aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۲۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هارولد پرکینز» ثبت شده است

دو جامعه‌ی بزرگ حرفه‌ایِ نسبتاً موفق یعنی آلمان و ژاپن پس از نابودی کمونیسم چه درسی برای آسیب‌پذیرترین کشورها یعنی ایالات‌متحده و بریتانیا دارند ؟ با هر هدفی که بنگریم می‌بینیم که آزمایش بازار آزادِ بدون قید و بند در زمان (ریگان ، بوش ، تاچر) میجر ، زیان بیشتری نسبت به زمان هیتلر در جنگ جهانی دوم و استالین ، خروشچف و برژنف در جنگ سرد داشته و رشد اقتصادی و همبستگی اجتماعی را با بحران روبرو ساخته است .
در هر دو کشور شکاف وسیع میان ثروتمند و فقیر ، گسترده‌تر از زمان دیکنز و مالتوس شکوه دارایی فراوانِ اغنیاء را در برابر گدایان بی‌خانمان در خیابان‌های شهر به نمایش گذارده است . در این خیابان‌ها بالا رفتن میزان جنایت ، مواد مخدر و خشونت ، به‌خوبی بر هر بیننده خودنمایی می‌کند . دست‌اندرکارانِ گمراه نیز چاره‌ی این موج را در ساختن دیوانه‌وارِ زندان‌های بیشتر و اِعمال مجازات‌های بی‌رحمانه‌تر دیده‌اند . سرزنش قربانیانِ فقر و بیکاری ، از سوی افرادی که بیشتر از همه مسبب آن هستند (ثروتمندان) ، ناشکیبایی کسانی که به آنها برچسب "دیگران" [در حکومت آخوندای انگلیسی ، "غیرخودی‌ها"] زده‌اند ، خواه مهاجران یا اقلیت‌های آزادی‌خواه یا پیروان مذاهب گوناگون ، حمله به حقوق اتحادیه‌های بازرگانی و انکار روابط صنعتی مشارکتی ، وسوسه‌ی وسایل ارتباط جمعی با تبلیغ خشونت و خونریزی از سوی کارخانه‌های اسلحه‌سازی آمریکا ، تباهی سیاست و فسادِ سیاستمداران همراه با خواسته‌های پایان‌ناپذیر ، ناامنی و وحشی‌گری در خیابان‌ها ، اینها همه نشانه‌ی تمدنی است که رو به زوال دارد .
به‌جای شتاب برای از بین بردن دشواری‌های جامعه‌ی شهرنشین و جلوگیری از بالا رفتن دامنه‌ی آزمندی ، بزهکاری و خشونت ، نخبگان با دیوانگی و نابخردی دیوارهای نگاه‌دارنده‌ی قوانین ، رفاه‌اجتماعی ، مسئولیت دوسویه میان مردم و هیأت‌حاکمه و همچنین سنگرهای مانع از جنگِ همه علیه همه (جنگ هابز) را فرو می‌ریزند . آنان مانند نخبگان پیش از خود و همچون کلیسای پیش از نهضت اصلاح‌طلبی ، رژیم قدیمی اشراف فرانسه و استبداد دوره‌ی تزاری پیش از جنگ جهانی اول سرشان به کار خودشان گرم است و تنها به خود می‌اندیشند ، آنان می‌خواهند تا حد نهایت همه‌چیز را داشته باشند بدون آنکه بهای آن‌را بپردازند . از جامعه بهره‌کشی می‌کنند بی‌آنکه چیزی در مقابل بدهند . بنابراین همانند درگیری در جنگ سرد که بهانه و دلیلی برای سود بیشتر بود ، آنها تصویر تمام نمای دشمن خویش هستند یعنی 'نورچشمی‌های' حاکم در شوروی که نیروی خود را تا مرحله‌ی نابودی سامانه به‌کار بردند .
خوشبختانه نه‌تنها نخبگان سیاستمدار و کارگزار بلکه همه‌ی بریتانیایی‌ها و آمریکایی‌ها علیه این ویروس مرگبار حساس شده‌اند . دلیل شایان توجهی وجود دارد که چرا موج روشنفکران علیه بازار آزادِ بی‌قید و بند سر برافراشته‌اند . این بازار اکنون آنچنان زیان بزرگی به اقتصاد واقعی در هر دو سوی اقیانوس اطلس زده است که بسیاری از صاحبان حرفه‌ها ، سیاستمداران و دانشوران با شکست آن در انجام وعده‌هایش از خواب گران بیدار شده‌اند .
انقلاب سوم ( هارولد پرکینز )
  • Zed.em
آنچه که ما با آن سر و کار داریم چیزی است که من آن‌را در این کتاب به نام 'نئوفئودالیسم شرکتی' نامیده‌ام . منظور از این نام ، ساختار پیچیده‌ی مدیریت سرمایه‌داری با سلسله‌مراتبی از داخل مالکیت‌ها است که بالاتر از سطح هیأت‌مدیره و قشر تولید کننده‌ی زیردست آن است . این مدیریت و این سلسله مراتب هم‌اکنون الگوی اقتصادهای ملی و بین‌المللی شده است .
[...]
شرکت‌های چندملیتی به فعالین پرقدرتی تبدیل شده‌اند که در جهانِ نو خود را نشان می‌دهند . آنها از آنچه هستند بزرگ‌تر می‌نمایند و تبدیل به شهریاران کشور خویش شده‌اند . مدیران این شرکت‌ها می‌توانند سرمایه و نیروی کار را از کشوری به کشور دیگر جابه‌جا کنند ، انجمن‌هایی را به‌وجود آورده یا منحل نمایند . با سرمایه‌گذاری یا قطع سرمایه جامعه‌ای را برپا یا نابود نمایند و قیمت‌گذاری داخلی را به خویش اختصاص داده بنابراین بیشترین سود و کمترین مالیات‌ها را داشته باشند . همچنین از توان اثرگذاری بر قوه‌ی قضاییه نیز برخوردار باشند . سی شرکت اول درآمدی بیش از همه‌ی تولید ناخالص داخلی کمتر از پنجاه دولت ثروتمند داشته‌اند . اگر ثروت قدرت است ، این شرکت‌ها در مسابقه‌ی کسب ثروت از سه‌چهارم کشورهای عضو سازمان ملل پیشی گرفته‌اند .
بازارآزادی‌ها می‌گویند که این مطلب مهم نیست زیرا این شرکت‌ها دارای توان نظامی یا نیروهای کشنده نیستند ، ولی در این گفته دو چیز فراموش شده : یکی توان تهاجم و دیگری توان فریبکاری ؛ آنها می‌توانند سرمایه‌ی خویش را خارج کرده یا دولت‌ها را قانع کنند ، ابزار این توجیه هم انگیزه‌ها و وعده‌های قانونی و غیرقانونی است تا بتوانند پیشنهاد خود را به کرسیِ تصویب بنشانند . سیاستمداران کشورهای پیشرفته و کشورهای درحال توسعه در صف ایستاده‌اند تا دست گدایی به‌سوی سرمایه‌گذاران خارجی دراز کنند .
[...]
نخبگانی که با سوءاستفاده از قدرت به‌هوس بهره‌کشی از ملت خود بوده‌اند حال به فکر بهره‌کشی گسترده از از تمام ملت‌های جهان افتاده‌اند . جهان در نظر آنها لقمه‌ای چرب و شیرین است ، با دلایل بسیار می‌توان گفت که نظام سرمایه‌داری چهار یا پنج سده‌ی اخیر که در آن اروپایی‌ها و نسل آنها برای چیره شدن بر تمام قاره‌ها آماده شدند ، تمرینی است برای جهانی کردن جامعه‌ی بشری . همانگونه که ادوارد سید ، امانوئل والرشتین و اریک ولف هم گفته‌اند مردم اروپا و آمریکای شمالی می‌روند که از مردم پیرامون خویش بهره‌کشی کنند و بر آنها چیره شوند . آنان می‌خواهند ارزش‌های فرهنگی خویش را به مردم دیگر کشورها تحمیل کرده ، از آنها مواد خامشان را به بهایی اندک بگیرند ، نیروی کارشان را ارزان به‌خدمت آرند و بازارشان را هدف کالاهای خویش کرده و سرانجام کوهی از وام برای آنها باقی گذارند ، وامی که به هیچ وسیله توان بازپرداخت آن را نداشته باشند . ابزارهای کهنه‌ی بهره‌کشی همچون لشکرکشی ، فتح سرزمین‌ها و گماردن نوکرانی خارجی بر سر یک ملت دیگر کارآیی ندارد ، دلیل آن هم پایان امپراطوری اروپا است ولی امپریالیسم اقتصادی که پیشگام آن انگلیس است به بیرون مرزهای آن همچون چین و آمریکای لاتین رخنه کرده است ، ایالات متحده هم همین کار را در همین کشورها و کشورهای دیگر انجام داده است .
امروزه دیگر ابزار اصلی چیره شدن ، دولت‌های امپریالیست نیستند بلکه شرکت‌های چندملیتی هستند .
انقلاب سوم ( هارولد پرکینز )
  • Zed.em
در سیستم آمریکایی شرکت‌ها تا آنجا که می‌توانند بازار را کنترل می‌کنند و سعی دارند دولت را برای سست کردنِ کنترل فریب دهند . البته بعضی ارزش‌های مشترک و تبادل کارمند ، میان شرکت‌ها وجود دارد اما بخش‌های دولتی و خصوصی هنوز (دارای مرز) مشخص هستند و تصور می‌رود با هم مخالف باشند .
در سیستم نفرین شده‌ی شوروی ، دولتمردان (طرح اصلی) آهنگ را می‌نواختند و مدیران شرکت‌ها با آن می‌رقصیدند ؛ یا گام‌هایشان را می‌چرخاندند تا طراحان مسکو را فریب دهند و سیستم را وادار کنند تا در جهت منافع آنها کار کند ، اما تجارت خصوصی رسماً تکفیر شده بود .
سیستم ژاپنی در مقایسه ، وجه مشخصی بین دولتی و خصوصی دارد که کمتر به آن بها داده یا درک می‌شود . ادغام سه بخشِ : سیاستمداران ، دولتمردان و بازرگانان ، آنچنان غیرقابل باور است که تقریباً غیرممکن انگاشته می‌شود که بتوان فهمید چه کسی ریسمان چه کسی را می‌کشد . سه گروه نخبگان تقریباً به‌صورت نامرئی با هم کار می‌کنند تا به اهداف مشترک ناگفته ، جاودانه ساختن اولویت پیوسته‌شان و گسترش اقتصاد و قدرت ژاپن نائل آیند ، زیرا به خودشان تعلق دارد . از یک منظر به سیستمی سخت سازمان یافته و از مرکز مرتب شده می‌ماند ، همانطور که نماینده‌ی پیشین بانک میتسو ساتوکیچیرو بیان داشت ، در طول جنگ و بعد از آن اقتصاد ژاپن تحت کنترل بود تا اینکه حمایت از اقتصاد طرح‌ریزی شده و تحت‌کنترل ، عادت ثانوی گردید . از نقطه‌نظری دیگر چون هیچ منبع کنترلِ عیانی وجود ندارد ، سیستم به بازار آزادی می‌ماند که شرکت‌های آمریکایی به‌نوعی آن را ترجیح می‌دهند . آزادی برای مدیران شرکت تا هرچه دوست دارند انجام دهند اما همراه با کمک و تشویق فراوان از جانب دولت (از بیمه‌ی ورشکستگی بهتر است چیزی نگوییم) با این درک است که ژاپن بهترین‌ها را از هر دو دنیا دارد و هر دو ستون طاق عظیم جامعه‌ی صنعتی را در آغوش گرفته است .
انقلاب سوم ( هارولد پرکینز )
  • Zed.em
این تصورِ ساده وجود دارد که سمندر ژاپنی از خاکستر آتش‌های معتدل یک بازار آزاد تحمیل شده‌ی آمریکایی برخاسته است . ژاپن پس از جنگ هیچ نقشه‌ی اساسی به‌جز تصمیم به دوباره‌سازی اقتصادش نداشت و یک فرصت‌طلبی انعطاف‌پذیر که به نبوغ می‌مانست . در واقع سال‌های نخست پس از جنگ با کشمکش‌ها و جر و بحث‌هایی پیرامون سؤال‌هایی مانند سرمایه‌گذاری در برابر رفاه‌اجتماعی و تسلیم شدن دوباره برای مصرف داخلی آمیخته بود و اشتباهات زیادی رخ داد مانند اعتقاد زیاد به صنایع سنگین چون فولاد و ذغال‌سنگ که کشور از آنها بهره‌ی کمی داشت .
[...]
ژاپن برخلاف فروپاشیدگی و ویرانی امتیازات بسیاری داشت : امتیاز مغلوب ساختن خودش که تمام تصورات واهی را ویران کرد و تمام منافع مقرره و مسئولیت نظامی بی‌حاصل را از بین برد ، امتیاز یک دنیای پس از جنگِ گرسنه ، صادراتی که دشمنان قدیمی نمی‌توانستند به‌طور کامل تهیه‌ کنند و نرخ ارزی در پایین‌ترین قیمت که نتواند از آن بهره‌برداری کند و یک نیروی کار مطیع ، وقتی که آمریکایی‌ها از کوشش برای تشکیل اتحادیه‌های صنفی صرف‌نظر کرده اعتصاب عمومی سال ۱۹۴۷ را تحریم و به کارفرمایان در سرکوب ناآرامی‌های کارگران کمک کرده بودند . ثروت بادآورده‌ی جنگ سرد به‌طور کلی و به‌ویژه جنگ‌های کُره و ویتنام از دشمن سابق آمریکایی ، یک دوست و پشتیبانی محکم (برای ژاپن) به‌وجود آورد ؛ دوستی که پیشنهاد حمایت نظامی رایگان داد و سرمایه‌ی فراوان برای تدارک ارتش و پایگاه‌ها فراهم آورد و موهبت صرفه‌جویی در یک بودجه‌ی دفاعی ، با صرف یک‌درصد تولید خالص ملی (GNP) را نصیب ژاپن کرد ، درحالیکه میانگین بودجه‌ی دفاعی ایالات متحده ۷.۳٪ بود ، بریتانیا ۶٪ ، فرانسه ۵٪ و حتی دشمن شکست‌ خورده‌ی دیگر آلمان غربی ۳.۸٪ صرف بودجه‌ی نظامی می‌کردند .
ژاپن با نرخ مبهوت کننده‌ی پس‌انداز خصوصی‌اش که برابر با یک سوم GNP بود به این جرگه گام نهاد این نه یک کیفیت خاص غریزه‌ی ژاپنی ، بلکه زاییده‌ی خود رشد در جامعه‌ای بود که عادت به داشتن مازاد و اضافه‌درآمد و پس‌انداز آن داشت . ژاپن توانست مقادیر عظیمی سرمایه به‌سوی صنایع شهری ، تجارت و بازرگانی ، زیرسازی و بازاریابی سرآزیر کند . سرمایه‌ی کم برای سرمایه‌گذاری مالیاتی و برنامه‌ی وام نیز که پس‌اندازهای خانگی مردم را جمع‌آوری کرده بود و در معاملات و اقدامات عمومی و خصوصی ، به دستور دولت به کار انداخته شد نیز به این موضوع کمک کرد . پس از آنکه ترمیم و جبران خرابی‌های جنگ پایان یافت ، نتیجه‌ی این سرمایه‌گذاری‌ها موج بلند رشد اقتصادی در دهه‌ی ۶۰ و اوایل دهه‌ی ۷۰ بود .
انقلاب سوم ( هارولد پرکینز )
  • Zed.em
اینجا کشوری است که هرگز روش انجام کارهای بزرگِ آزادانه را ، نه در زمان تزار و نه اربابان کمونیسم تجربه نکرده است .
گردانندگان شوروی پیشین مسلم نمی‌دانند چگونه سامانه‌ی تازه‌ای را به‌راه اندازند . بنابراین آزادی اکنون تنها برای قلدرها و گانگسترها معنی می‌دهد ‌. آزادیِ مثبت که از خود نظم برجا گذارد و با خودجوشی مردم و کمک دولت برقرار شود ، اصلاً در پندار آنان نمی‌گنجد . یک فرهنگ سیاسی که به قوانین بازی احترام بگذارد ناگهانی به‌وجود نمی‌آید ، یعنی احترام به قوانینی که تضمین می‌کنند بازار به‌خوبی و درستی با سودِ دوسویه اداره شود . بازاری که اگرچه می‌تواند با حرص و آز و خودخواهی برخی کارگزاران به‌صورت ناگهانی ویران شود .
[...]
جوامع حرفه‌ای غرب نیز همچون اتحاد جماهیر شوروی بر سر دو راهی گزینش میان یک بازار آزاد منظم بر پایه‌ی عدالت اجتماعی و سهم مناسب برای همه یا یک بازار آسیب‌پذیر و وامانده در راه آزمندی و خودخواهی نخبه‌گانی نامسئول قرار دارند .
انقلاب سوم ( هارولد پرکینز )
  • Zed.em
همانگونه که لُرد اکتن پیشگویی کرد : "همه‌ی قدرت‌ها روی به‌سوی فساد دارند و قدرت مطلق مطلقاً فاسد خواهد شد ." این سخن برای سرمایه‌داری به همان اندازه‌ درست است که برای کمونیسم . با نبود مدیریت آزادانه و عادلانه‌ی حکومت ملی ، که در شرکت‌های غرب همچون نورچشمی‌های شوروی در عمل شکست خورده ، فساد ، چه قانونی چه غیرقانونی ، همیشه پیروز می‌شود . در مورد شوروی ، مسأله ، قدرت مطلق نخبگانِ حاکم بود که اقتصاد و حکومت را به‌گونه‌ای به‌هم پیوست که دیگر رقیبی پیش‌روی خود نمی‌دید ، نخبگان شوروی به فکر کسی جز خودشان نبودند . همین رخداد شاید در غرب روی دهد ، اگر نخبگانِ شرکت‌ها بتوانند به هدف خود در مهار دولت دست یابند ، آنگاه باید وحشت دوره‌ی استالین را دوباره به چشم دید .
نورچشمی‌های شوروی مانند نخبگان غربی ، همچون کودکانی در یک مغازه‌ی شیرینی‌فروشی بودند ، آزاد و رها برای چنگ زدن به هرچه می‌دیدند . بدون آنکه به‌ایستند و بی‌اندیشند که این کار با قانون‌مندی و بقای خود آنها چه خواهد کرد . سرانجام پس از هفتاد سال آنها بهای گزافی پرداختند که همان فروپاشی امپراطوری روس بود . بنابراین دلیل اصلی نابودی اتحاد شوروی مربوط به ساختار نادرست پاداش‌ها است که به‌راستی کلید پیروزی یا شکست هر سامانه‌ای است .نورچشمی‌ها برای رونق بخشیدن به امور اقتصادی مزد می‌گرفتند ولی برای تباه کردن و نابودی‌اش کار می‌کردند .
انقلاب سوم ( هارولد پرکینز )
  • Zed.em
"و آنان همچنان بهره‌کشی می‌کردند ." همانگونه که تاتیانا زالاوسکایا زنی که مبدع پروسترویکا بود در سال ۱۹۹۰ گفت : "طبقه‌ی فاسدِ جامعه که حزب هم آن را شناخته بود قاطعانه می‌خواست به طبقه‌ی چیره و صاحب قدرت مطلق تبدیل شود و همه را به بهره‌دهی بکشد . آنان چهره‌ی بی‌شرمانه از دزدیدن اموال همگانی به‌دست حزب را به‌نمایش گذاشته کلاه‌برداری‌های بزرگ ، سوءاستفاده‌های همیشگی از اداره برای کارهای شخصی و گردآوری میلیون‌ها روبل ثروت و بهره‌برداری‌های نامشروع و غیرقانونی از مزایا و امتیازات دیگر را انجام دادند ."
[...]
حزب کمونیست به انقلاب سوسیالیستی خیانت کرد . این حزب که خود را طبقه‌ی چیره و مسئول می‌دانست تلاش فراوان به بالا بردن جایگاه قدرت خویش کرده بود . زالاوسکایا از شکاف میان جهان‌بینی رسمی و عدالت اجتماعی ، گرد آمدن همه‌ی سرمایه‌ها در دست گروه حاکم ، اختلاف هولناک میان طبقه‌ی مرفه و مردم فقیر ، و فقر و محکومیت طبقه‌ی کارگر سخت جا خورده بود . او از بازار آزاد به سبک غربی گفتگو نمی‌کرد بلکه بازگشت سوسیال‌دموکراسی ، برابری درآمدها در برابر فقرزدایی ، آزادی بیان ، دموکراسی در محل کار ، احترام به حقوق بشر ، حکومت قانون و مساوات در ارتباط میان اتحاد جماهیر شوروی و اقمارش را می‌خواست . مالکیت جمعی نه به معنای مالکیت دولتی بلکه به معنای نظارت کارگران بر صنایع عمومی بود و این خود هدف نبود بلکه وسیله‌ای برای رسیدن به هدف یعنی دموکراسی اجتماعی بود .
جامعه‌ی فابیان بهتر از این نمی‌توانست مسأله را بیان کند . حزب یا هیأت حاکمِ نورچشمی‌ها که به نام حزب حکومت می‌کردند ، قدرت مطلق را در دست داشته و برای حفظ منافع خود جامعه را استثمار می‌نمود . استالین و جانشینانش می‌پنداشتند که می‌توانند بر نیروی طبیعی انسان‌ها و عوامل فیزیکی آن چیره شوند . آنها با تأکید بر نیروی صنعت به بهای رنج انسان‌ها و آلودگی محیط‌زیست ، کارشان را آغاز کردند . این موضوع بیش از هرجای دیگر در برنامه‌های مهندسی ، طرح‌های آبخیزداری و کشاورزی و طرح‌های هیدروالکتریک آشکار بود ، زیرا این طرح‌ها مستلزم ساختن سدهای بزرگ بر رودخانه‌های پر آب و تخریب گسترده‌ی زمین‌های مستعد و کشیدن مقادیر زیادی آب برای آبیاری بود که دریاچه‌ها و رودخانه‌ها را خشک کرد و ماهیگیری و شیلات را از میان برد . یکی از طرح‌های استالین تغییر جهت جریان آب رودخانه‌های شمالی سیبری بود که باعث ایجاد تغییرات آب و هواییِ جغرافیای تندرا شد و چه‌بسا یخ‌های قطبی را به پیش راند که همین مایه‌ی دگرگونی آب و هوا گردید . طرح دیگر ، آبیاری مناطق گسترده‌ای از ازبکستان و قزاقستان برای کشت و تولید پنبه بود که مایه‌ی کم‌آب شدن دریاچه‌ی آرال تا ۴۰٪ شد و گستره‌ای به بزرگی نیواینگلند را به فلاتی از نمک مبدل ساخت . صنعت ماهیگیری نیز به ویرانی کشانده شد و از نواحی پیرامون جز شوره‌زار چیزی نماند . چشم و پوست مردم آن سامان سوخت و به همه‌ی مردم آسیب رسید ؛ مرگ و میر کودکان ازبک تا ۴۳٪ افزایش یافت و ۷۰٪ افراد بالغ و ۸۰٪ کودکان را به بیماری‌های مزمن دچار کرد . بدتر از استثمار طبیعت استثمار انسان‌ها بود .
[...]
در برابر نگرش مارکسیستی که بهره‌کشی را تنها به کشورهای سرمایه‌داری نسبت می‌داد ، رژیم کمونیستی به بیرون کشیدن مازاد تولید کارگران برای منافع طبقه‌ی ممتاز سرگرم بود ، همانگونه که زالاوسکایا و جامعه‌شناسانی مانند گائتانو موسکا و میلوان جیلاس پیشگویی می‌کردند .
حزب یک طبقه‌ی حاکم جدید بود که مردم جورَش را می‌کشیدند .
انقلاب سوم ( هارولد پرکینز )
  • Zed.em
سرانجام فساد خودش خویشتن را به‌نابودی می‌کشاند ، آن هم فسادی که نه‌تنها غیراخلاقی و ناعادلانه بلکه استثمارگر و بهره‌کش می‌باشد ، تا حدی که سهمی بسیار بیش از استحقاق از منابعِ جامعه به نخبگان می‌رسد و توان خرید از توده‌ی مردم گرفته شده و رشد اقتصادی به افسانه شباهت پیدا می‌کند . این به آن می‌ماند که گاوی را آنقدر بدوشند که پستانش خشک شود ، اگر چنین شد می‌بایست شایستگان و هوشمندان از خواب خوش غفلت بیدار شوند ، به‌ویژه آنکه باید در رقابتی بین‌المللی نیز خود را نشان دهند ، اینجا است که به اندیشه‌ی انجام اصلاحات می‌افتند .
جالب آنکه سخنان ستیزه‌جویانه‌ی مارکس درباره‌ی سرمایه‌داری ، ورشکست شدن کارگران و محروم کردن آنان از سهم مازادِ سرانه‌شان ، در نظام کمونیستی بیش از هر جای دیگر خودنمایی کرد . این سناریوی آزمندی و فساد شخصی سران عالی‌رتبه‌ی اداری ، به‌طور مطلق بیش از کاستی‌های ایدوئولوژیک (که استثمار را آسان می‌کرد) مایه‌ی تباهی نظام کمونیستی و اتحاد جماهیر شوروی در زمان برژنف و گورباچف شد .
انقلاب سوم ( هارولد پرکینز )
  • Zed.em
همه‌ی شرکت‌های آلمانی افتخار خود را در کمک‌رسانی به جامعه (هم کارگران و هم مشتریان) می‌دانند . بنا بر بند ۲ ، اصل ۱۴ قانون اساسی آلمان غربی که در سال ۱۹۴۹ به‌تصویب رسید : "مالکیت سبب پیدایش مسئولیت است و استفاده از آن هم باید در خدمت آسایش همگانی باشد ‌." شرکت‌ها نه فقط برای سودرسانی به سهامداران بلکه موظف به آن هم هستند که جنس خوب با کیفیت بالا تولید کنند و در دسترس جامعه بگذارند . حتی مالکیت شرکت‌ها هم کیفی شد . یعنی یک شرکت تنها از آنِ سهامداران و مدیران نیست بلکه از آنِ همه اعم از سهامداران ، مدیران ، سرمایه‌داران ، کارکنان چه کارگر چه کارمند ، و نیز بستانکاران است و همه و همه دارای حقوقی هستند که می‌توانند بر سر مالکیت ادعا داشته باشند . نام این ساختار 'سرمایه‌داری مدیریتی مشارکتی' است .
[...]
آنها به‌جای داد و ستد به پیوند و همبستگی می‌اندیشند و دورنمای بلند آینده‌ی شرکت را در نظر دارند و به‌جای آنکه بستانکاری کنند شراکت می‌نمایند . آنها در پیوندهایشان آینده‌نگر هستند و تنها به بهای سهام نمی‌اندیشند . مفهوم این سخنان آن است که در آنجا فرم‌های ستیزه‌جویانه کمتر وجود دارد زیرا بانک‌ها به‌عنوان اصلی‌ترین سهامداران و بستانکاران کمتر به سود آنی می‌اندیشند و این هزینه‌ای است که برای بالندگی بیش از پیش کشور می‌پردازند .
انقلاب سوم ( هارولد پرکینز )
  • Zed.em
یکی از معیارهای شناخت جوامع فراصنعتی رشد رفاه عمومی در آنها است ، چون امروزه مردم دیگر نمی‌توانند به‌تنهایی بار هزینه‌ی زندگی خویش را به‌دوش کشند . پیش‌بینی مقرراتی که در این راه به‌یاری مردم رسد جزء ملاک‌های سنجش جامعه‌ها است . راه‌های کمک‌رسانی به مردم می‌تواند به طرق زیر باشد : کمک‌های هنگام بیکاری ، بیماری ، معلولیت و ازکار افتادگی ، سالمندی ، بیوه‌گی و از دست دادن منبع درآمد به هر دلیل . البته خود نخبگان هم می‌دانند که ناخشنودی همگانی : بزهکاری ، الکلیسم ، شایعه ، اعتصاب ، کم‌کاری و کارشکنی ، عوامل بروز یک انقلاب اجتماعی را درپی خواهد داشت که سرانجام ریشه‌ی خود آنها را هم خواهد خشکاند .
بیسمارک با شعار فراهم کردن بیمه‌ی اجتماعی پیشگام در پایه‌گذاری اینگونه بیمه بود که همچون موتوری است که هنوز هم کار می‌کند . این ویژگی تأمین اجتماعی هنوز ویژه‌ی آلمان باقی مانده است . حتی هیتلر هم که حس نژادپرستی و ملی‌گرایی و سرانجام بدبختی مردم آلمان را دامن می‌زد بر این باور بود که باید قبل از جنگ کَره‌ی خوراکی مردم و پیش از جنگ‌افزار ، رفاه آنان فراهم باشد . نگاهی به این ادعا ، که در برخی موارد شاید صادقانه هم نبوده باشد ، گویای روان‌شناسی حکومت‌های آلمان در زمینه‌ی رفاه همگانی است .
در آلمان غربی سیاست اجتماعی بر پایه‌ی 'اقتصاد بازار اجتماعی' قرار داشته است . این اقتصاد آمیزه‌ای است از بازار آزاد و حمایت از همگان در برابر آثار این بازار بر زندگی آنان . آلفرد مولر آرماک کارمند عالی‌رتبه‌ی دولت و پیش از او لودویک ارهارد وزیر اقتصاد که در دهه‌ی ۱۹۳۰ عضو همایش دانشگاه فریبرگ (محل تولد این دیدگاه) بود ، به‌بار نشستن این سامانه را "معجزه‌ای اقتصادی" نام داده‌اند . با این‌حال ریشه‌های این روانکاوی به پیش از این‌ها ، یعنی به سده‌ی نوزدهم و کلیسای کاتولیک تحت ریاست پاپ پیوس نهم و سنت‌های تعاونی در آن دوران بازمی‌گردد .
انقلاب سوم ( هارولد پرکینز )
  • Zed.em
در میان مردم هر دو آلمان این باور وجود داشت که جای زنان در خانه است . شعار گئوبل° نشان از پیشینه‌ای دراز داشت که محرومیت زن را نمایش می‌داد . همان چیزی که در بیشتر کشورهای غربی وجود دارد ولی بیش از همه در آلمان نازی خودنمایی می‌کند . یک بررسی بین‌المللی که در سال ۱۹۶۳ انجام شد نشان داد که پس از مکزیک دومین کشورِ پایبند به حکمرانی مرد در خانواده آلمان است . البته هیچیک از دو آلمان پس از جنگ نتوانستند این رویه را ادامه دهند ؛ اول اینکه به دلیل جنگ شمار مردان هر دو کشور نسبت به زنان شدیداً کاهش یافته بود ، دلیل دوم آنکه در آلمان غربی پایبندی به دموکراسی و در آلمان شرقی پایبندی به ایدوئولوژی مارکسیسم مانع از ادامه‌ی پدرسالاری به شکل پیشین بود .
انقلاب سوم ( هارولد پرکینز )

°شعار گئوبل : "زن = بچه‌داری ، شوهرداری ، خانه‌داری"
  • Zed.em
اکنون دیگر تنها تفاوت میان طبقه‌ها بخت رسیدن به آموزش عالی بود و همین آلمان غربی را به 'جامعه‌ای منظم' و خودآگاه تبدیل کرد . به‌عبارت دیگر این جامعه به شایسته‌سالاری متعهدانه رسیده بود . نخبه‌گان آلمانی هرچه باشد فکری بازتر از همتایان فرانسوی و ژاپنی خویش دارند . برای نمونه در دو کشور اخیر (ژاپن و فرانسه) گرچه شایسته‌سالاری باور نخبه‌گان بود ولی میل آنان درعمل به‌سوی کسانی بود که هزینه‌ی مدرسه‌ی بزرگان در فرانسه و کیوتو و چند دانشگاه دیگر را در ژاپن می‌پرداختند . در آلمان همه‌ی دانشگاه‌ها دارای وضعیتی یکسان بودند . در همه‌ی آنها عادت دانشجویان برای رفتن از یک دانشگاه به دیگری ، به‌منظور بهره‌گیری از درس استادانِ گوناگون ، امری پذیرفته شده بود . خود استاد از محل کار استاد مهمتر بود . اینها نشان دهنده‌ی نگرش بازتر نخبگان یک ملت است . ریشه‌ی این آزاداندیشی توجه به خود دانش‌آموختگان بود و نه توجه به مسائل حاشیه‌ای مانند آنچه که در آکسبریج انگلیس ، مدرسه‌ی بزرگان فرانسه و تودی ژاپن دیده می‌شد . با همه‌ی این برتری‌ها باز هم آنچنان که گفتیم سامانه‌ی آموزشی در آلمان به سه‌طبقه تقسیم می‌گردید .
انقلاب سوم ( هارولد پرکینز )
  • Zed.em
تا پیش از ساخت دیوار برلین در سال ۱۹۶۱ نزدیک به ۲۶ میلیون نفر از آلمان شرقی به آلمان غربی فرار کردند . با همه‌ی اینها سرانجام آلمان شرقی در دهه‌ی ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ راهبری 'معجزه‌ی اقتصادی' خویش را آغاز کرد . این معجزه اگرچه از دیدگاه گسترده همانند چیزی نبود که پیشتر در آلمان غربی روی داده بود ولی شتابی کمتر نداشت . هنگامی که اقتصاد کشورهای غیرکمونیست بر اثر بحران نفت در دهه‌ی هفتاد رو به افول نهاد آلمان شرقی به کمک نفت ارزان شوروی همچنان پویا ماند ، هرچند این کشور نیز پس از ۱۹۸۷ رو به فروپاشی نهاد . درحقیقت عدم کارآییِ اقتصاد متمرکز دولتی نبود که آلمان شرقی را در ۱۹۸۹ منفجر کرد ، بلکه آنچه مایه‌ی این پیشامد شد فساد خبرگانی بود که قانونگذاری را در کشور در دست داشتند . عامل دیگر این شکست سرخوردگی مردم بود که به محض اجازه‌ی گورباچف ، تزارِ اصلاح‌طلب کمونیست ، با اشتیاق رأی به براندازی دیوار برلین دادند و این رخداد پس از رهایی مجارستان از بند کمونیسم روی داد .
درضمن ، هر دو معجزه‌ی اقتصادی (در دو آلمان) به‌سبب بازگشت به‌خویشتن و کسب مهارت رخ داد . مردم آلمان هم از دیدگاه فنی و هم از دیدگاه سازمان‌یافتگی ، در زمانی کوتاه به سرمایه‌ی انسانی خود بازگشتند . اما آنچه مایه‌ی پیشرفت آلمان‌ها شد کاردانی و عزم ملی آنان بود . این پاسخ را باید به کسانی داد که هنوز هم با مقایسه‌ی صنایع سنگین و شمار کارگران خدماتی در آلمان به‌ویژه آلمان شرقی تردید دارند که آنها را جامعه‌ی حرفه‌ای شمارند . شکی نیست که آلمان غربی در هر زمینه از پیشرفته‌ترین کشورهای جهان سر بود ؛ برخی از موارد این سنجش عبارتند از : سطح بالای زندگی مردم ، انقلاب خدماتی ، شایسته‌سالاری نسبی ، سلسله مراتب حرفه‌ای در دولت و تجارت ، حقوق زنان ، رفاه همگانی ، درک خوب از جامعه‌ی مدنی ، گسترش آموزش عالی ، تمرکز صنعت در شرکت‌های بزرگ و مشارکت ملت و دولت در پیشبرد اقتصاد جهانی . درعوض آلمان شرقی با داشتن شمار فراوانی نیروی کار هنوز در پیچ و خم جامعه‌ی کشاورزی و صنایع کهن ، دست و پا می‌زد هرچند ایدئولوژی حاکم این کارگران را کارمند می‌شمرد . به‌جز این کاستی از دیدگاه سلسله‌مراتب شایستگی (به ادعای حکومت) و حقوق ، شغل و آزادی زنان آلمان شرقی از آلمان غربی بسیار پیشروتر بود . هر دو جامعه بر اثر جنگ از هم پاشیده شده و نیاز به بازسازی داشتند . پس از جنگ ، اقتصاد متمرکز (دولتی) آلمان شرقی و بازار آزاد آلمان غربی محیط کارِ همه‌ی مؤسسات پیشین را دگرگون کرد ، به‌این‌ترتیب دو جامعه‌ی متفاوت به‌وجود آمد .
انقلاب سوم ( هارولد پرکینز )
  • Zed.em
همانگونه که دیدیم از پی جنگ دوم جهانی بوروکرات‌های دولتی و دانش‌آموختگان 'مدرسه‌ی بزرگان' با کامیابی توانستند مدیریت صنایع ملی شده و نیز شرکت‌های خصوصی را تیول خویش کنند . بوروکراسی فرانسوی نه مانند آمریکایی‌ها دولت را از راه درهای چرخان به‌سوی تجارت بزرگ کشانده و نه همچون انگلیس زمان تاچر به استخدام مدیران همفکر پرداخته است . راهی که فرانسه در پیش گرفته نمودی از یکی‌سازی تجارت‌های بزرگ تحت پرچم نخبگیِ یک‌پارچه است . این که دولت در صنعت درگیر می‌شود با سنت فرانسوی‌ها نیز همخوانی دارد و ریشه‌ی آن به زمان کلبرت در عصر لوئی چهاردهم برمی‌گردد . این یکپارچگی به‌گونه‌ای طبیعی و همگام با برنامه‌ی ملی‌سازی پس از جنگ آغاز شد ؛ یعنی هنگامی که ۹۰٪ بانک‌ها و شمار زیادی از شرکت‌های صنعتی مانند رنو ، اف‌اکویتن ، پاریباس و شرکت سرمایه‌گذاری کانال سوئز همه ملی اعلام شدند . دلیل این ملی‌سازی برای برخی از شرکت‌ها همکاری با نازی‌های اشغالگر ، ولی دلیل بزرگ‌تر آن مهار اقتصاد به شکل متمرکز برای بازسازی فرانسه بود . اقتصادِ مرکب (تلفیقی از اقتصاد خصوصی و دولتی) برای فرانسه پدیده‌ای طبیعی است . متخصصان تجارت بین‌الملل نیز گوشزد کرده‌اند که در فرانسه دولت معمولاً وارد سازماندهی‌ها و مهار تجارت می‌شود . مشارکت آشکار در تلاش‌های اقتصادی و پدید آوردن اقتصاد اجتماعی مرکب از درگیری‌های اصلی دولت فرانسه است .
[...]
در بازرگانی فرانسه همچون سامانه‌ی اداری آن ، فرهنگ پدرسالاری و احساس غرور در برابر کار برای ملت وجود دارد . البته این به‌آن معنا نیست که نخبگان مدیریت ، همچون دیگرانی که مهار جریان درآمد را در دست دارند به فکر خویش نباشند ، اگر چنین بپنداریم وارد گودال آشیل شده و آنگاه دربرابر پرسش در مورد فساد جامعه‌های فراصنعتی درمی‌مانیم .
[...]
بدترین اثر شایسته‌سالاری غیرطبیعی [نخبه‌گرایی رانتی (؟)] حتی اگر بهره‌کشی و آزمندی را جزو آن ندانیم ، تمایل به بی‌آبرو کردن خویش و جامعه‌ی خویش است . اگر این نوع شایسته‌سالاری قدرت زیاد بگیرد و منابعی هم در اختیار داشته باشد نه‌تنها خطر افزایش ناخشنودی اجتماعی ، بزهکاری و هرج و مرج را دارد بلکه بسیاری از مردم را هم از خرید تولیدات خودشان ناتوان می‌سازد .
به‌این‌ترتیب اقتصاد از درون می‌پوسد و نخبگان را هم به زیر آوار می‌برد . فرانسه البته برخلاف ایتالیا و انگلیس هنوز در این سراشیبی لغزنده چندان پیش نرفته و در مقایسه با شوروی و اقمار اروپای شرقیِ آن ، که خود مایه‌ی نابودی خویش شدند ، هنوز راه برگشت دارد . آنچه فرانسه را از این لغزشگاه‌ها تا اندازه‌ای در امان نگاه‌داشته است ایدوئولوژی بحث و اندیشه ، و مسئولیت در برابر 'ملت' است ، ... .
انقلاب سوم ( هارولد پرکینز )
  • Zed.em
فرانسویان کلمه‌ی 'بوروکراسی' (دیوانسالاری) را از کلمه‌ی 'بورو' گرفتند به‌معنای پارچه‌ی فالانل سبزی که روی میزتحریر کارمندان می‌کشیدند . از این‌رو همین نام را برای دفتر ، اداره و سپس برای شخصی که آنجا بود برگزیدند . نخستین کارمندان اداری ، ملازمان و پیشکاران لویی چهاردهم بودند که خودشان طرحی برای رهایی از دست مأموران موروثی رشوه‌خواری داشتند که مشاغل را می‌خریدند و به پسرانشان واگذار می‌کردند .
انقلاب سوم ( هارولد پرکینز )
  • Zed.em
این درست است که برخی طرفداران ویکتوریا بسیار به فردگرایی باور دارند . یکی از آنها هربرت اسپنسر نویسنده‌ی کتاب 'انسان علیه دولت' (۱۸۸۴) است که اندیشه‌ی داروین‌گرایی اجتماعی و بقای مناسب‌ترین نوع را ابداع کرد . این اندیشه می‌گوید : "کارگران بیمار ، بیوه‌های فقیر و بچه‌های یتیم باید رها شوند تا برای مرگ و زندگی ، آن هم به‌خاطر انسانیت جهان‌گرا بجنگند ‌." پیروان او (هرج و مرج‌طلبان مطلق فلسفی) مانند وردزورت دنیس و تورپ دبلیو. اچ. مالوک ، در مجمع دفاع از آزادی و ثروت به این باور عمل کردند . اما آنان حتی از سوی اتحادیه‌های ضدسوسیالیست محافظه‌کار نیز در سال‌ِ ۱۹۹۱ ، به‌عنوان یک‌گروه واکنشی که جز روش منفی چیزی ندارد مردود شمرده شدند . نظریه‌ی بقای شایسته‌ترینِ 'اسپنسر' به‌دست روشن‌فکرترین پیروانش کارل پیرسون و بنجامین کید دگرگون شد . در باور آن‌ها جنگ و کشمکش برای بقا نه میان افراد بلکه میان ملت‌ها بوده است . بنابراین سنجه‌های رفاه‌اجتماعی ، برای تولید و پدید آمدن کارگرانِ کارآمد و سربازان شایسته در رقابت‌های بین‌المللی قرن بیستم ضروری به‌نظر می‌رسید . اسپنسرگرایان ، پیشروان راستین بازار‌ آزاد بودند ؛ اما در پایان حتی خودشان نمی‌توانستند با مفاهیم صددرصد ویرانگر نظریه‌شان سازش داشته باشند .
[...]
خصوصی کردن اخلاق تهدیدی برای همبستگی اجتماعی است . چون در آن هنگام جامعه همانند شماری فراوان اتم‌های جدا از هم نابود خواهد شد . ما یورش نیرومند ایدوئولوژی را بر ارزش خیرات‌عمومی در دهه‌ی هشتاد ، به‌همراه تأیید ارزش‌های شخصی و گزینش‌های فردی دیده‌ایم .
این اعلام جرمی بر ضد طرفداران بازار آزاد است . آنها مایلند همبستگی و پیوستگی اجتماعی را قربانی این نظریه کنند که هرکس فردی جداگانه است و با انگیزه‌ها و علائق فردی و خواسته‌های شخصی خود زندگی می‌کند . هنگامی که رفتار مردم با پیش‌بینی آنها جور درنیاید شگفت‌زده می‌شوند . درعوض مردم خواستار رفتاری میانه هستند که در آن جامعه همانند یک شرکت‌بیمه‌ی بزرگ و دوجانبه است و ما هم یکی از اعضاء هستیم . باور آنها خام و دارای کاستی بود که با بدترین و خوخواهانه‌ترین خوی بشری آمیخته است . آنگاه که مردم برای نیل به هدف همکاری نکنند حیران می‌مانند . همکاری با میل و رغبت ، پیش‌نیاز رشد اقتصادی است . سامانه‌ای که با ترس و نظم ، به‌جای خشنودی و تفاهم دوجانبه کار می‌کند محکوم به ایستایی و ناامیدی است . این استدلال بیشتر از کارشکنی کارگران بریتانیایی در شکست اقتصادی این کشور نقش دارد . چراکه کارشکنی کارگران تنها واکنشی ساده از فلسفه‌ی خودپرستی سردمداران جامعه است .
انقلاب سوم ( هارولد پرکینز )
  • Zed.em
به‌سبب سه‌برابر شدن میزان بیکاری از یک‌میلیون به سه‌میلیون نفر و درنتیجه بالا رفتن هزینه‌های رفاه‌جتماعی ، این سردمداران به‌جای کاهش هزینه‌های دولت باعث افزایش آن از ۴۳٪ درآمد سرانه در ۱۹۷۸ به ۴۸٪ در سال ۱۹۸۵ شدند . چراکه برای رویارویی با واکنش‌های ستیزه‌جویانه‌ از سوی اتحادیه‌های صنفی ، به‌ویژه اعتصاب معدن‌چی‌ها در سال ۱۹۸۲ و ۱۹۸۴ ، به‌شمار نیروی پلیس افزوده شد ، همچنین برای خاموش کردن انتقادها در بین کارمندان خدمات شهری ، نیروهای مخفی (پلیس‌مخفی) نیز تقویت شدند .
پیامد حضور نیروهای مخفی آن بود که برای نمونه سارا تیسدال دستگیر و زندانی گردید و کارمندان رده‌های بالاتر نیز دستگیر و بازجویی شدند تا اطمینان به‌دست آید که آنها نیز اعتراضی ندارند . مالیات‌بندی نیز با کاهش مالیات بر درآمد روبرو شد ، از طرف دیگر مالیات برای مصرف‌کنندگانِ میانه از ۸٪ به ۱۵٪ و ناگهان به ۱۷.۵٪ رسید ، یعنی از دوبرابر نیز بیشتر شد . به‌این‌ترتیب مصرف‌کننده‌ی میانه ناچار شد که هزینه‌ی کم شده‌ی مالیات بر درآمد ثروتمندان را نیز بپردازد !
[...]
شگفت‌تر از آن ، وضعیت وزیرانی بود که وظیفه‌ی خصوصی‌سازی برای شرکت‌ها را بر دوش داشتند . آنها استعفاء می‌دادند تا مدیرعامل یا مسئولِ اجرایی شرکت‌هایی شوند که خصوصی شده بود . لرد تیبت ، وزیر صنایع که شرکت مخابرات را خصوصی کرد اکنون جزو هیأت امنای آنجا است . لرد ولکر که گاز را خصوصی کرد نیز جزو هیأت امنای آن شرکت است ؛ سر نورمن فولر جانشین وزیر خزانه‌داری هم مدیرعامل است . ان. ام. روچیلد ، وزیر صنایع بود ، وی بسیاری از شرکت‌ها را خصوصی کرد ؛ هنگامی که لرد یانگ از گراف‌هام جانشین او شد وی با حقوق ۸۸۳۰۰۰ پوند (به‌جز سهام متعلقه) مدیرعامل شرکت مذکور گردید . به‌این‌ترتیب شرکت‌های خصوصی (شده) به ولی‌نعمتان خویش سود می‌دهند .
این رویدادها طرفداران تاچر و دولت‌های محلی را به پس‌گرایی واداشت . آنان بخش بزرگی از ساختمان‌های دولتی را که در شوراهای محلی بود با قیمت‌های پایین به ساکنانش فروختند تا بتوانند پس از دو سال از فروش دوباره‌ی آنها سرمایه‌ی فراوانی به‌دست آورند . این اندیشه نخست برای بسیاری از خانواده‌های فقیر سودمند به‌نظر می‌آمد اما آنگاه پریشانی و بیکاری ضربه‌ی خود را فرود آورد که تازه دانستند نمی‌توانند مبلغ رهن را بپردازند ، بنابراین خانه‌ها را به دیگران واگذار کردند .
[...]
بالاتر از همه آنها کوشیدند با فرسایش درآمدها به‌وسیله‌ی تورم و یا با حذف پوشش بیمه برای جوانانِ بین ۱۶ تا ۱۸ سال سامانه‌ی رفاه اجتماعی را محدود و محدودتر کنند .
انقلاب سوم ( هارولد پرکینز )
  • Zed.em
بریتانیا هنوز تاوان کامیابی‌های نخستین خود را می‌پردازد . این کشور هرگز از شکست در جنگ یا انقلاب آسیب ندیده است تا به اندازه‌ی کافی دگرگون شود تا بتواند ساختار جامعه را بازسازی کند . بریتانیا بر روی بستری از 'پس‌ماندهای' جامعه‌ی کهن خود رشد کرده و اکنون نیز بر همان بستر است . اینک نیز خواست‌های طبقاتی رودروی نوآوری و نوگرایی ایستاده‌اند . نخست‌وزیر آلمان غربی ، هلمت اشمیت ، هنگامی که در دهه‌ی هفتاد از بریتانیا دیدار می‌کرد این سخن را بی‌پرده بازگو کرد ؛ او گفت : "تا زمانی که شما این جامعه‌ی لعنتی طبقاتی را دارید هرگز از این آشفتگی رها نخواهید شد ."
نادیده گرفتن ملزومات رشد اقتصادی سبب عقب‌ماندگی بریتانیا نیست ، بلکه اختلاف طبقاتی و بدگمانی دوجانبه در صنعت و سیاست ، نوگرایی را بی‌ارزش می‌کند . رفتار متکبرانه شیوه و روش انگلیسی‌ها است . این جمله را در سال ۱۹۲۰ فرانک هاریس نوشته است که هنوز هم نمود دارد : "اختلاف طبقاتی در کالبد جامعه و صنعت بریتانیا سِرِشته شده است ." شکاف اجتماعی میان مدیران و کارگران در چهره‌ها و شرایط گونه‌گون کاری رخ می‌نماید . نمونه‌های این شکاف ژرف را می‌توان در آموزشِ جدا ، لهجه ، زبان ، فروشگاهِ جدا ، سرویس‌بهداشتی‌های جدا ، پارکینگِ جدا و ساختار گوناگون دست‌مزد و افزایش حقوق و کارهای نابرابر مدیران و کارگران دید .
همچنین دستمزد ساعتی نابرابر ، نرخ ثابت مزد کارگران ، فرصت‌های طلایی و کالاهای برگزیده برای کارفرمایان از سویی و دستمزدها و اضافه دستمزدهای ناچیز یا کار بدون اضافه دستمزد برای کارگران از سوی دیگر ، اندیشه‌ی نابرابری و برتری یک گروه در برابر گروهی دیگر را پدید می‌آورد . چنین رفتارهایی است که تولید را به‌جای آنکه کوششی همگانی باشد به منظور پیشرفت ، به تلاشی برای رسیدن به درآمد و انحصارِ آن برای اشراف تبدیل می‌کند .
انقلاب سوم ( هارولد پرکینز )

♧یکبار جایی خواندم (؟) در دوران انقلاب صنعتی در انگلیس ، کارگران را به چشم موجوداتی نیمه‌حیوان می‌دیدند ! در واقع اصلاً آدم حسابشون نمی‌کردند ! این نگاهِ طبقه‌ی اشراف نسبت به طبقه‌ی کارگر بود . حتی در کتاب ۱۹۸۴ جورج اوروِل هم به این موضوع اشاره شده ! [یادداشت نویسنده‌ی وبلاگ]
  • Zed.em
دولت‌های آمریکا و انگلیس به مبارزه‌ای بی‌امان در برابر اتحادیه‌های اصناف دست زده‌ند . آن‌ها قوانینی وضع کرده‌ند تا دستمزد کارگران را کاهش دهند و توان اعتصاب یا سازماندهی را از آنها بگیرند . بی‌قاعده کردن مهارهای صنعتی ، بی‌اعتبار کردن بازرسی‌های ایمنی و بهداشت ، شکستن کاربرد این ابزارها به‌وسیله‌ی بخش دولتی ؛ برای مثال می‌توان از شکستن اعتصاب کارگران ترافیک هوایی در زمان ریگان و معدنچیان در زمان تاچر نام برد ؛ این بخشی از پیامد ساختار بازرگانی آمریکا و انگلیس است . در این ساختار مالکیت شرکت‌ها در انحصار سهامداران است و آنان می‌توانند کارگران ، بستانکاران و حتی از طریق فشار غیرمستقیم بازار و خریداران را هم نادیده انگارند . هدف این بازی آینده‌نگری در زمینه‌ی بالندگی و سرمایه‌گذاری نیست ، آنچه هدف است دستیابی به سود سریع ، رساندن سود آنی به سهامداران و مدیران رده بالا است ... همانطور که آکیوموریتا یکی از سردمداران شرکت سونی می‌گوید : "آمریکایی‌ها ده دقیقه‌ی بعد را می‌نگرند درحالیکه ما ژاپنی‌ها ده‌سال بعد را می‌نگریم ." به‌عبارت دیگر افق زمانی ده‌ساله‌ی ژاپنی‌ها منتظر تولید دستاوردهای تازه ، گسترش‌یافته و ارزان‌تر است ، حال آنکه افق ده‌دقیقه‌ای آمریکایی‌ها در پی ثبت اُفت ، در خرید و فروش‌های انجام شده در بورس است .
انقلاب سوم ( هارولد پرکینز )
  • Zed.em
هر جامعه‌ای که در آن نابرابری به حد بهره‌کشی برسد با پای خود رو به سوی نابودی می‌رود . این جامعه در هر سطحی از تولید که باشد ، اگر خبرگانِ قانونگذار که مهارِ جریان درآمد را در بخش دولتی یا خصوصی یا هر دو ، در دست دارند حقی بیش از یک مشارکت قابل قبول از منابع عمومی برای خود قائل شوند به ناپایداری سامانه افزوده و سرانجام باعث انفجار آن خواهند شد . نخست آنکه این احساس نابرابری (بی‌عدالتی) پیامدهای سیاسی دارد ؛ برای نمونه سیاست رشک که عاملِ برانگیزش ناخشنودی نسبت به قدرت حاکم است و حاصل آن هم ارتکاب جرم ، هرج و مرج ، غارت و شورش‌های محلی است ، هرچند که نام این اعمال را چیز دیگری بگذاریم .
انقلاب سوم ( هارولد پرکینز )
  • Zed.em