زندگان بی‌مرگی روی کند ، پس آنگاه او ، سوشیانس به‌در آید و جهان را به‌آرزوی خود تازه کند .
پس جهانی که فرمانبردار راستی است فناناپذیر گردد . دروغ دگرباره به همان جایی رانده شود که از آن‌جا از برای آسیب رساندن به راستی‌پرستان و نژاد و هستی وی آمده بود . تباه‌کار نابود خواهد گردید . فریفنار رانده خواهد سد .
در هنگامی‌که اَستَوَت‌اِرِتَه° پیک اهورامزدا ، پسر ویسپَه‌تئوروئیری از آب کیانسیه (هامون) به‌در آید ، گرز پیروزمند آزنده ، گرزی که فریدون دلیر داشت در هنگامیکه اژی‌دهاک کشته شد . او اَستَوَت‌اِرِتَه (سوشیانس) با دیدگان خِرَد بنگرد ، به همه‌ی آفریدگان او نگاه خواهد کرد ، آنچه زشت‌نژاد است ، او با دیدگان بخشایش سراسر جهان مادی را خواهد نگریست و نظرش سراسر جهان را فناناپذیر خواهد ساخت .
یاران اَستَوَت‌اِرِتَه پیروزمند به‌در خواهند آمد : نیک‌اندیشه ، نیک‌گفتار ، نیک‌کردار و نیک‌دین‌اند و هرگز سخن دروغ به‌زبان نیاورند . در مقابل آنان ، خشمِ خونین‌سلاح ، بی‌فرّ روبه گریز نهد . راستی به دروغِ زشت‌تیره‌ی بدنژاد غلبه کند .
منش بد شکست خواهد یافت ، منش خوب به آن چیره می‌شود . سخن دروغ گفته شده شکست خواهد یافت ، سخن راست گفته‌شده به آن چیره خواهد شد . خرداد و اَمرداد گرسنگی و تشنگی زشت را شکست دهند . اهریمن بدکنش روبه گریز خواهد نهاد ."
این شرحی است که در یشت ۱۹ درمورد ظهور سوشیانس در آخرالزمان و نو شدن گیتی و سپری شدن جهان نقل شده است .
[...]
و چون روزگار اوشیدرماه به‌سر شود ، دختران بروند بر آب کانفسه°° نشینند . دختری باشد که نام او 'ارددبُد' باشد ، از آن آب آبستن شود و چون نُه‌ماه برآید سیاوشانس از وی بزاید ، و چون سی‌ساله شود به همسپردگیِ اورمزدِ وِه‌افزونی رسد ، و سی شبانه‌روز خورشید در میان آسمان بایستد و فرو نشود و مردمان بدانند که دیگرباره شگفتی پدیدار خواهد آمدن .
پس سیاوشانس بیاید و مردم به یک‌بارگی دین مزدیسنان بپذیرند و هرجایگاهی که منافقی یا آشموغی باشد ، نیست شود و همه‌ی مردمان به یک‌بارگی بر دین مازدیسنان بایستند . پس ایزدتعالی به‌قدرت خویش اهرمن را نیست کند . ...
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )


°اَستَوَت‌اِرِتَه : یعنی کسی که تجسم و مظهر قانون و شرایع است و این همان سوشیانس که آخرین و سومین موعود است می‌باشد .
°°کانسو ، کانسوی : آن را با دریاچه‌ی زره zarah یا هامون یکی می‌دانند . به‌موجب سنت ، نطفه‌ی زرتشت (فرّ زرتشت) در آب این دریا است تا در آخرالزمان و هزاره‌ی دوازدهم ، دوشیزگانی بدان بارور شده و سه موعود زرتشتی : هوشیدر ، هوشیدرماه و سوشیانس زاده شوند .

  • Zed.em

فرَشو-کِرِتی (Frašo-kereti) اسم مرکب ، مؤنث : نو شدگی ، رستاخیز ، تن‌پسین ، پایان یک دوره از این جهان و آغاز زندگی نوین در یک جهان بدون درد و مرگ با زندگی جاویدان .
در پهلوی فرَشکَرت (Fraškart) کامل‌سازی جهان . پس از اینکه قیامت شد و رستاخیز انجام گشت و همه‌ی دیوان و دروجان نابود شدند و همه‌ی بدکاران و گناه‌کاران به‌سزا رسیدند و اهریمن و آزدیو در انجام زده و معدوم شدند ، جهان نو می‌شود و نیکوکاران در یک زندگی و دنیای نوینِ بدون مرگ ، همه پانزده یا چهل‌ساله به‌سر خواهند برد (اگر در زمان زندگی گوشت خورده باشند ۴۰ساله و اگر گوشت نخورده باشند ۱۵ساله خواهند بود !) ؛ این دورانِ فرشگرد است .
در اوستا جزء نخست فرشه : تازگی ، نوی ، فریش شادابی . در آلمانی این واژه به‌صورت فرش Frisch یا Fresh نیز هست : تازگی ، تازه ، نو ، شادابی . جزء دوم از کرتی : انجام ، ساخت ، وقوع کاری . از ریشه‌ی کَر (Kar) : کردن ، انجام دادن . در یسنا از عمل فرشکرت یاد شده است و آرزو شده که آتش مقدس تا فرشکرت همچنان روشن و شعله‌ور باقی ماند . ...
منظور از فرشکرت رستاخیز ، معاد ، قیامت و برخاستن مردگان نیست ، بلکه فرشکرت مفهوم نو شدگی ، تجدید حیات دوباره و ادامه‌ی زندگی نیکان است ، پس از قیامت و رستاخیز : هنگامی که رستاخیز شد ، به‌حسابِ کردار مردم رسیدگی می‌شود . بدکاران و گنه‌کاران همه به دوزخ می‌روند و در یک حادثه‌ی هولناک معدوم می‌شوند . در پایان ، دیوان و اهریمن نیز تباه و نابود می‌شوند . آنگاه زندگی در یک جهان نو برای نیکوکاران ادامه می‌یابد که این فرشکرت است .
[...]
زرتشت از اهورامزدا می‌پرسد که چون همه‌ی موجودات مادی به‌روی زمین مردند و دوران فرشگرد رسید و رستاخیز شد ، آیا برخاستن مردگان به‌تن باشد یا به‌جان ، آیا معاد جسمانی و مادی است یا روحانی ؟ ...
زرتشت پاسخ می‌شنود که : رستاخیز به‌تن است و معاد جسمانی است .
زرتشت می‌پرسد : کسی که مرد و سگان و پرندگانِ لاشه‌خوار ، جسم و تن او را پاره‌پاره کرده و بخورند ، چگونه دوباره آن تن به‌هم آید و برخیزد ؟
اورمزد پاسخ می‌دهد : ای زرتشت هرگاه بخواهی سبدی بسازی از چوب ، برای تو آسان‌تر کدام است ؟ آنکه چوبی باشد و تو آن‌را ببری و قطعه کنی ، پس سبد بسازی ، یا آنکه چوب بریده برای سبد آماده باشد ؟
زرتشت پاسخ می‌دهد : هرگاه یک تکه چوب باشد بهتر است از آنکه نباشد . و اگر آن چوب بریده و تکه شده باشد ، بهتر است تا نبریده باشد .
اورمزد می‌گوید : این آفریدگان را آنگاه که نبودند ، توانستم آفریدن . پس وقتی که متلاشی شوند ، آسان‌تر است تا دوباره بسازم . زیرا که مرا پنج انباردار است برای تنِ درگذشتگان . یکی زمین است که گوشت و استخوان و پی مردمان را نگاه دارد ‌. یکی آب است که خون را نگاه دارد . یکی گیاه است که نگاه‌دار موی است . یکی روشنی است که آتش را نگاه دارد . و یکی باد که به‌هنگام فرشکرد ، جانِ درگذشتگان را بازدهد .
پس زمین را بخواهم و از او گوشت ، استخوان و پی کیومرث و دیگران را طلب کنم . زمین گوید که چگونه بازپس دهم که ندانم گوشت و پی و استخوان مردمان را از هم جدا کنم و تشخیص دهم .
آب اَرَنگ را فراخوانم که رود دجله است و از او خون مردم را طلب کنم ، آب رود گوید چگونه بازپس دهم که ندانم کدام خون این است و کدام خون آن .
گیاه را فراخوانم و موی تن و سر مردمان را خواهم ، گیاه نیز همان گوید .
باد را فراخوانم و از او جان مردمان را بخواهم ، باد نیز همان گوید .
من که اورمزدم ، هنگامی که به زمین ، آب ، گیاه ، روشنی و باد بازنگرم ، به دانشِ روشن بدانم ، یکی را از دیگری بشناسم ، زیرا به‌وسیله‌ی دانش کامل و روشن‌اندیشی یکی را از دیگری چنان بگزینم که اگر شیر مادگان زمین آمیخته با یکدگر در یک جوی جاری شوند ، این که کدام شیر ماده‌ی من است ، آنگونه بشناسم که مردی را سی اسب باشد و هریک را جامی ، که نشانی برآن است تا بداند که از کدام اسب است . هنگامیکه شیر دوشیده شد و آن سی جام با هم ایستادند (کنار هم گذاشته شدند) آنگاه که بخواهد بداند ، هر جامی را برگیرد ، نشان جام را بشناسد و بداند که شیر کدام اسب است .
[...]
پس به‌فرمان ایزد عزوجّل همه‌ی کان‌ها و کوه‌ها بگدازند و روی‌گداخته بر زمین چون رودی باشد . خدای عزوجّل مردمان را فرمان دهد تا همه بدان روی گداخته گذر کنند [در آیین مانوی و میترایی نیز پایان جهان و تطهیر نهایی با آتش‌سوزی بزرگ جهانی انجام می‌شود] آنانکه اَشو باشند و دُروند ، و آن روی گداخته از پای تا دهان باشد .
و چون اَشوان بدان رود گذر کنند ، آن رود گداخته به‌خوشی همه چون شیر گرم بود ، و دُروَندان بر آن رود بگذرند ، دیگر دشواری و رنجی بدیشان رسد به‌سبب آن رود گداخته که صفت نشاید کردن . و آن آخرترین رنج‌ها باشد که به مردم گنه‌کار رسد و بعد از آن پاکیزه شوند . ...
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )

  • Zed.em

دروج (Daevi-Druxš) ماده‌دیوِ آشوب ، ویرانی ، هرج‌ومرج ، بی‌نظامی و بیداد (بی‌قانونی) است . یک نشانه و نماد کلی است در برابر رتَ (Rta) که همان اَشَه می‌باشد و مظهر نظام نیکو ، داد و قانون و نظم گیهانی است .
[...]
در بخش چهارم بندهش ... نقل است که تا پیش از آمدن اهریمن ، جهان همیشه به‌هنگام نیمروز بود ؛ یعنی رَپیثوین‌گاه ، اورمزد به‌هنگام یزش و عبادت ، همه‌ی آفریدگان را بیافرید و با بوی‌وفرَوَهر (فرَوَشی‌جان) مردمان را گفتگو کرد و خردِ همه‌آگاه را به مردمان داد و گفت : "کدام شما را سودمندتر در نظر آید ؟ اگر شما را به‌صورت مادی بیافرینیم و به‌تن با دروج بکوشید (پیکار کنید) و دروج را نابود کنید ، تا شما را در انجام درست و انوشه بازآراییم ..." پس آشکار می‌شود که هرمزد با آفریدگان ، هنگامی که بر آن است تا آنان را به کالبد مادی درآورد ، پیمان می‌کند که با دروج پیکار کنند و با اَشَه راه بپیمایند . دروج ، هرج‌ومرج و بی‌نظمی است که موجب نابودگی و انهدام نسل می‌شود . آنگاه افزوده شده : "و دیگر دروج‌های مادی بر ضد ایزدان مادی پدید آمدند ." در کتیبه‌های هخامنشی و فارسی باستان نیز که آنهمه بر پیکار دروج و دیو دروغ تأکید شده ، منظور آشوب ، بی‌نظمی ، بیداد و ستم و بی‌قانونی و هرج‌ومرج است ، نه‌معنی صوری دروغ .
[...]
در مینو‌ی‌خرد بخش ۱ بند ۱۲ از دروج مطلقاً به‌مفهوم دیو یاد شده . نیز در بند ۱۷۳ و همچنین ۷/۴ و در بند ۱۰ آمده که اهریمن ، دیوان و دروجان را از عمل لواطِ خود به‌وجود آورده است و ۱۱/۱۰ که افاده‌ی معنی دیو می‌کند . به‌موجب بخش ۲۰/۴۴ دیو دروج در دوزخ از عاملان عذاب پیروان خود می‌باشد .
دیو دروج (نفس امّاره) در نهاد هرکسی موجود است که نیروی خشم ، تهاجم ، آشوب‌طلبی و ظلم جزء آن است : "آن مردی شجاع‌تر است که با دروج (دیو) خویش بتواند مبارزه کند (جهاد اکبر) و به‌ویژه آنکه این پنج دروج را از تن دور دارد که عبارتند از : آز ، خشم ، شهوت ، ننگ و ناخرسندی ." [مینوی‌خرد ۱۱ - ۴۰/۹]
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )

  • Zed.em

آزی صفت است : آز ، حرص ، شهوت و طمع . نام دیوی است که دشمن آذر و آتش مقدس است که در فرگرد ۱۸ وندیداد ، بند ۱۸. به‌روشنی درباره‌اش از لحاظ شناخت اشاره‌ای هست . از عمله‌ی اهریمن و در واقع ظلمت و جهل و تیرگی است در برابر روشنایی ، دانایی و خرد یا آتش . به‌موجب یسنا هات ۱۶ بند ۸ و هات ۶۸ بند ۸. اهدای نذوراتی چون شیر و چربی در آیین‌های قربانی ، این دیو را از پای درمی‌آورد . به‌موجب بندهش ، بخش ۵ بند ۴۳. ازجمله دیوانی که در آغاز آفرینش برای تباهی گاو نخستین 'اِوَگدات' و کیومرث اقدام می‌کنند ، و به‌فرمان اهریمن به بدن مادی آنان مسلط می‌شوند ، آز یا آزی دیو است .
در بخش ۱۲ از بندهش بند ۱۸۵. که فهرستی از دیوان یاد شده ، در شرح و تعریف آز دیو آمده : آزدیو آن است که هرچیز را بیوبارد (ببلعد) و چون نیاز را چیزی نرسد ، از تنِ خود خورد . او آن دروجی است که چون همه‌ی خواسته‌ی گیتی را به او دهند ، انباشته (سیر) نشود ، و سیر نگردد . چنین گوید که چشم آزمندان هامونی است که او را سامان نیست :

چشم تنگ دنیادار را // یا قناعت پُر کند یا خاک گور
[...]
به‌موجب زندِ وندیداد ، فرگرد دوم ، جمشید در اصلاحات خود چون دیوان را زده و تباه می‌کند ، آزدیو را نیز که مظهر حرص و طمع است از کار انداخته و خِرَدِ میانه‌روی را جایگزین می‌کند ‌.
در روایات پهلوی بخش ۴۸ بندهای ۸۹-۹۱ ، در پایان جهان سوشیانش ، با یشت کردن و تلاوت ادعیه در هربار شماری از دیوان را نابود می‌کند . از آن‌پس آزدیو به گَنامینو یا اهریمن پناه برده و چاره‌جویی می‌کند . نیز در بخش ۶۳ بند دهم نقل است که یکی از فضایل آن است که آدمی هیچ دیوی به تن خود راه ندهد ، به‌ویژه چهار دیو را از تن بازدارد : آز ، خشم ، شهوت و ننگ .
به‌موجب گزیده‌های زات‌سپرم بخش ۱ بند ۳۰-۲۹. هرمزد پس از آنکه آفرینش مینوی و مثالی (معنوی-مینویی) را پدید آورد ، سه‌هزارسال گذشت ، تصمیم گرفت تا آفرینش مثالی و مینوی را به قالب مادی درآورد :
زروان توانا بود که آفرینش هرمزد را حرکت بخشد ، بی‌آنکه آفرینش اهریمن را حرکت دهد ، زیرا اصلِ یکی ، دیگری را زیان‌رسان و متضاد بود .
زروان فرجام‌نگرانه ، نیرویی از سرشتِ خود اهریمن ، یعنی تاریکی ، که نیرویی زروانی بدان پیوسته شده بود و پَست‌وزغی سیاه و خاکستری‌گون بود ، به‌سوی اهریمن فراز برد . در هنگام فراز بردن گفت : که اگر در سر نُه‌هزار سال چنانکه تهدید کردی ، پیمان کردی و زمان کردی به پایان نرسانی ، دیو آز با این سلاح ، آفرینش تو را بخورد و خود نیز به گرسنگی بمیرد . [دانشنامه‌ی ایران باستان ، مدخل زروان]
این بیانِ تمثیلی ، بیانگر سرشتِ آز و حرص است که در روایت پهلوی ، چنانکه گذشت با شهوت و طمع و ننگ در یک معنی و ردیف آمده است .
[...]
پایان کارِ دیو آز با ظهور و بیرون آمدن سوشیانت است .
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )
  • Zed.em

قوانین ، احکام و محرمات و سایر محدودیت‌هایی را که زنِ دشتان (زن در حالتِ عادت ماهانه) باید انجام دهد ، در سایر منابع پهلوی و فارسی به‌طور مشروح نقل شده است . این احکام و محرمات و محدودیت‌ها و سایر مطالبی که در وندیداد راجع‌به زنان آمده ، هرگاه ملاک داوری در مورد زن و حقوق زن از دیدگاه اربابِ وندیداد و اصحاب این آیین باشد ، باید گفت که زن یک شئ است و ارزش وی وابسته به مالک و منصب و مقام دارنده‌اش می‌باشد . در فرگرد چهاردهم وندیداد ، مغان نسبت به زنان بسیار بدبین بودند . در اندرزنامه‌های باقی ، بارها به این نکته برمی‌خودیم که راز و سِرَّ خود را به زنان نگویید که آنان را اعتماد نشاید . [اندرزنامه‌ی آذرباد ماراسپندان] یا هر زن در روز چندین‌بار باید به شوهر گوید چه‌کنم ، چه‌گویم ، چه‌خورم . در سایر منابع پهلوی نیز از این‌مطالب فراوان است .
هرچند که در اواسط دوران ساسانیان بر اثر اصلاحات و انقلاب‌هایی در بطن جامعه و دگرگونی‌هایی چون پیدایش مزدک ، مانی و تعارضات میان مغان و هیأت‌حاکمه‌ی دولتی و دربار ، اضطراراً قوانین و مقرراتِ اصلاحی به‌سود زنان وضع می‌شد ، اما درعمل خیلی زود بود که نتایج مطلوبی ، به‌ویژه میان طبقات متوسط و مادون ، ببخشد . و هرنوع برخورد با مقرراتِ استثنایی راجع به زنان و یا حقوق زنان به‌عنوان یک فرد در جامعه ، با توجه به وابسته بودن به شوهری که از طبقات بالا باشد ، مثل اشراف ، درباریان یا سپاهیان ، میسر بود .
اما در اینجا ملاحظه می‌شود که زن به‌موجب حالت دشتان [از لحاظ لغوی یعنی داغ شده ، نشان شده°] در ماه ، حداقل ۵ تا ۱۰ روز از خانواده طرد است ، چون دیوزده می‌باشد . بدنش در تسخیر دیوان است . حق لمس هیچکس یا چیزی را ندارد . خوراکش محدود و بسیار اندک است . در گوشه‌ای محصور ، به‌روی شن و سنگ‌ریزه دور از مردم و خانواده و کسان و روشنایی ، حتی در سرمای سخت بدون هیچ وسیله‌ی گرمازا ، به‌روی زمین باید زندگی کند تا این دوران را بگذراند . ...
[...]
چنانکه اشاره شد دشتان اصل و بنیادی اهریمنی دارد . نه‌بر آنکه حالت حیض از دیدگاه مغان که به‌ویژه در اساطیر مغانه نیز ضبط است ، بنیادی شیطانی دارد ؛ بلکه به‌موجب بُندَهِش ، آفرینش زن نیز بنیادی اهریمنی داشته و زن از نسل اهریمن پدید آمده است . ...
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )


°بنابر اعتقاد مغان ، اهریمن بر پیشانی دخترش (ماده دیوی به‌نام جهی) بوسه می‌زند و از آن بوسه دشتان به‌وجود می‌آید (جنس مؤنث حائض می‌گردد !) بنابراین حیض را داغ یا نشانِ اهریمن بر زنان می‌دانستند ...

  • Zed.em

دکتر صادق کیا معتقد است مازندران در شاهنامه ، برابر با مازندرانی که در تبرستان ، شمال ایران حاشیه‌ی جنوبی دریای کاسپین است ، نمی‌باشد ؛ و مراد از آنجا سرزمین مستقل دیگری است که با مازندانِ شناخته شده نزد ما ارتباطی ندارد . [شاهنامه و مازندران]
در کتاب 'شاهنامه و مازندران' ص۳۲... درباره‌ی ریشه‌ی نام مازندران آمده که : "گمان می‌رود که نام مازندران از سه جزء ساخته شده باشد ؛ نخست مَز Maz به‌معنی بزرگ (این واژه برابر است با  Mah سانسکریت) ، دوم ایندرَه Indra نامِ یکی از خدایان آریایی که در آئین مزدیسنان از دیوها شمرده شده است ؛ سوم پسوند 'آن' که در شناختن نام مکان بسیار به‌کار رفته است ، که در نام‌های یونان ، توران ، خزران ، گیلان و ... ملاحظه می‌شود . در ادبیات سانسکریت نیز Mahêndra نام رودخانه‌ای است ." [کتاب الهند ، ص۲۰۴ و ۲۱۳]
پس با این استنتاج ، مازندران نام سرزمینی غیرایرانی بوده که دیویسنان ، احتمالاً پرستندگان ایندرا در آنجا ساکن بودند و ایرانیان با این دیوان یا دیوپرستان در کش‌مکش و نبرد بوده‌اند . ... مازندر در پهلوی به‌معنی بزرگ نیز معنی می‌دهد .
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )

  • Zed.em

خیال و بنگ - در تصوف مانند مکتب‌های همانند دیگر ، یکی از کارهای واجب هر سالک ریاضت بوده است . ریاضت صوفیان که مراقبه نام داشته ، آنان را به خلسه فرو می‌برده . صوفیان وقایعی را در خلسه می‌دیدند که معتقد بوده‌اند آنها رمزهایی از حقایق عالم غیب‌اند و پیام‌هایی را برای آنان در بر دارند .
شمس وقایعِ مذکور را خیال نامیده است°° . سخنان وی درباره‌ی سبزک یا بنگ و "خیال فرشته و دیو" به پیوند اینها با هم دلالت می‌کند و از آنچه که او گفته است می‌توان دریافت که قلندران برای آنکه بی‌خود شوند و عالم خیال را دریابند از بنگ استفاده می‌کرده‌اند . شاید از بهر این است که آن‌را ورق خیال می‌گفته‌اند .
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )


°ورق خیال ، برگ شاهدانه‌‌ی هندی را گویند که از جوشانده‌ی آن مشروبی سکرآور و نشئه‌کننده به‌دست می‌آید که آن‌را برخی دراویش به‌کار می‌بردند و گاهی از کوبیده‌ی برگ‌های آن به‌صورت تدخین استفاده می‌شود . درحقیقت کوبیده‌ی برگ‌هایش نوعی بنگ است . گفتنی است که بسیاری از قلندران دوره‌گرد عهد قاجاریه به استعمال بنگ و چَرس (حشیش) شهره بودند و آن‌ها را اسرار می‌گفته‌اند . [بستان‌السیاحه]
°°گزارش گفتاری از شمس تبریزی ؛ شمس‌الدین تبریزی ، عارف ناشناخته‌ی قرن هفتم می‌گوید : "یاران ما به سبزک [بنگ] گرم می‌شوند . آن خیالِ دیو است . خیالِ فریشته اینجا خود چیزی نیست ، خاصه خیال دیو . عین فریشته را از خود راضی نباشیم ، خاصه خیال فریشته . دیو خود چه باشد تا خیال دیو بُود ؟! چرا خود یاران ما را ذوق نباشد از عالم پاک بی‌نهایت ما ؟ آن مردم را چنان کند که هیچ فهم نکند ، دنگ باشد ..."
مقصود آن از سبزک همان بنگ است ، که در متون کهن فارسی به‌صورت منگ نیز به‌کار رفته است ، نوشیدنی سخت سکرآور و مخدر بوده است . چنانکه تاورنیه ، ایرانگرد عهد صفوی ، در سفرنامه‌ی خود می‌گوید : "... مشروب دیگری دارند ، خیلی بدمزه و تلخ است ، آن‌را بنگ می‌گویند که از برگ شاهدانه می‌گیرند و ادویه‌ای دیگر هم داخل آن می‌کنند که از همه‌ی مشروبات قوی‌تر می‌شود . هرکس بخورد به‌حال جنون می‌افتد و حرکات غریب از او سر می‌زند ، به‌همین‌جهت در دین اسلام بنگ حرام است ."
آنگاه که منتقدان احوال صوفیه را نقد می‌کنند ، خرده می‌گیرند که برخی از صوفیان بنگ استعمال می‌کرده‌اند . مطابق با گفته‌ی بیشتر محققان 'قلندریه' (قلندران) ، ازمیان فرقه‌های متصوفه ، بنگ را به‌کار می‌برده‌اند . طرفه آن است که دنباله‌ی گفتار شمس تبریزی نیز در برخی از نسخه‌های کتاب 'مقالات شمس تبریزی' به اینگونه آمده است : "این سبزک را عجم در قلندران افکندند ." ...
نیبرگ ... بنگ یا منگ را شاهدانه می‌داند و با روایتی که از هرودوت ۷۵/۴ نقل می‌کند مستند می‌شود . هرودوت در مورد سکاها می‌گوید که آنان در منطقه‌ی خود شاهدانه بسیار دارند و در زمین‌هایشان بسیار می‌روید . آنان دانه‌های شاهدانه را روی سنگ‌های تفته (داغ) می‌ریزند و دود می‌کنند و با این دود عرق بسیاری از بدن سکاها می‌ترواد و به حالت بی‌خودی و خلسه می‌افتند ...

  • Zed.em

سه آتش یا آتشکده ، از همه‌ی آتش‌ها با اهمیت‌تر و بزرگ‌تر بود که مظهر و نماینده‌ی سه‌طبقه‌ی اجتماعی به‌شمار می‌رفت : آذرفرَنبَغ به طبقه‌ی روحانیان تعلق داشت که در کاریان فارس قرار داشت ؛ آذرگُشنَسپ ، آتشِ طبقه‌ی جنگاوران و ارتشیان در شیزِ آذرپاتکان بود ؛ آذربُرزین‌مِهر ، آتشِ ویژه‌ی برزگران [کشاورزان] بود در کوهِ ریوند واقع در خراسان .
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )

  • Zed.em