aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۲۶ مطلب با موضوع «نشریات» ثبت شده است

دجال در زبان عربی به‌معنی 'آب‌طلا' است و به همین علت افرادِ بسیار دروغگو که باطل را حق جلوه می‌دهند "دجّال" نامیده می‌شوند . ... دجال لقب دغلبازی است که نزد یهودیان 'آرمیلوس' و نزد مسلمانان 'صائد بن صید' نامیده می‌شود . همچنین در اسلام فردی به‌نام 'سفیانی' مطرح است ... لوتر پس از آنکه در برابر کلیسای کاتولیک قیام کرد و مورد تکفیر پاپ قرار گرفت ، دستگاه پاپی را دجال نامید .
پیشگویی‌های آخرالزمان ( اسماعیل شفیعی سروستانی ، ...)

  • Zed.em

در دوران بنی‌اسرائیل پیامبران در مراسمی ، مقداری روغن بر سرِ پادشاهان می‌ریختند و با دست خود آن را مسح می‌کردند ، بر اثر این‌کار آن پادشاه 'ماشیح' (مسیح) خوانده می‌شد و اطاعت وی بر همه واجب می‌گردید . واژه‌ی مسیحا از روی ماشیح (با توجه به تلفظ لاتین آن : مسیا Massiah) ساخته شده است . این واژه در اصل لقب پادشاهان قدیم بنی‌اسرائیل بود ، ولی در زمان‌های بعد به پادشاهِ آرمانی یهود اطلاق شد .
حدود شش‌قرن قبل از میلاد ، بعد از حمله‌ی بخت‌النصر به بنی‌اسرائیل و کوچ دادن آنها به بابل ، این حادثه نقطه‌عطفی در تاریخ بنی‌اسرائیل شد و این امید در آنان پدید آمد که خدا یک رهبر رهایی‌بخش از خاندان داوود می‌فرستد تا ماشیحِ بنی‌اسرائیل باشد و روزگار خوش قدیم را بازگرداند.
در کتاب اشعیا می‌خوانیم :
"نهالی از تنه‌ی یسّی (پدر داوود) بیرون آمده ، شاخه‌ای از ریشه‌هایش خواهد شکفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت ؛ یعنی روح حکمت و فهم و روح مشورت و قوت و روح معرفت و ترس از خداوند ، و خوشی او در ترس خداوند خواهد بود و موافق رؤیت چشم خود داوری نخواهد کرد و بر وفق سمع گوش‌های خویش تنبیه نخواهد نمود ، بلکه مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد و به جهت مظلومان زمین به‌راستی حکم خواهد نمود . و جهان را به‌عصای دهان خویش زده ، شریران را به نفخه‌ی لب‌های خود خواهد کشت . و کمربند کمرش عدالت خواهد بود و کمربند میانش امانت . و گرگ با بره سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر و پرواری با هم و طفل کوچک آن‌ها را خواهد راند . و گاو با خرس خواهد چرید و بچه‌های آنها با هم خواهند خوابید و شیر مثل گاو کاه خواهد خورد و طفل شیرخواره بر سوراخ مار بازی خواهد کرد و طفلِ از شیر بازداشته شده ، دست خود را بر خانه‌ی افعی خواهد گذاشت . و در تمامی کوه مقدس من ، ضرر و فسادی نخواهند کرد ، زیرا که جهان از معرفت خداوند پُر خواهد بود ، مثل آب‌هایی که دریا را می‌پوشاند ."
یهودیان آرمان مسیحا را توسعه داده ، مسائلی دیگر بر آن افزودند و گفتند که در دوران مسیحا برکات طبیعت افزایش می‌یابد . آنان چیزهایی را بر دوران مسیحا تخیل کردند که حتی در عصر درخشان داوود و سلیمان وجود نداشت ، مثلاً معتقد شدند که در عصر مسیحا ، ابر و باد و مه و خورشید و فلک به‌نفع بنی‌اسرائیل رفتارهای تازه‌ای خواهند داشت و زمین نان‌های پخته و لباس‌های دوخته تولید خواهد کرد ! این آرمان‌ها در کتاب‌های فراوانی ثبت شد و با این‌کار 'ادبیات مکاشفه' پدید آمد که کتاب دانیال در عهد عتیق نمونه‌ای از آن است . 

به‌نظرِ گروهی از دانشمندان ، خاستگاه این عقیده دین زرتشت است . زرتشتیان معتقدند دورِ جهان دوازده‌هزار سال است که به چند مقطع تقسیم می‌شود و موعود (منجی) آن دین که 'سوشیانت' خوانده می‌شود ، در واپسین هزاره برخواهد خواست . از دیدگاه پژوهش‌گران عقیده‌ی زرتشتیان در این‌باب به یهودیت سرایت کرد و اعتقاد به قیام ماشیح را پدید آورد . [انتظار مسیحا در آئین یهود (جولیوس گرینسون)]
پیشگویی‌های آخرالزمان ( اسماعیل شفیعی سروستانی و ...)

  • Zed.em
یاسا در مغولی به معنای حکم و فرمان و نیز مجازات و تنبیه است . در متون منثور تاریخی عهد مغول و تیموری ، ترکیبات اسمی و فعلی و وصفی آن فراوان دیده می‌شود که از آن‌جمله می‌توان به : یاسانامه ، به یاسا رسیدن ، یاسا فرمودن ، یاسا نوشتن و ... اشاره کرد که بسیاری از این گروهِ واژگانی از نظر معنا و مفهوم با یکدیگر نزدیک و مترادف هستند اما ترکیبات آنها با تنوع و تکثر بکار رفته است .
از ماندگارترین ترکیبات یاسا "به یاسا رسیدن" به معنی اعدام شدن است . قانون مجازات اعدام در نزد مغولان از اصل عدم تناسب جُرم و مجازات پیروی می‌کرد . یعنی ممکن بود برای جُرمی کوچک مجازات اعدام تعیین شود ، همچنین اصل شخصی بودن مجازات‌ها هم اعمال نمی‌شد ؛ در نتیجه در بعضی موارد ، فرزندان فرد مجرم به جای او اعدام می‌شدند .

مفهوم‌شناسی واژگانی یاسا در ادبیات دیوان‌سالاری ایران در عهد مغول - تیموری ( محسن روستایی )


از میانِ پینوشت‌ها :
  • به غیر از یاسا در کتب تاریخ مغول احکام و اوامر چنگیزخانی را با کلمه‌ی "توره" نیز یاد کرده‌اند . این کلمه در زبان مغولی به معنی آداب قومی و دستورات اجدادی است . نک : اقبال آشتیانی ، ۱۳۸۴ : ۷۸ .
  • مغولان یاسانامه‌ی بزرگ را "تونجین" گویند و معنی تونجین احتیاط کردن و یقین دانستن است . نک : جوینی ، ۱۳۸۵ ج۱ : ۱۷ ؛ اقبال آشتیانی ، ۳۸۴ : ۷۸ ؛ جعفری مذهب ، ۱۳۷۹ : ۳ .
  • چینی‌ها را از قدیم عادت بر این جاری بود که گفته‌های روزانه‌ی امپراتوران خود را یادداشت کنند . مغول‌ها نیز این عادت را از چینی‌ها فرا گرفتند و سخنان پادشاهان خود را روز به روز می‌نوشتند و آن‌ها را بعد از مرگ ایشان آشکار می‌کردند ولی در نوشتن تمام آن‌ها آزاد نبودند ، بلکه هر سخن را که خان اجازه می‌داد ضبط می‌کردند و گاهی که می‌خواستند معنی آن پوشیده بماند ، عبارات خود را مسجع و مغلق ادا می‌کردند . این قسم سخنان خانان مغول را که پیش مردم مرعی و محترم بود به مغولی بیلیک که به معنی دانش و حکمت است می‌گفتند . بیلیک : سخنان ثبت شده‌ی خان ؛ مجموعه‌ی بیانات هریک از خانان که حکم احادیث در اسلام را داشت و بدان‌ها استناد و عمل می‌شد . بیلیک در زبان ترکی جغتایی به معنی پند و نیز علم و دانش است . نک : بناکتی ، ۱۳۴۸ : ۳۷۱ ؛ صفا ، ۱۳۷۸ ج۳ : ۷۵ و ۳۰۹ ؛ اقبال آشتیانی ، ۱۳۸۴ : ۷۹ ؛ تسف ، ۱۳۶۸ : ۱۱۱-۱۱۳.
  • تزوکات اسم مغولی خداوند یعنی "تنکری" با صفت "تعالی" به جای "الله" است . در 'تزوکات تیموری' یا دستورات حکومتی امیر تیمور گورکانی ، راه و روش حکومت‌داری آمده است . نک : صفا ، ۱۳۷۸ : ۴/۴۴ .
  • Zed.em
در سال‌های آغازین قرن هفتم هجری ، هنگامی که چنگیزخان موفق به کسب قدرت مقتدرانه بر قبایل تُرک و مغول شد ، برای انتظام امور و کنترل بی چون و چرای این قبایل قوانین یاسا را وضع کرد . قوانینی که مسائل مذهبی در آن‌ها با شفقت و اغماض زایدالوصف همراه شده بود و همین امر ، رمز ماندگاری یاسا را برای مدت‌های مدیدی مهیا ساخت .
[...]
مفاد یاسانامه‌ی چنگیز
تشکیلات کشوری و لشکری چنگیزخان که مجسم کننده‌ی روابط واسالی♧ (بندگی) و پیوند بین رئیس و مردان مسلح و جنگجو است ، در قالب قوانین یاسا تدوین شده است (تسف ، ۱۳۸۶ : ۶۹) این قوانین بر اساس حکم و وصیت چنگیز بر تیغه‌های آهنی حک شد . بنا به روایتی ، فرامین یاسا در دو یا چند دفتر با جلدهای حریر و مُرصع به جواهرات ثبت شده بود و در خزائن نگهداری می‌شد (مصاحب ، ۱۳۸۰ ج۳ :۳۳۴۶)
یاسانامه که جنبه‌ی تقدس داشته و سرپیچی از آن ممکن نبوده ، دربردارنده‌ی کیفیت تشکیلات حکومتی ، لشکرکشی و فتح بلاد ، برگزاری قوریلتای (مجمع شورای سلطنتی) ، انواع پاداش‌ها و مجازات‌ها همراه با شرایط هریک و نیز آداب زندگانی و قوانین مربوط به آن است (صفا ، ۱۳۷۸ : ج۳ ، بخش۱ : ۷)
فرامین یاسا برای مدت‌های مدید اساس انتظامات کشوری و لشکری در ممالک تابع مغولان و از آن جمله ایران بوده و به همین سبب تأثیراتی در امور اجتماعی ایران داشته است بدین‌صورت که تمام اصطلاحات این فرامین را می‌توان در آثار نویسندگان و مؤلفان ایرانی معاصر با مغولان مشاهده کرد (همان).
در سال ۶۹۴ ق ، غازان‌خان و بسیاری از مغولان به پیروی از او به دین اسلام تشرف یافتند . از این‌رو غازان کوشید یاسای جدیدی که در آن شریعت اسلام نیز لحاظ شود تدوین کند (بارکهاوزن ، ۱۳۴۶ : ۲۳۰-۲۳۱) این امر اگرچه مورد حمایت و تصدیق برادرش یعنی الجایتو قرار گرفت اما باعث اصطکاک و تقابل برخی از دستورات موجود با یکدیگر شد . در این راستا می‌توان از ابوسعید ایلخان نام برد که در هنگام جلوس بر تخت سلطنت ، از یکسو به یاسای چنگیزی استناد می‌کرد و از سوی دیگر رعایت دستورات شرع را ضروری می‌شمرد (اشپولر ، ۱۳۸۶ : ۳۷۷) به عنوان مثال در یاسای چنگیزی ذبح حیوان (بریدن سر) جُرم است و اگر کسی حیوانی را به روش مسلمانان ذبح کند ، باید به قتل برسد .
با بر افتادن قدرت ایلخانی و ظهور سلسله‌ی تیموریان ، مؤسس آن یعنی امیر تیمور قوانین یاسا را با شریعت اسلام پیوند داد . این فرامین از طرف تیموریان محترم شمرده می‌شد (اقبال آشتیانی ، ۱۳۸۴ : ۷۸) اگرچه در سال ۸۱۵ ق شاهرخ تیموری یاسانامه‌ی چنگیزی را برای همیشه ملغی کرد ولی آثار این قوانین تا زمان سلطان بابر گورکانی ، بنیان‌گذار سلسله‌ی گورکانیان [هند] ، کم و بیش برجای ماند (راوندی ، ۱۳۸۲ : ج۲ : ۳۶۶) ؛ (مصاحب ، ۱۳۸۰ : ج۳ : ۳۳۴۶) ؛ (نگهی ، ۱۳۸۵ : ۴۹)
پیش از پرداختن به مفاد یاسانامه ، در اینجا لازم به ذکر است که به احتمال قریب به یقین تاکنون متن کامل یاسا بطور مشخص در دسترس محققان نبوده است . ۲۲ ماده از این قانون در کتاب 'چنگیزخان' اثر هارولد لمب آمده (لمب ، ۱۳۶۲ : ۱۹۵-۱۹۸) و سپس کامل‌تر آن در ۳۶ ماده به شرح زیر در کتاب 'سقوط بغداد و حکمروایی مغولان در عراق' نوشته‌ی رشیدوو ارائه شده است (رشیدوو ، ۱۳۶۸ : ۲۹۱-۲۹۵) در این بخش حاصل مقابله‌ی این دو کتاب آورده می‌شود :
  • بوجود خدای واحد خالق زمین و آسمان ، یگانه‌ی معطیِ مختار حیات و مرگ و توانگری و درویشی ، و قادر و قاهر بر همه چیز ، اعتقاد داشته باشید .
  • غارت کردن دشمن قبل از صدور اجازه از مقام ریاست کل ، خطایی است مستوجب اعدام . لکن پس از رخصت افراد با صاحب‌منصبان در حقوق تفاوتی نخواهند داشت و حق دارند که هرچه بدست آورده‌اند برای خود نگاه دارند به شرط آنکه سهم معین را به تحصیلدار خاقانی بپردازند .
  • قانونی که افراد قشون را به دسته‌های ده و صد و هزار و ده‌هزار نفری تقسیم می‌کند ، باید کاملاً رعایت شود . فایده‌ی این تشکیلات تجهیز لشکر در مدتی قلیل و تعیین وحدات است .
  • هیچیک از اتباع دولت خاقانی نمی‌توانند یک نفر مغول را به ملازمی یا غلامی خود ببرند تمام افراد به استثنای معدودی باید در خدمت نظام باشند .
  • زناکار بی‌توجه به آنکه متأهل است یا نه ، باید به کیفر اعدام رسد .
  • هرکس مرتکب گناه لواط شود ، نیز باید به کیفر اعدام رسد .
  • هرکس به عمد دروغ گوید یا افسونگری کند یا به جاسوسی رفتار دیگران بپردازد یا در منازعه میان دو دسته مداخله کرده به کمک یکدسته علیه دسته‌ی دیگر اقدامی به عمل آورد نیز باید به کیفر اعدام رسد .
  • هرکس در آب یا خاکستر ادرار کند نیز باید به کیفر اعدام رسد .
  • هرکس (بنابر اعتبار) کالاهایی ستاند و ورشکست شود ، اگر سه بار به اینکار دست یازید و ناکام ماند ، باید به کیفر اعدام رسد .
  • هرکس به اسیری خوراک و جامه دهد و اینکار را بی‌اجازه‌ی اسیر کننده به انجام رساند ، باید به کیفر اعدام رسد .
  • هرکس برده یا اسیری فراری را بیابد و او را به صاحب و اسیرکننده‌اش بازنگرداند ، باید به کیفر اعدام رسد .
  • چون بخواهند حیوانی را [ذبح کنند و] بخورند ، باید پاهای آن را ببندند ، شکافی در شکمش باز کنند و قلبش را آنقدر در دست بفشارند تا جان سپارد ، آنگاه می‌توان از گوشت او تناول کرد . اما اگر کسی حیوانی را به روش مسلمانان ذبح کند ، خود او نیز باید به قتل برسد .
  • اگر در جنگ ، هنگام حمله یا عقب‌نشینی ، بسته ، کمان یا بار کسی فروافتند ، فرد پشت سر او موظف است آن را بردارد و به صاحبش مسترد کند ، در غیر اینصورت باید به کیفر اعدام رسد .
  • او (چنگیزخان) تصمیم گرفت که بی هیچ استثنایی به زادگان : علی‌بک ، ابوطالب ، فقیران ، قاریان قرآن ، حقوقدانان ، پزشکان ، دانشمندان ، زاهدان ، مؤذنان و مرده‌شویان ، هیچگونه مالیات و عوارضی تعلق نگیرد .
  • او مقرر داشت که به تمام ادیان باید حرمت نهاده شود و هیچیک را بر دیگری ترجیح ندهند ؛ او این فرمان‌ها را برای رضای خدا صادر کرد .
  • او حکم کرد که افرادش از خوردن خوراکی که دیگران به آنان تعارف می‌کنند سرباز زنند ، حتی اگر یکی شاهزاده و دیگری اسیر باشد ، مگر آنکه تعارف کننده خود از آن بچشد . او آنها را از خوردن چیزی در حضور دیگری ، بدون دعوت او به شریک شدن در خوراک ، منع کرد . او هرکس را از تناول بیش از رفیقش و پا نهادن بر آتشی که روی آن خوراک پخته می‌شود و ظرفی که در آن غذا خورده شده است ، باز داشت .
  • هنگامی که رهگذری از کنار افرادی در حال غذا خوردن می‌گذرد ، باید بی‌کسب اجازه [بنشیند و] سوده شود و در خوردن با آنان شریک شود و آنان نباید او را از انجام اینکار باز دارند .
  • او آنها را از دست فرو بردن در آب بازداشت و فرمان داد برای برداشت آب از وسیله‌ای استفاده کنند ‌.
  • او آنها را از شستن جامه ، تا روزی که کاملاً ژنده شود ، بازداشت .
  • او قدغن کرد کسی نگوید چیزی ناپاک است و بر این نکته پای فشرد که همه چیز پاک است و نباید میان پاک و ناپاک تفاوتی نهاد .
  • او آنها را از ترجیح فرقه‌ای بر فرقه‌ی دیگر ، سخنان پرطمطراق و مؤکد و استفاده از القاب افتخاری بازداشت . چون بخواهند با سلطان یا هرکس دیگری سخن گویند ، تنها باید نام او را بر زبان رانند .
  • او به زادگان خود فرمان داد پیش از عزیمت به جنگ شخصاً از واحدهای قشون و سلاح‌های آنان بازدید کنند و واحدها را به تمام نیازمندی‌های آنان در نبرد مجهز سازند و حتی از بازدید نخ و سوزن مورد نیاز آنان دریغ نورزند و چنانکه سربازانی فاقد وسیله‌ای ضروری باشند آن‌ها را مجازات کنند .
  • او فرمان داد زنان کسانی که همراه واحدهای نظامی عازم نبرد می‌شوند ، در زمان غیبت مردان و جنگ ، کار و وظایف مردان را برعهده گیرند .
  • جنگجویان را فرمان داد که به هنگام بازگشت از جنگ وظایف خاصی را در خدمت به سلطان به انجام رسانند .
  • به رعایا فرمان داد در آغاز هر سال دختران خود را در معرض تماشای سلطان قرار دهند تا او بتواند برخی را از میان آنان برای خود و پسرانش برگزیند .
  • او در رأس هر واحد نظامی امیری گماشت و برای هر هزار ، صد و ده تن سپاهی امیری تعیین کرد .
  • او فرمان داد اگر کهن‌سال‌ترین امیران گناه و خطایی مرتکب شود ، باید خود را برای تنبیه به فرستاده‌ی شهریار و صاحب اختیار مطلق تسلیم کند حتی اگر فرستاده از همه‌ی نوکران او فرومرتبه‌تر باشد ، او باید پیش پای او به خاک افتد تا فرستاده ، مجازات تعیین شده از سوی شهریار را ، حتی اگر فرمان مرگ او باشد ، به اجرا درآورد .
  • او قدغن کرد امیران جز از ایلخان از کس دیگری فرمان نبرند . هرکس جز از ایلخان فرمان می‌بُرد بایست به کیفر مرگ می‌رسید و هرکس بی‌اجازه ، مقام و مرتبه‌ی خود را تغییر می‌داد نیز حکم اعدام درباره‌ی او جاری می‌شد .
  • او به شهریاران فرمان داد که تسهیلات برقراری ارتباط پُستی دائمی را فراهم سازند تا بتواند بوقت از تمامی رویدادهای قلمرو خود مطلع شود .
  • او به پسرش جغتای‌خان فرمان داد بر حُسن اجرای یاسا نظارت کند .
  • او فرمان داد سربازان بواسطه‌ی بی‌دقتی و غفلت مجازات شوند . حکم کرد شکارچیانی را که اجازه می‌دادند در خلال شکار جمعی نخجیری بگریزد چوب زنند و در مواردی به قتل رسانند .
  • در موارد قتل (مجازات عمل) شخص می‌توانست خون‌بها بپردازد که این خون‌بها عبارت بود از چهل بالش طلا برای یک مسلمان و یک الاغ برای یک چینی .
  • اگر مردی را می‌یافتند که اسبی را ربوده بود ، باید آن را همراه ۹ اسب از همان نوع به صاحبش بازمی‌گرداند . اگر توان پرداخت این جریمه را نداشت ، ناگزیر بود بجای اسبان فرزندان خود را تاوان دهد و اگر فرزندی نداشت او را بسانِ گوسفندی می‌کشتند .
  • چنگیزخان دروغ‌زنی ، دزدی و زنا را قدغن می‌کند و به دوست داشتن خود و همسایه فرمان می‌دهد . حکم شده است که مردان به یکدیگر آسیب نرسانند و از خطاهای خود به کلی چشم بپوشند . از سر تقصیر مردمان کشورها و شهرهایی که داوطلبانه تسلیم شده‌اند درگذرند . معابدی را که وقف تقدیس خدا شده است از پرداخت مالیات معاف دارند و به معابد و خادمان آنها حرمت نهند .
  • هرکس این احکام را زیرِ پا نهد و جرائم زیر را مرتکب شود باید به کیفر اعدام رسد : دوست داشتن یکدیگر [؟!] ، زنا ، دزدی ، شهامت [شهادت] دروغ ، خیانت و عدم احترام به کهنسالان و فقیران .
  • وی مقرر داشت هرکه بر غذا پای نهد باید بی‌درنگ از اردو اخراج شود و کسی که بر آستانه‌ی درِ چادر فرمانده‌ی قشونی پا گذارد نیز باید به کیفر مرگ رسد .
  • اگر کسی نتواند از شادخواری [میخواری] خودداری کند ، می تواند ماهی سه بار به حد مستی بنوشد ، اگر از این میزان درگذرد مجرم و سزاوار مجازات است . اگر ماهی دو مرتبه به حد مستی بنوشد بهتر است و اگر این میزان به یکبار رسد قابل تحسین است و اگر کسی به هیچ روی میگساری نکند ، چه از آن بهتر ؟ اما چنین فردی را کجا می‌توان یافت ؟ اگر چنین فردی پیدا شود شایان حد احترام و بزرگداشت است .
  • فرزندان متولد شده از یک همخوابه را باید قانونی شمرد و سهم ارث آنان برابر همانی است که پدر از ماترک معین می‌کند . توزیع دارایی باید بر این اساس باشد که پسر بزرگ‌تر بیش از پسر کوچک‌تر وارث خانه و وسایل اهل‌بیت پدری شود ، بزرگی و ارج فرزندان به مراتب مادر آنان وابسته است ؛ همواره یکی از زنان باید بزرگ‌تر و مهم‌تر باشد این مسأله عُمدةً به هنگام زناشویی آن زن معین و مشخص می‌شود .
  • پس از مرگ پدر ، پسر می‌تواند بر همه‌ی همسران پدر ، جُز مادر خودش دست یابد . او می‌تواند با آنان زناشویی کند یا آنان را به زنی به دیگران دهد .
  • هیچکس جُز وارثان قانونی به هیچوجه حق استفاده از دارایی متوفی را ندارند . (رشیدوو ، ۱۳۶۷ : ۲۹۱-۱۹۵) ؛ (لمب ، ۱۳۶۲ : ۱۹۵-۱۹۸) ؛ (بارکهاوزن ، ۱۳۴۶ : ۷۲-۷۵) 
کارکردهای یاسا در حوزه‌ی عمل
در دوره‌ی حکومت ایلخانان و تیموریان در ایران ، از جمله کارکردهای یاسا در حوزه‌ی عمل و اجرا یکی "حفظ نظم نظامی" ، دو دیگر "حمایت از دیوان‌سالاران" و سه دیگر "حذف رقبای سیاسی" بوده است (برفروخت ، ۱۳۹۱ : ۶۰-۶۶)

مفهوم‌شناسی واژگانی یاسا در ادبیات دیوان‌سالاری ایران در عهد مغول - تیموری ( محسن روستایی )

♧ Vassale : از کلمه‌ی لاتین Vassalus ، لغتی است که در قرون وسطی مورد استعمال داشته و به مالک تیولی اطلاق می‌شده است که این تیول توسط حاکمی و یا سلطانی واگذار می‌شد و به این ترتیب ، این شخص تابع و زیردست آن حاکم می‌شد . این همبستگی شرایطی داشت ، بدین معنی که واسال [رعیت] مطیع و فرمانبردار ارباب خود می‌شد و در تمام شئون به وی خدمت و کمک می‌کرد و در عوض ارباب حمایت واسال را بر عهده می‌گرفت و نمی‌گذاشت که حقوق او ضایع شود . نک : تسف ، ۱۳۸۶ : ۲۸ .
  • Zed.em
گرشاسب باد را که فریفته ی دیوان شده بود مهار کرد .
در اوستا دانستیم که گرشاسب ایزدوای [ایزدِ باد] را می ستاید . ایزدوای همان باد است . در بندهشن در مورد وایو آمده است که در مناطق بالای آسمان مکان فروغ و روشنایی اهورایی قرار دارد ، که جایگاه اهورامزدا است و در پایین که منطقه ی تاریکی و ظلمت است جایگاه اهریمن می باشد . در بین این دو منطقه هوا (فضا) قرار دارد ، اما خود هوا به دو پاره تقسیم می شود ، بخشی که در تماس با بالا و روشنایی است : هوای خوب ، و بخشی که در تماس با پایین و ظلمت است : هوای بد نام دارد . سرپرست هوای خوب ، ایزدوای و سرپرست هوای بد ، دیوِ استویداد است . در مورد ایزدوای در رام یشت به تفصیل سخن رفته است .
در جایی از اوستا که به صراحت از استویداد ، یا هوای بد یادی رفته است ، در 'وندیداد' می باشد :
"ای آفریننده ی جهانِ جسمانی و ای مقدس ، بگو بدانم ، آتش کُشنده است یا نه ؟
اهورامزدا پاسخ داد و گفت : آتش کشنده نیست بلکه 'استوویدوتو' دیو مرگ است که دست و پای آدمی را می بندد و وایو بر وی مسلط می شود و پس از اینکه استخوان و زندگی در وی به یکدیگر آمیخته شد ، بوسیله ی آتش پایان می یابد . وقتی از این دنیا به آخرت می رود با قضا و قدر سر و کار خواهد داشت ."
به نظر می رسد گرشاسب در واقع با استویداد مبارزه کرده است .
در فرهنگ سامی نیز سلیمان باد را تسخیر می کند .
در فرهنگ چین باستان نیز به مبارزه بین یکی از پهلوانان با دیو باد اشاره شده است ، در این افسانه پادشاه به پهلوان 'شین ین' کماندار خدایی فرمان می دهد که دیو باد را که در سرزمین جنوب طوفانها و بادهای سختی بر می انگیزد ، بر سر عقل آورد 'یی' تیری به سوی دیو باد پرتاب کرده ، سینه ی او را زخمی می کند و تیر دیگری را به زانوی دیو می زند و او را ناچار می کند که تسلیم شود و از او قول می گیرد که کارهای اهریمن و زیانبار خود را کنار بگذارد .
مجموعه مقالات اولین گردهمایی زبان ، کتیبه و متون کهن ( جمعی از متخصصین و پژوهشگران )
  • Zed.em
یکی از متون مهم فارسی میانه (پهلوی) متن 'روایت پهلوی' یا 'روایات پهلوی' است . مترجم این متن در پیشگفتار ترجمه اش در مورد این متن گفته است :
"روایت پهلوی کتابی به زبان پهلوی ساسانی است که در بردارنده ی مطالب گوناگون دینی ، آیینی ، اجتماعی و اسطوره است . نام و هویت نویسنده و نیز انگیزه ی نگارش کتاب روشن نیست . گواهی های موجود در متن نشان میدهد که نویسنده از دسته ی موبدان بوده است ، چه آگاهی گسترده ی او از دقایق دینی و تسلطش بر روایات و تفسیرهایی سنتی که از لابلای نوشته ها دریافت می شود ، نشان می دهد که جز موبدی آگاه و آشنا به مسائل دینی ، نمی تواند گردآورنده ی چنین اثری باشد ."
یکی از مضامین عمده در متنِ 'روایت پهلوی' مضامین و مفاهیم اسطوره ای است . موضوعاتی در مورد اسطوره ی خلقت و آفرینش و بعضی شخصیت های اسطوره ای ، از جمله 'گرشاسب' در این متن آمده است .
در یکی از بندهای متنِ روایت پهلوی (بند ۱۸) در مورد گرشاسب مطالبی آمده است . موضوع چنین است که روان گرشاسب به علت خاموش کردن آتش و بی احترامی نسبت به آن مورد محاکمه قرار می گیرد ، در این محاکمه که هرمزرد ، زردشت ، ایزد آذر و تعدادی دیگر از ایزدان حضور دارند ، گرشاسب برای دفاع از خود اعمال پهلوانیش را بازگو می کند و در نهایت به خاطر دفاع زرتشت و تعدادی از ایزدان ، روان گرشاسب به دوزخ نمی رود ، اما چون آتش را پرهیز نکرده است و ایزد آذر نیز این بی حرمتی را بر گرشاسب نمی بخشد به بهشت نیز نمی رود پس روان گرشاسب به عالم همبستگان انتقال می یابد .
مجموعه مقالات اولین گردهمایی زبان ، کتیبه و متون کهن ( جمعی از متخصصین و پژوهشگران )
  • Zed.em
نام اشنر در اوستا Aošnara و در فارسی میانه به گونه ی Ušnar آمده و با صفت Poürujīra خوانده شده است [؟]. منابع اوستایی کهن ترین متونی هستند که از اشنر سخن به میان آورده اند . در فروردین یشت نام او پس از فریدون آمده و فروهر او ستوده شده است :
"فروهر پاکدین اشنر بسیار زیرک را می ستاییم ..."
در متن 'آفرین پیغمبر زردشت' جایی که به گشتاسپ دعا می کند ، آمده است :
"... بکند که یکی از فرزندان تو مانند جاماسپ شود که به شاه کشوری چون تو ، گشتاسپ آفرین خواند ، بکند که تو چون مزدا سودبخش شوی ، چون فریدون پیروزمند شوی ، چون جاماسپ نیرومند شوی ، چون کیکاووس زورمند شوی ، چون اشنر پر هوش شوی ، چون تهمورث زیناوند شوی ..."
[...]
... اشنر وزیر فرزانه و خردمند ایرانی به روزگار کاووس کیانی بوده است ؛ سرگذشت کاووس خود شنیدنی است .
کاووس که خود از جاودانان بود ، بر هفت کشور پادشاهی و بر آدمیان و دیوان فرمانروایی یافت . سپس آنچنان بر نیروی خویش مغرور گشت که به اندیشه ی فرمانروایی بر آسمانها و ستیزه با اهورامزدا برخاست . اهریمن روان او را ویران ساخت و کردارهای نابخردانه از او سر زد . یکی آنکه گاوی را که نگاهدارنده ی مرز ایران و توران بود ، بکشت . دش کرداری دیگر آنکه دست به خون اشنر آلود و پندهای او را نادیده انگاشت . کاووس آنگاه همراه دیوان و بدکاران بر ستیغ البرز رفت تا با اهورامزدا بستیزد . اما خود و سپاهیانش بر زمین فرو افتادند و فرّ کیانی از او روی برتافت .
[...]
کوتاه سخن آنکه : زمان زندگی اشنر را چه بنا بر متن 'دادستان دینیک' در فاصله ی زمانی کیقباد و سیاوش بدانیم و چه به گفته ی 'بندهش ایرانی' و 'آفرین زردشت' در دوران شاهی کاووس بپذیریم ، وی فرزانه و حکیمی است که دستاورد تجربیات و اندیشه های نسلهای گذشته را از دوران پیش از تاریخ مکتوب به دوران ساسانی انتقال داده و اندرزهای او در میان متون ادبی فارسی میانه جریان یافته است .
مجموعه مقالات اولین گردهمایی زبان ، کتیبه و متون کهن ( جمعی از متخصصین و پژوهشگران )
  • Zed.em
شاگردی از اشنردانا درخواست می کند که برایش هزار سخن حکیمانه بگوید و این سرآغازی شایسته است تا انبوه جملات و عبارات اندرزگونه ای که از پس سده های گذشته ، دستاورد رنجها و سختیها و شادکامی های زیستن برای نیاکان ما بوده است ، از زبان اشنر فرزانه جاری و بر گوش جان ما مترنّم گردد . سخنانی در ستایش خرد ، دانش ، دهش ، کنش نیک ، فروتنی ، خرسندی ، کوشش ، آشتی و دوستی ، کرفه (ثواب) ، میانه روی (اعتدال) ، چاره اندیشی (تدبیر) ، پارسایی و توبه کردن از گناه ، و نیز کلامی که در نکوهش نادانی ، آز ، خشم وَرَن (شهوت) ، خودخواهی ، میخوارگی ، افسوس گری (تمسخر کردن دیگران) ، فریب و دراییدن (سخن بیهوده گفتن) .
هرچند که شماره ی پرسش و پاسخ ها به هزار نمی رسد ، با اینهمه ارزش کِیفی این گفتگو به اندازه ایست که پس از گذشت چندین سده ، این گفتار در شعر شاعرانی چون فردوسی ، اسدی طوسی ، سعدی و هزاران شاعر دیگر باز آورده شده است .
همچنین پندنامه هایی که پس از اسلام به دست توانای نویسندگان ایرانی چون خواجه نظام الملک ، قابوس ابن وشمگیر و مازیار ابن رستم و بسیاری دیگر از نویسندگان نگاشته شده همواره از این سخنان نغز بهره گرفته اند .
مجموعه مقالات اولین گردهمایی زبان ، کتیبه و متون کهن ( جمعی از متخصصین و پژوهشگران )
  • Zed.em
'عهد اردشیر' چنانکه در پیش اشاره شد ، متنی است یکپارچه و بصورت کتابی مدوّن که اردشیر حاصل آزموده ها و آموخته های خود را بصورت اندرز در اختیار جانشینان خود نهاده است . این متن مشتمل است بر : "بیان اختلافی که در منش شهریاران و توده ی مردم است و میل سرکشی و غروری که در شاهان است و ناپایداری حال شهریار و کشور و عدم اعتماد به روزگار . اندیشه ی خواری در روز سربلندی . همگونی آزمایش های گذشتگان و آیندگان . سرسختی و رامی توسن شهریاری و غفلت شهریاران که کار را به کوشش پیشینیان هموار بینند و کشور را به غفلت تباه کنند . گرفتاری شهریاران با همسران ، فرزندان ، پیرامونیان ، وزیران ، یاران ، اندرزگویان ، چاپلوسان ، دلخکان ، آرایشگران . برادری و همزادی شهریاری و دین و شالوده بودن آیین و پاسداری شهریار از آن . هشدار به شهریار که توده ی مردم در آموختن آیین از ایشان پیشی نگیرند . زیانهای بیکاری توده . لزوم مواظبت از شهریاری . چیرگی شاهان بر تن مردم است . نه دلهاشان . روابط شهریار با موبدان و هیربدان . شنیدن سخن توده و بسنده نکردن به سخنان ویژگان ."
نیز بیان دو آسیب کشور : "چیرگی بیگانه و تباهی خوی و منش مردم" و بیان دو راه کشورداری که در فرجام یکی است : "کیفر دادن و نواختن و اینکه نخست با خوی ناپسند درون باید جنگید و سپس با دشمن بیگانه در برون . زیان سستی در گماردن مردم به کارهای شناخته و پیامدها و گزندهایی که از بیکاری برمی خیزد . نگاهداشت طبقات چهاگانه ی مردم و پیشگیری از زیر و رو شدن آنها . شهریار اگر از راست آوردن توده درماند همان بِه که جامه ی شهریاری از تن بدر آرد ، سرگرمی ها چون خوی شوند دیگر نه سرگرمی که کارهایی بایسته و دشخوارند . شهریار باید که بر خود چشمان گمارد تا از کاستیهای خویش آگاه ماند . در شیوه ی تعیین جانشین شهریار ، که نام جانشین را با چهار نامه نویسند و مُهر کنند و به چهار مرد برگزیده ی کشور بسپرند تا پس از مرگ ، نامه ها گشوده شود و سخن در سودهایی که در این روش برای جانشین هست . چه پیش از آن در میان توده می زِیَد و چون شهریار شود ، از حال مردم خود آگاه باشد . زینهار از خویهای زشت و ناپسند همچون زُفتی (بخل) ، دروغ ، خشم ، بازی و کارهای بیهوده ، بی کارگی ، رشک بردن . نظم در کارها و بهر کردن ساعات روز و شب .
همانندی با مردم در خوردن و پوشیدن . شهریار باید که مهر و شکوه را با هم پی کند . راست آوردن رفتار نزدیکان شهریار ، راست آمدن نزدیکانِ نزدیکان را نیز در پی دارد و سرانجام همه ی مردم کشور را در بر می گیرد . کاستیهای خویش را کوچک نشمارد و راز با کودکان و پیشگران نگوید که آنان گرچه به ظاهر کوچک هستند ، لیک در فاش کردن راز کوچک نیستند . پیروی از گمان نیک و رفتار با بدان دیروز و نیکان امروز . به هنگام خشم است که اهریمن بر شما امید می بندد . خِرَد را بر خواهش یار باشید . رفتار با کَژخویان . مردم و برگزیدن درگاه وزیران به جای دربار شهریار . اظهار بی نیازی بسیاری کسان با آنکه به دل آز دارند . فروتنان آشکار و خودپسندان نهان . اندرزگویان آزمند . در حدّ و مرز شکیبایی ، بخشندگی ، زبان آوری و جز آن . برنامه ی کار و بیکاری و خور و خواب و دانش اندوزی و خوشگذرانی . نگاهداشت آزرم پیشینیان . درباره ی مدعیان شهریاری ."
سرانجام گوید : " اگر به نابودی که در سر هر هزار سال فرود می آید باور نمی داشتم گمان دارم که برای شما چیزی نهاده ام که اگر بدان چنگ زنید تا جهان بپاید شما نیز جاودان مانید . لیک چون آن روز فرا رسد در پی خواهش های خویش روید و از پایه های خویش جابجا شوید (بر هم خوردن نظام طبقاتی) و از نیکان سر پیچیده و آنچه ما نگاه داشته ایم شما از دست بدهید . درود بر مردمی که پس از من زیند و اندرز من به آنان رسد ..."
باری ، عهد اردشیر سرشار از نکته ها و اطلاعاتی است که در مطالعه ی گوشه هایی از شرایط اجتماعی روزگار پیش از اسلام ، پژوهندگان را به راستی بکار می آید .
مجموعه مقالات اولین گردهمایی زبان ، کتیبه و متون کهن ( جمعی از متخصصین و پژوهشگران )
  • Zed.em
در ذکر روش کشورداریِ عُمَر خلیفه ی دوم ، مشکویه خود سخنی دارد که توجه مسلمانان را هم از آغازِ اسلام نسبت به آیین کشورداری شهریاران ایران پیش از اسلام نشان می دهد . در تجارب الامم گوید : "عُمَر با کسانی از پارسیان در نهان بسیار می نشسته و پارسیان شیوه های پادشاهان ، بویژه شهریاران برجسته ی ایران و مشخصاً شیوه ی کشورداری انوشیروان را بر او می خوانده اند . عُمَر شیوه های آنان را خوش می داشته و همیشه از آن پیروی می کرده است ." مشکویه همچنین می گوید : "انوشیروان خود بر روش اردشیر بوده و خویشتن را بر شیوه ی اردشیر و عهد اردشیر که آن را در همین کتاب آورده ایم [متن : ۵۶ - ۱۱۴ ؛ ترجمه ۱۱۴ - ۱۲۹] می داشته و این را از دیگران نیز می خواسته است ." ( رک. تجارب الامم . تصحیح نگارنده ۱ : ۳۶۱ ؛ ترجمه ی نگارنده ۱ : ۳۷۸ )
[...]
تجارب الامم معتبرترین ماخذی است که عهد اردشیر در آن ثبت است . مرحوم مجتبی مینوی در مقدمه ی نامه ی تنسر می گوید : "قطعاً مصنف [نامه ی تنسر] برای نضج موادّ خویش از رساله ی وصیتنامه ی اردشیر پاپکان که ترجمه ی آن امروز در کتاب تجارب الامم برای ما محفوظ مانده و علی العجاله بعد از اوستا قدیمی ترین سندی است که در شکل کتاب برای ما باقی مانده است ، استفاده بسیار کرده است ." ( نامه ی تنسر ج ۲ خوارزمی ۱۳۵۴ ص ۱۸ - ۱۹ )
مجموعه ی مقالات اولین گردهمایی زبان ، کتیبه و متون کهن ( جمعی از متخصصین و پژوهشگران )
  • Zed.em
'خواجه نصیر' در مقدمه ی اخلاق ناصری از او به عنوان "استاد فاضل و حکیم کامل" یاد می کند . چنانکه 'عاملی' در اعیان الشیعه می گوید و بر عنوان برخی از رساله های او دیده می شود ، به وی "معلم سوم" نیز گفته اند . (پس از ارسطو و فارابی) با آنکه معاصرش 'بوعلی سینا' نیز نامزد این لقب بزرگ علمی بوده است .
مُشکُویه را معلم سوم بدان گفته اند که وی نخستین کسی است که در تدوین و سازماندهی شاخه ی علمیِ فلسفه ی یونان و استوار کردن پایه های علمی و استدلالی آن و تطبیق با مبانی فکری اسلامی و پی ریزی یک فلسفه ی اخلاق اسلامی به جِدّ کوشیده است . در فلسفه ی اصیل و مردم [انسان] گِرای خود ، بیش از هر چیز به انسان و توانایی هایش و روزبهی و نیکبختی آدمی پرداخته و در این راه با پافشاری و پیگیری کوشیده است ؛ گاه در قالب فلسفه و استدلال صِرف ، چنانکه در : تهذیب الاخلاق (طهاره الاعراق) ، الفوزالاصغر ، الهوامل و الشوامل و رسائل فلسفی اش مشهود است ؛ و گاه با تامل و استخراج و ارائه فیلسوفانه ی آزمونهای تاریخ ، چنانکه در : تجارب الامم وی متجلی است . گاهی نیز با ارائه ی اندرزهای فرزانگان سلف و اندیشه ی خردمندان تاریخ بشری ، از هوشنگ پیشدادی گرفته تا فرزانگان هند و یونان و تازی و اسلامی ، چنانکه در : جاویدان خِرَد و آثار دیگرش می یابیم .
مجموعه مقالات اولین گردهمایی زبان ، کتیبه و متون کهن ( جمعی از متخصصین و پژوهشگران )
  • Zed.em
لذت متن یک ایدئولوژی را به ایدئولوژی دیگر ترجیح نمی‌دهد . اما این بی‌نزاکتی نه ناشی از آزادمنشی بل متأثر از انحراف است . متن و خوانش آن از هم گسیخته می شود . برطرف کننده‌ی این انشقاق یکپارچگی اخلاقی جامعه است ، که می‌خواهد فرآورده‌ی انسانی را یک‌دست ببیند . ما مثل مگسی که در اطراف اتاق وزوز کنان بچرخد متنی را با لذت می‌خوانیم : ناگهانی ، فریبا و با پیچ و تاب‌هایی مصمم : با عشقی آتشین اما بی‌حاصل . ایدئولوژی از متن و خوانش آن با اغماض می‌گذرد ، مانند آن سرخی کم‌رنگ که بر گونه باقی بماند ( گونه‌ی عاشق : بعضی لذت شهوانی را به این رنگ می‌بینند ) همه‌ی نویسنده‌هایی که برای لذت می‌نویسند دارای این سرخی ابلهانه‌اند ( بالزاک ، زولا ، فلوبر ، پروست . شاید فقط مالارمه باشد که بتواند رنگش را کنترل کند ) در لذت متن نیروهای متخاصم نه دیگرسرکوب بل در وضعیت شدن باقی می‌مانند . هیچ‌چیز نه کاملا خصمانه بلکه به‌صورت جمعی است .
پروست و من - رولان بارت ( تألیف و ترجمه : احمد اخوت )
  • Zed.em
به نظر شما خوشبختی دنیایی در چیست ؟
این که همیشه بتوانم با کسانی که دوست‌شان دارم در تماس باشم و پیوندم با زیبایی‌های طبیعت قطع نشود و در اختیارم کتاب‌های زیاد و صفحات موسیقی باشد و همینطور در نزدیکی‌ام یک تماشاخانه‌ی فرانسوی .
بدترین کاستی‌های زندگی کدام است ؟
زندگی عاری از نوابغ .
شخصیت‌های داستانی مورد علاقه‌تان را نام ببرید .
آدمهای رمانتیک و شاعرانه ، آنها که تجلی آرمانند و نه تقلیدگرِ آن .
[...]
کدام شخصیت‌های تاریخی را دوست دارید ؟
کسانی که از سقراط ، پریکلس ، محمد ، ، بلینی پسر و آگوستین تیری ویژگی هایی داشته باشند .
[...]
از نظر شما خصلت نیکو چیست ؟
هر فضیلتی که در خدمت یک مرام خاص نباشد . فضیلت‌های عام را می پسندم .
چه کاری را دوست دارید ؟
خواندن ، خواب دیدن و شعر گفتن .
دوست دارید در چه کشوری زندگی کنید ؟
آنجا که به چیزهای مورد علاقه‌ام احترام بگذارند ، سرزمینی که میان مردمانش پیوسته لطافت و عطوفت برقرار باشد .
رنگ مورد علاقه تان ؟
زیبایی در رنگ نیست ، در هماهنگی آنهاست .
کدام گلها را دوست دارید ؟
گلی که او دوست دارد ( گلی که اوست ) ؛ جز این همه‌ی گلها را دوست دارم .
پروست و من - رولان بارت ( تألیف و ترجمه : احمد اخوت )
  • Zed.em
هرتغییر واقعی نخست باید تخیل شود . تخیل نخستین گام در تحقق بخشیدن به یک واقعیت نوین است . امروز اغلب ما نمی توانیم همین گام نخست را برداریم . با اینحال تعدادی از هنرمندان تلاش های اولیه ای را صورت داده اند . برخی آثار هنری پسامدرن نشان می دهند که روش تغییر رادیکال ، براندازی سیستم از درون است . ایده ی آن نشان دادن چهره ی حقیقی جامعه به خودش از طریق اغراق کردن آن ، از طریق تبدیل همه چیز به وانموده ها ، با بیشترین سرعت ممکن است و نشان می دهد که تمام نهادهای جامعه چیزی جز وانموده نیستند .
دوزخ اما سرد - تفسیر فردریک جیمسن از پسامدرنیسم - ( ایرا چرنوس )
  • Zed.em
از نظر جامعه شناختی نیز بنیادگرایان به خوبی با پسامدرنیسم سازگار می شوند . آنها جایگاه خود را به عنوان گروه ها ، جنبش ها و بخش های آشنایی از چشم انداز اجتماعی اشغال می کنند که رسانه ها هر روزه برای ما عرضه می کنند . آنهایی که به تنوع ارج می نهند چنین گروه هایی را به عنوان شواهد تنوع در حال رشد خوشامد می گویند . درست است که برخی مواقع به نظر می رسد بنیادگرایان علیه چندگونگی عمل می کنند ، اما آنها نیز همراه با بقیه ی ما در همین نظام سرمایه داری متأخر به دام افتاده اند که چه بخواهند و چه نخواهند چندگونگی را تحمیل می کند . مبلغین تلوزیونی آنها همانقدر به صورت مؤثر از رسانه بهره می گیرند که هرکس دیگری (در برخی موارد مؤثرتر از بقیه) ، در غرب آنها عموما از نهادهای سیاسی و اقتصادی سرمایه داری متأخر پشتیبانی می کنند . در نتیجه می بایست با توجه به قواعد آن بازی کنند .
حتی بنیادگرایان مسلمان که به نظر می رسد کاملا با فرهنگ غربی مخالف هستند به این فرهنگ گره خورده اند . ایران ، الگوی بنیادگرایان مسلمان ، به دولت به شدت بوروکراتیک صنعتی شده ای تبدیل شده است که از رسانه های پسامدرن به انواع شیوه ها بهره می برد . این کشور شرکت های گرانقیمتی را اجیر می کند تا تصویر بین المللی آن را بیافرینند . این کشور هشت سال علیه عراق تنها با خرید جنگ افزارهای فوق پیشرفته از غرب جنگید . این کشور به طرز ماهرانه ای تبادل بانکی جهانی و برنامه های فروش اسلحه ای را که حامی جنگ کنترا در نیکاراگوئه بود دستکاری و کنترل کرد . گروگان های نگهداری شده در تهران در زمان دولت کارتر دقیقا زمانی آزاد شدند که رونالد ریگان در دفتر کارش سوگند ریاست جمهوری را ادا کرد ، چراکه گروگان گیران آنها آنسوی دنیا از طریق رادیوهای ترانزیستوری به برنامه گوش می دادند .
گروه های بنیادگرا همان مانورهای رسانه ای را اجرا می کنند که تمام دیگر گروه ها می بایست انجام دهند اگر می خواهند زنده بمانند . در نتیجه آنها جایگاه خود را ، حتی اگر به صورت ناخودآگاه ، به عنوان یکی از بسیار در شهر فرنگ اجتماعی همیشه متغیر گروه ها و جنبش ها پذیرفته اند . ادعای آنها درباره ی حقیقت انحصاری ، توسط نظام تکثرگرایی که می بایست در آن فعالیت کنند تحدید می شود . آنها می گویند که به این دلیل مؤمن اند که ایمان آنها تنها ایمان حقیقی است و در نتیجه آنها گزینه ی دیگرى ندارند . اما آنها تصدیق می کنند که در حقیقت آنها یک شیوه زندگی را در میان بدیل های متعدد انتخاب می کنند . آنها حتی ایمان خود را بازاریابی نیز می کنند و به کسانی که بی باورند به عنوان مصرف کنندگانی در بازار معنویات می نگرند . در نتیجه نظام عقاید آنها صرفا به یک رمزگان دیگر در این شهر فرنگ فرهنگی تبدیل می شود .
دوزخ اما سرد - تفسیر فردریک جیمسن از پسامدرنیسم - ( ایرا چرنوس )
  • Zed.em
سیاست به طور عمده ای با رسانه و تبلیغات گره خورده است . جورج بوش در سال ۱۹۸۸ عمدتا به دلیل یک برنامه ی تبلیغاتی تلوزیونی رئیس جمهور شد . در سال ۱۹۹۹ پسر او در یک برنامه ی تلوزیونی کمک های مالی جمع کرد که بیشتر آن صرف هزینه های تبلیغات تلوزیونی شد . ما وقتی کاندیداها را در تلوزیون تماشا می کنیم و یا حتی شخصا آنها را می بینیم ، می دانیم که یک کارزار سیاسی یک آگهی تجاری عظیم است . می دانیم که کاندیداها توسط متخصصین گرانقیمتی 'بسته بندی' شده اند که تخصص آنها ترکیب نشانه ها به منظور تحت تأثیر قرار دادن انگیزه های ناخودآگاه است . در نتیجه انتظار نداریم کلمات سیاستمداران به چیزی ورای فرآیند سیاسی ، مثلا واقعیت مسائل عمومی ارجاع داشته باشند . ما فرض می کنیم که هرآنچه آنها می گویند همه مخدر رسانه ای است و صرفا سیاست است . درنتیجه رهبران سیاسی ما به نشانه هایی مبدل می شوند که تنها به یکدیگر و فرآیندی که دموکراسی می نامیم ارجاع دارند . البته ممکن است تفاوت های واقعی میان کاندیداها وجود داشته باشد ، اما این تفاوت ها تحت الشعاع نقشی قرار دارد که همه ی آنها در آن سهیم اند ، یعنی ابدی کردن فرآیند نشانه های سیاسی . وقتی ما رأی می دهیم مشابه دیگر کالاها مصرف می کنیم . از آنجا که تفاوت نسبتا اندکی میان کاندیداها وجود دارد ، ما اساسا فرآیند سیاسی را مصرف می کنیم . و البته این فرآیند سیاسی بیش از هر چیز به منظور حفاظت از عملکرد بازار و تولید کالاهای مصرفی بیشتر طراحی شده است . همانطور که مدیران کارزار انتخاباتی کلینتون در ۱۹۹۲ به او یادآوری کردند : " احمق ! اصل اقتصاد است ."
دوزخ اما سرد - تفسیر فردریک جیمسن از پسامدرنیسم - ( ایرا چرنوس )
  • Zed.em
که کلیت هنوز ایده ای ارزشمند است . به این دلیل که ما باید تلاش کنیم تا بفهمیم چگونه تمام اجزاء جهان و تجربه های ما به یکدیگر می پیوندند . ما هیچگاه به طور کامل موفق نمی شویم . اما در این تلاش ، ما خود و جهانمان را تغییر می دهیم . چرا ؟ به این دلیل که دانش به ما قدرت می دهد . هرچه بیشتر دنیای مان را بفهمیم ، انتخاب ها و اعمال خردمندانه ی بیشتری برای بهتر ساختن دنیا خواهیم داشت . اگر ما این اجزاء را در ذهن مان کنار یکدیگر قرار ندهیم ، به آنها اجازه می دهیم که به شکل کنونی شان بمانند و شکل کنونی آنها رضایتبخش نیست . اقلیتی از انسانها در کل جهان بسیار ثروتمند و قدرتمند هستند . بعضی از مردم (اکثرا در کشورهای پیشرفته ی صنعتی) تا حدی مرفه اند و شاید تا حدی در وهم قدرت هستند (زمانی که رأى می دهند و یا سرمایه گذاری می کنند) ، اکثریت مردم دنیا فقیرند و یا در حاشیه ی فقر به سر می برند ، به لحاظ جسمانی و یا روانی رنجورند و قادر به هیچ عملی در مقابل این وضعیت نیستند .
جیمسن به عنوان یک مارکسیست چنین می پندارد که انسانها خواهان بیشترین حد ممکن از کنترل بر زندگی خود هستند . این دیدگاه او در مقابل نظریات بسیاری از پسامدرنیست ها است . آنها نگران این هستند که هنگامی که ما برای بدست آوردن کنترل تلاش می کنیم ، به طور اجتناب ناپذیری برای تسلط بر دیگران تلاش می کنیم و سعی در حذف تفاوت ها و تنوعات از طریق تحمیل دیدگاه خود به دیگران داریم . اما جیمسن تمایل به این خطرپذیری دارد . او معتقد است که به چنگ آوردن کنترل بر سرنوشتمان بدون تجاوز به آزادی دیگران ممکن است . برای رسیدن به این منظور نه تنها ما باید اجزای مختلف جهانمان را بشناسیم بلکه باید کلیت آنرا نیز درک کنیم . ما باید تصویر بزرگ را تا حد ممکن کامل ببینیم . البته ما هرگز آنرا تماما نخواهیم دید . همیشه این خطر وجود دارد (آنگونه که فراروایت ها انجام می دهند) که از طریق تشریح آن تصویر بزرگ ، برخی از اجزای آن را تحریف کنیم . یک فراروایت یک انتزاع است و همواره در زمانی که ادعا می کند تمام حقیقت را در یک داستان واحد می گوید ، کیفیت ساختگی معینی دارد . اما جیمسن می گوید که تحلیل مارکسیستی می تواند ما را بیش از هر داستان دیگری به حقیقت کلی نزدیک کند . به این معنا یک داستان مفید است چراکه نسبت به دیگر داستانها به ما آزادی بیشتری در جهت کنترل بر زندگی مان می دهد .
تحلیل مارکسیستی از کلیت جهان ما با یک فرض اصلی آغاز می شود . اینکه زندگی ما بوسیله ی شیوه ی تولیدی که در جامعه ی ما وجود دارد شکل می گیرد . شیوه ی تولید به معنی ابزارهای متنوع در دسترس برای تولید کالاها و خدمات (نیروی کار انسانی ، منابع طبیعی ، تکنولوژی ، سرمایه و ...) و شیوه های سازماندهی این ابزار است . که شیوه هایی که ما هنگام استفاده از این ابزارها خود را سازماندهی می کنیم را نیز شامل می شود . یعنی شیوه هایی که ما به عنوان تولید کنندگان و مصرف کنندگان کالاها و خدمات به یکدیگر مرتبط می شویم . ما تنها هنگامی قدرت واقعی داریم که بتوانیم بر شیوه ی تولید خود کنترل داشته باشیم . ما باید قادر به تولید وسایلی باشیم که خودمان واقعا می خواهیم و به شیوه هایی که واقعا دوست داریم . در نتیجه ما باید شیوه های مختلف تولید را مطالعه کنیم و آزادانه تصمیم بگیریم که کدامیک را می خواهیم و باید قادر به اجرای تصمیماتمان باشیم . منظور از 'ما' در اینجا تمام مردم جامعه است که با یکدیگر کار می کنند . تنها راه برای بهبود واقعی جهان این است که همگان در قدرت واقعی سهیم شوند در غیراینصورت نابرابری ، تبعیض و سرکوب ادامه خواهد یافت .
نخستین گام به سمت تغییر واقعی ، فهم شیوه ی رایج تولید و موقعیت ما در آن است . سرمایه داری به گونه ای پیش رفته است که اغلب ما از عواملی که زندگی ما را کنترل می کنند نا آگاهیم . ما نمی توانیم کلیت را ببینیم . آن تصویر بزرگ را . در نتیجه ما حتی قادر نیستیم به شیوه های نوین تر و رضایت بخش تری از زندگی بیاندیشیم و بدیلی عملی بوجود آوریم . هر شیوه ی تولیدی ، فرهنگ مسلط ویژه ی خود را دارد . سبک زندگی ویژه اش را ، شیوه ی سخن گفتن ، مدها ، هنرها ، مذهب و ... ویژه ی خود را . شیوه ی تولید و سبک های فرهنگی با یکدیگر تغییر میکنند . تغییر در فرهنگ ما از مدرنیته به پسامدرنیته ، تغییری را در شیوه ی تولید منعکس می کند .
حدود شش دهه ی نخست قرن ۲۰ هنوز بخشی از مدرنیته بود . شیوه ی تولید در بخش اعظم جهان بر پایه سرمایه داری انحصاری بود . در هر کشوری ، معدودی کمپانی های بزرگ بر بخش عمده ی اقتصاد کنترل داشتند و دولت نیز به تداوم سیستم کمک می کرد . دولت ها نیروهای نظامی خود را برای فتح سرزمین هایی به کار می بردند که مواد خام و بازار برای محصولات کمپانی های بزرگ فراهم می آوردند . کشورهای قدرتمند بر سر کنترل کشورهای کوچکتر با یکدیگر رقابت می کردند و جهان را به حوزه های نفوذ خود تقسیم کرده بودند . عصر استعمار ، امپریالیزم و جنگ های جهانی بود . تکنولوژی مسلط ، ماشینها و دستگاه هایی با نیروهای محرکه الکتریکی بود .
در طی دهه های ۵۰ و ۶۰ حداقل سه دگرگونی عمده در شیوه ی تولید اتفاق افتاد :
نخست - توسعه ی شگفت انگیز شرکت های بین المللی بود . اغلب کمپانی های بزرگ به منظور توسعه در کشورهای دیگر برنامه ریزی کردند . اقتصادهای ملی مختلف شروع کردند به شکل دادن به یک اقتصاد درهم تنیده ى جهانی .
در وهله ی دوم - در این اقتصاد جدید بین المللی استعمار به شیوه ی اروپایی آن ناکارآمد شد . شرکت های فراملى هنگامی که نخبگان بومی ثروتمند کنترل سیاسی کشورشان را در دست می گرفتند ، ثروت های بیشتری به دست می آوردند ؛ چراکه معمولا نخبگان بومی با نخبگان ثروتمند قدرت های بزرگ صنعتی همکاری می کردند . ایالات متحده آمریکا که اکنون قدرت مسلط جهان شده بود ، شیوه های دوباره سازمان دهی 'جهان آزاد' را بر اساس این اصول رهبری کرد .
در درجه سوم - دستگاه هایی با نیروی محرکه الکتریکی جای خود را به عصر کامپیوتر ، رسانه های جمعی و پردازشگرهاى اطلاعات داد . اکنون ماشین ها بیش از آنکه برای تولید محصولات به کار روند برای بازتولید تصاویر (کلمات ، عکس ها ، گراف ها و ...) بکار می رفتند که حاوی اطلاعات بودند . داده و نه کالا ، ارزشمندترین دارایی شد که شرکت هاى بزرگ آنها را کنترل می کردند .
این سه تغییر ، انتقال از سرمایه داری انحصاری به سرمایه داری فراملی یا متأخر را مشخص می کنند .
مدرنیسم فرهنگ سرمایه داری انحصاری بود . پسامدرنیسم فرهنگ سرمایه داری فراملی یا متأخر است . البته این نکته به این معنا نیست که همه چیز در فرهنگ ما پسامدرن است . هنوز عناصر بازمانده ی زیادی از مدرنیسم با ما است . همچنین بذرهای نوظهور اشکال فرهنگی آینده و بعد از پسامدرنیسم نیز وجود دارند ...
دوزخ اما سرد - تفسیر فردریک جیمسن از پسامدرنیسم - ( ایرا چرنوس )
  • Zed.em
تفاوتها - در فرهنگ ، ارزش ها ، سبک زندگی و غیره - جفت و جور شدن همه ی اجزاء را دشوارتر می کنند . برای مردمی که برای کلیت ارزشی بیش از هر چیز دیگر قائلند ، بهترین شکل جامعه یک دیکتاتوری از آب درمی آید . در حقیقت این بحث بیش از همه در فرانسه و توسط کسانی گسترش یافت که هنوز می توانستند زندگی تحت رژیم نازی ها را در طول سالهای جنگ جهانى دوم به خاطر بیاورند . آنها نگران این مسأله بودند که هر حرکتی به سمت کلیت ، می تواند به محدود کردن گوناگونی ها ختم شود و از یکسان سازی غیرعقلانی پشتیبانی کند .
برخی از نظریه پردازان پسامدرن به خصوص به شکلی از کلیت که آنرا 'کلان روایت' می نامیدند حمله می برند . کلان روایت داستانی است که خارج از تمام واقعیت ها قابل درک است . کلان روایت همچون یک شاه کلید ، برای گشودن معنای همه چیز و حل تمام معماها به کار می رود . اغلب سنت های مذهبی کلان روایت هستند . چراکه آنها داستانهایی درباره ی آفرینش و هدف غائی جهان را در بردارند . نظریه ی تکامل ، کلان روایتی دنیوی (سکولار) درباره ی حیات بر روی زمین است . برخی نظریه های روانشناسی کلان روایت هایی درباره ی ماهیت هستی بشر هستند . (نظریه ی فروید مثال آن است) سرمایه داری ، کلان روایتی درباره ی طبیعت بشر و روابط انسانی را در پیشفرض خود دارد . مارکسیسم نیز همینگونه است . این نظریه های اقتصادی ادعای توضیح هر کاری را که ما انجام می دهیم ، بر اساس اصول ساده ی نسبتا کمی دارند . برخی پسامدرنیست ها کلان روایتی که هیتلر در مورد برتری ذاتی نژاد آریایی و تقدیر آلمان برای حکومت بر جهان را به مردم آلمان گفت یادآوری می کنند . آنها درهراسند که هر کلان روایتی قابلیت زیان آور مشابهی را دارا باشد . یک کلان روایت می بایست هر چیزی را توضیح دهد . در نتیجه واقعیت را در جهت سازگار کردن آنها با داستان خود نادیده می گیرد یا تحریف می کند . کلان روایت برای کلیت و تمامیت بیش از حقیقت ارزش قائل است . در نتیجه به سادگی به ذهنیت : "us against them" منتهی می شود . "ما که به این داستان عقیده داریم حق داریم ، و شما که آنرا باور ندارید هیچ حقی ندارید ." یک کلان روایت می تواند گوناگونی ها را از بین ببرد و یکسان سازی را تقویت کند .
نظریه های پسامدرن این تحلیل را به مفهوم خود یکپارچه نیز گسترش داده اند . مدرنیته به ما آموخت که می بایست درکی یکپارچه از خود به عنوان یک فرد - یک شخصیت منسجم ، یک هویت منفرد - داشته باشیم . به ما آموخت که می بایست یکسری اصول متحد کننده وجود داشته باشد که لحظات تجربه ی ما را به یکدیگر پیوند دهد . در واقع مدرنیته به ما آموخت که زندگی ما تنها در صورتی معنادار است که حسی از انسجام شخصیتی داشته باشیم . برخی از فیلسوفان مدرن بیان کردند که ما باید به عنوان افرادی مسئول و پاسخگو ، تصمیمات عقلانی و اخلاقی را از موضعی شخصی و یا با تمام وجود بگیریم .
پسامدرنیست ها تأکید مدرنیته بر خودی منسجم ، عقلانی و مسئول را به پرسش گرفتند . پسامدرنیست ها این تصویر مدرن از افراد را 'سوژه' نامیدند . بسیاری صراحتا مرگ سوژه را اعلام کردند . برخی می گویند که این سوژه ی یکپارچه ، مانند کلان روایت ، حکایتی است که باعث می شود ما احساس راحتی کنیم ، اما هیچگاه واقعا وجود نداشته است . دیگران می گویند که سوژه قبلا وجود داشته است اما در پسامدرنیته دیگر وجود ندارد . برای بسیاری از پسامدرنیست ها این مسأله خوشایند است . آنها درک منسجمی از سوژه را همچون کلان روایت ها ، تقویت کننده ی تمایلات خطرناک ما به کلیت می نگرند . اگر ما مجبور شویم همه ی تجربیاتمان را در قالبی محدود درآوریم ، خود را در مقابل بسیاری از تجربیات جدید منع می کنیم و به انسان هایی تنگ نظر تبدیل می شویم . به منظور وحدت بخشیدن به خود ، یکسان سازی را بر دیگران تحمیل می کنیم . به منظور کنترل خود ، سعی در کنترل دیگران خواهیم کرد .
دوزخ اما سرد - تفسیر فردریک جیمسن از پسامدرنیسم- ( ایرا چرنوس )
  • Zed.em
به حکمت های نرم ونازک اعتماد نکنید ! از یاد نبرید که مسئله خیر نیست ، شر است . فلسفه ای که از خلال صفحات آن همهمه ی گریه ها ، ناله ها ، دندان غروچه ها و آن آشوب دیولاخ عظیم کشتار جهانی شنیده نشود فلسفه نیست .
گفتگوی شوپنهاور با فردریک مورن - ۱۸۵۸ (مجله ی پاریس - ۱۸۶۴)
  • Zed.em
ابلیس در ادبیات فارسی از جهاتی مختلف می تواند مورد بحث قرار بگیرد ، آنچه به تحلیل و تفسیر حکایت مورد نظر یاری می رساند ، جایگاه او [ابلیس] در میان عارفانی است که برخلاف اهل شریعت به دفاع از وی پرداخته و سعی کرده اند گناهش ، یعنی عدم سجده بر آدم [تمردش] را توجیه کنند .
[...]
... حلاج آنچنان که از متن طوالیس برمی آید ، ابلیس را شاهدی بر قدرت فطری شهود عارفانه دانسته است که می کوشد روح را از ورای تناقضات منطقی و دوگانه که بر تجربه ی دنیوی از عینیت و فردیت حاکم است ، به سوی تجربه ی فنا در معشوق ببرد : " ابلیس در اقیانوس قادر متعال افتاد و دیدگانش کور شد و گریست : راه من به راهی جز تو ختم نمی شود که من محبی ذلیلم . خداوند فرمود : تکبر می ورزی ؛ گفت : اگر لحظه ای با تو بودم ، تکبر در من لایق بودی ... ." (حلاج 1913 : 42 )
[...]
حکایت دیدار موسی و ابلیس دربردارنده ی بسیاری از تفکرات و تعالیم عارفان مشهور ایرانی است که حلقه ی آغازین آن حلاج است . این حکایت که با جریان خاص اندیشه های مدافعان ابلیس پیوند دارد علیرغم ساختار و صورتش ، آموزه های والایی را در بطن خود می پروراند . آنجا که حلاج از این حکایت برای ایثار در مقابل عشق حق سود می جوید و تفکر اضداد را در صحنه ی هستی برای آشکاری حقیقت به نمایش می گذارد ؛ همچنین از طرح آن برای اثبات تعالیم قلندری و شکستن تابوها در جامعه بهره می گیرد . در روایت غزالی اخلاص ، عشق و قطع طمع در عبادت تأکید شده است . برخی از عارفان ، ساکنان طریقت را به عبرت گرفتن از ماجرای ابلیس دعوت می کنند و برخی نیز همه ی اینها را متناقض نماهایی می دانند که در نهایت یکسان هستند . بعضی از عرفا هم مخاطبان خویش را با این سؤال بزرگ مواجه می کنند که ابلیس در راه مجاز خود مرد آمد ، ما در راه حقیقت خود چگونه ایم ؟ نهایت اینکه این حکایت به دلیل دارا بودن طرحی هنرمندانه از یک روایت اسطوره ای قابلیت خوانش های متفاوت در اندیشه ی مردمان هر عصر و زمان های گوناگون را دارد .
فصلنامه ی تخصصی پیک نور ، زبان و ادبیات فارسی ( فریده داوودی مقدم )
  • Zed.em