aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فئودور داستایوفسکی» ثبت شده است

برادران ، محبت معلم است ؛ اما آدم باید بداند که چگونه کسبش کند ، چون کسب کردنش سخت است ، به قیمتی گران خریداری می‌شود ، با تلاشی دیرپا آهسته آهسته به‌دست می‌آید . چون نباید گاه‌گاهی دوست بداریم ، برای لحظه‌ای ، بلکه تا ابد .
برادران کارامازوف ( فئودور داستایوفسکی )

  • Zed.em

... منظورم این عشق شکنجه کردن کودکان ، و فقط هم کودکان . این شکنجه‌گران نسبت به دیگر سنخ‌های آدمیان رفتاری ملایم و خیرخواهانه دارند ، .‌.‌.؛ اما علاقه‌ی شدیدی به شکنجه‌ی کودکان دارند ، و در این معنی حتی به کودکان هم علاقه‌مندند . دقیقاً بی‌دفاع بودن کودکان است که شکنجه‌گر را وسوسه می‌کند . دقیقاً اعتماد فرشته‌وار کودکِ بی‌پناه و بی‌دادخواست است که خون کثیف شکنجه‌گر را به‌جوش می‌آورد . البته در وجود هر آدمی جانوری نهفته است ، جانور خشم ، جانور آتش شهوت ناشی از ضجه‌های قربانی شکنجه شده ، جانور عنان‌گسیخته‌ی بی‌قانونی ، جانور امراضی که از پس شرارت و نقرس و مرض کلیه و غیره می‌آید .
برادران کارامازوف ( فئودور داستایوفسکی )

  • Zed.em

... پسرجان می‌دانی ، گناهکارِ پیری در قرن هجدهم بود که اظهار داشت اگر خدا نبود ، لازم بود اختراعش کنند .° S'il n'existait pas Dieu, il faudrait l'inventer و انسان درواقع خدا را اختراع کرده است . و آنچه غریب است ، آنچه حیرت‌آور است ، این نیست که خدا درواقع وجود داشته باشد ؛ حیرت‌آور این است که چنان اندیشه‌ای ، یعنی اندیشه‌ی ضرورت وجود خدا در ذهن چنان جانور وحشی و شریری چون انسان وارد شود . آنقدر مقدس و احساس‌برانگیز و حکیمانه ، و اعتباری بزرگ برای انسان که نگو .

برادران کارامازوف ( فئودور داستایوفسکی )


°"اگر خدا وجود نمی‌داشت ، اختراعش می‌کردند ." از یکی از رسالات ولتر .

  • Zed.em

پیر گفت : "راحیل° است که برای فرزندانش می‌گرید و تسلی نمی‌یابد چون آنان دیگر نیستند ." چنین است سرنوشتی که برای شما مادران بر زمین قرار داده شده . تسلی نیاب . چیزی که نیاز داری تسلی نیست . گریه کن و تسلی نیاب ، اما گریه کن . منتها هروقت که گریه می‌کنی به‌یاد بیاور که پسرک تو یکی از فرشتگان خدا است و از آن بالا به پایین نگاه می‌کند و می‌بیندت و از اشک‌هایت شادمان می‌شود و آنها را به‌خدا نشان می‌دهد ؛ ... و من برای آرامش روح فرزندت دعا می‌کنم . اسمش چه بود ؟
برادران کارامازوف ( فئودور داستایوفسکی )


°راحیل (Rachel) : نام یکی از زنان یعقوب ، در کتاب مقدس

  • Zed.em
کافِران شادی‌ها کردند و اما بعضی از مؤمنان بیش از کافِران شاد شدند ، چراکه آدمیان سقوط و بدنامی عادلان را دوست می‌دارند . همانطور که مرحوم پیرِ دیر ، در یکی از اندرزهایش گفته بود .
برادران کارامازوف ( فئودور داستایوفسکی )
  • Zed.em
... روزنامه‌ی تایمز چند روز پیش مقاله‌ای درباره‌ی وضع مالی روسیه نوشت و متذکر شده بود دلیل اینکه وضع مالی روسیه رضایت‌بخش نیست ، این است که در روسیه‌ طبقه‌ی متوسط و ثروت‌های کلان و پرولتاریای سازگار وجود ندارد !
ایگناتی پروکوفیچ خطیب است و خیلی خوب حرف می‌زند در نظر دارد گزارشی در این‌زمینه به مقامات دولتی بدهد تا در روزنامه‌ها چاپ کنند . این موضوع با حرف‌های ایوان ماتویچ از زمین تا آسمان فرق دارد ...
روده‌درازی او را قطع کردم و گفتم :
- ولی تکلیف ایوان مانویچ چه می‌شود ؟
تیموفی سمیونیچ وقتی به حرف زدن می‌افتاد ، ثابت می‌کرد که از قافله‌ی روزگار عقب نیست و همه چیز را می‌داند .
- درباره‌ی ایوان مانویچ ؟ البته به این موضوع هم می‌رسیم . کجا بودیم ؟ ... داشتم می‌گفتم که ما مشتاق ورود سرمایه‌ی خارجی به کشور خود هستیم . همین موضوع را در مورد ایوان مانویچ منظور می‌کنیم . سرمایه‌ای خارجی (تمساح) به پترزبورگ جذب شده و ایوان مانویچ [با بلعیده شدن توسط تمساح] ارزش این سرمایه را دو برابر کرده است . پیشنهاد می‌کنیم که بجای حمایت از سرمایه‌دار خارجی ، شکم سرمایه‌ی اولیه (تمساح) را بشکافند ؛ این فکر همه‌جانبه است ؟ به نظر من ایوان مانویچ در مقام فرزند راستین میهن خود ، باید شادمان و سرافراز باشد که ارزش تمساحی خارجی را دو برابر ، و شاید سه برابر کرده است . این درست همان چیزی است که سرمایه را جذب می‌کند . اگر یک بنده‌خدایی در این‌کار کامیاب شود موضوع اهمیت پیدا می‌کند و سرمایه‌دار دیگری هم تمساحی دیگر به روسیه می‌آورد و نفر سوم با سه تمساح به روسیه می‌آید و سرمایه رشد می‌کند ، و آنوقت است که ما صاحب طبقه‌ی بورژوازی می‌شویم ، باید این کار را تشویق کرد !
فریادزنان گفتم :
- تیموفی سمیونیچ ، شما از ایوان مانویچ بیچاره می‌خواهید تا فداکاری شگفت‌انگیزی کند ؟
- من چنین چیزی از او نمی‌خواهم ، و از شما هم درخواست می‌کنم که پیش از هر کار ، همانگونه که گفتم ، به یاد داشته باشید که من یک مقام رسمی دولت نیستم و نمی‌توانم از کسی چیزی بخواهم . من به عنوان فرزند میهن حرف می‌زنم ، فقط به عنوان فرزند میهن . دوباره از شما می‌پرسم که چرا او خود را به کام تمساح انداخت ؟ آیا مردی محترم که سابقه‌ی کار خوب دولتی دارد و قانوناً ازدواج کرده است ، اینگونه رفتار می‌کند ؟ این پرسشی همه‌جانبه است !
- اما دست خودش نبود !
- چه کسی می‌داند که دست خودش نبود ؟ تازه غرامت صاحب تمساح را از کجا باید پرداخت ؟
- تیموفی سمیونیچ ، شاید از حقوقش بتوانیم بپردازیم !
- مگر این پول برای پرداخت غرامت کافی است ؟
- نه ، کافی نیست تیموفی سمیونیچ . صاحب تمساح در آغاز ماجرا می‌ترسید که تمساح بترکد ، اما وقتی دید که آب از آب تکان نخورد شروع کرد به قیافه گرفتن و خوشحال شد که می‌تواند ورودیه‌ی اتاق تمساح را دو برابر کند .
- سه برابر و شاید چهار برابر ! حالا مردم برای تماشای تمساح هجوم برده‌اند و صاحبان تمساح آدم‌های زیرکی‌اند . وانگهی هنوز چلّه‌ی پرهیز و روزه فرا نرسیده و مردم سرگرمی را دوست دارند . به اینجهت ، حرف قبلی‌ام را تکرار می‌کنم که ایوان مانویچ باید ناشناس بودن خود را حفظ کند و شتاب به خرج ندهد . بگذارید همه بدانند که او در شکم تمساح است ، اما رسماً به مردم اطلاع ندهید . ایوان مانویچ وضع خوبی دارد چون تصور می‌کنند که به اروپا رفته است ، اما خودش می‌گوید که در شکم تمساح است و ما حرف او را باور نخواهیم کرد . کار را باید اینطور انجام داد . نکته‌ی مهم آن است که وی باید صبور باشد و اصلاً چرا باید شتاب کند ؟
- خوب ، اما ...
- نگران نباشید . او بنیه‌ی خوبی دارد !
- بسیار خب ، و بعدش چه ؟
- از شما پنهان نمی‌کنم که موردی استثنایی و بسیار مهم پیش آمده است و نمی‌دانیم که چه باید بکنیم ، بویژه اینکه شبیه آن هم قبلاً نبوده است . اگر سابقه‌ای داشت شاید راهی جلوی رویمان باز می‌شد . اما در این وضع ، چه بگویم ؟ حتماً با گذشت زمان راه‌حلی پیدا خواهد شد !
فکر امیدوار کننده‌ای مثل برق به ذهنم آمد و گفتم :
- چنانچه به اراده‌ی خداوند بزرگ ، او در شکم تمساح زنده بماند ، آیا می‌شود ترتیبی داد تا درخواستی بنویسد که هنوز هم در حال خدمت است ؟
- عجب ! ... شاید بتواند مرخصی بدون حقوق درخواست کند !
- ممکن است مرخصی با حقوق بگیرد ؟
- به چه دلایلی ؟
- به عنوان مأمور کمسیون ویژه !
- کدام کمسیون و کجا ؟
- کمسیون امعاء و احشاء تمساح که به اکتشاف درباره‌ی حقایق تمساح مشغول است . البته تازگی خواهد داشت ، ولی مترقیانه و در عین حال نشانه‌ی شور و شوق روشنگری است !
در کام تمساح ( فئودور داستایوفسکی )

♧ 'در کام تمساح' اثر داستایوفسکی ، تمساح نمادی از پدیده‌ی سرمایه‌داری است که در اواخر قرن نوزدهم میلادی به روسیه راه می‌یابد و زمینه‌ساز پیامدهای اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی گوناگون در این جامعه‌ی سنت‌گرا می‌شود .م
  • Zed.em
مرا می‌کُشی ؟ نه ! می‌بخشی ، من حرف خواهم زد . آمده‌ام تا از این لذّت بهره‌مند شوم . آه ! رؤیاهای دوستانِ جوان پُرشورم را که برای زندگی از اشتیاق می‌لرزند ، دوست می‌دارم ! بهارِ گذشته که قصد آمدن به اینجا را داشتی گفتی : آدم‌های متجددی هستند که نظرشان بر این است که همه چیز را نابود کنند و از درِ آدمخواری درآیند . احمق‌ها ! نظرِ مرا نپرسیدند ؛ نظر من این است که لازم نیست چیزی نابود شود ، آنچه لازم داریم این است که اندیشه‌ی خدا را در انسان نابود کنیم ، نحوه‌ی دست به کار شدن ما باید چنین باشد ؛ با همین است که باید شروع کنیم .
ای نژادِ کوردلِ آدمیان که فهم ندارید ! همین که تمام انسان‌ها مُنکر خدا شوند - و فکر می‌کنم که آن‌دوره همانند دوره‌های زمین‌شناسی صورت وقوع خواهد یافت - مفهوم قدیمی جهان بدونِ [نیاز به] آدمخواری از بین می‌رود ، و همینطور هم اخلاقِ قدیمی ، و آنوقت همه چیز از سر گرفته می‌شود . انسان با غرور کبریایی ، تایتان‌وار برکشیده می‌شود و انسان-خدا ظهور می‌کند .
انسان‌ها متحد می‌شوند و از زندگی تمام چیزهای گرفتنی را می‌گیرند ، مُنتها برای لذّت و سعادت در دنیای حاضر . انسان فتح طبیعت را به مدد اراده و دانش ساعت به ساعت گسترش می‌دهد و چنان لذّتی احساس می‌کند که تمام رؤیاهای دیرینه‌اش در مورد لذّات آسمانی جبران می‌شود .
هر کسی خواهد دانست که فانی است و مرگ را مانند هریک از خدایان با غرور و آرامش خواهد پذیرفت . غرورش به او می‌آموزد که لب به شِکوه گشودن از کوتاهی عمر بی‌فایده است ، و برادرش را بدونِ نیاز به پاداش دوست می‌دارد . دوست داشتن برای یک دَم از عمر هم بَس خواهد بود ، اما آگاهی از زودگذر بودن‌ش آتش آن‌را تیزتر خواهد کرد ، آتشی که حالا در میان رؤیاهای عشق جاودانی آن‌سوی گور پخش و پلا شده است ...
برادران کارامازوف ( فئودور داستایوفسکی )
  • Zed.em

مفیستافلس به فاووست گفت که شر را آرزو می کنم ، ولی همه اش کار خیر می کرد . خوب ! او می تواند هرچه خوش دارد بگوید ، قضیه در مورد من فرق می کند .

شاید در تمام آفرینش ، من تنها آدمی [مخلوقی] باشم که حقیقت را دوست می دارم و از صدق دل خیر را آرزو می کنم . من آنجا بودم که کلمه ، بر صلیب جان داد و به آسمان عروج کرد ، جان دزد تائب را برداشت و با خود برد . غوغای شوق آمیز کروبیان را که هوشیعانا می خواندند و زوزه ی رعدآسای سراف ها را که آسمان و تمام آفرینش را می لرزاند می شنیدم ؛ و به تمام مقدسات عالم قسم ، آرزو داشتم به گروه سرایندگان ملحق شوم و با آنها فریاد هوشیعانا را سر دهم ، کم مانده بود کلام از دهانم دربیاید و از زبانم بگریزد ... می دانی که چقدر حساسم و به لحاظ زیبایی شناسی تأثیرپذیر . اما عقل سلیم - آه یکی از ناشایست ترین ویژگی های خصلتم - عنانم را در دست گرفت و آن لحظه را از دست دادم ! چون اندیشیدم بعد از هوشیعانا خواندنم چه پیش می آمد ؟ همه چیز بر روی زمین آنا خاموش میشد و هیچ رویدادى صورت وقوع نمی یافت ؛ این بود که صرفا از روی وظیفه و موقعیت اجتماعی ام ، مجبور شدم جلوی آن لحظه ی خوب را بگیرم و به مسئولیت محوله ی زشتم بچسبم ... یک نفر امتیاز تمام کارهای خوب را به خود اختصاص می دهد و برای من چیزی جز پلیدی نمی ماند !

برادران کارامازوف ( فئودور داستایوفسکی )


  • Zed.em

چون آتش بی سایه ، در جهان پرسه می زند

ناتوان از فراموشی یأس هایی که روی میز از یاد رفته بود 


پرواز کن ای کودک 

ای روح تحقیر شده 


زاری هایت را بس کن ، اوریدیس 

هنگامی که با عصایت جهان را ، گرداگرد می گردی 

کاسه ی مسین تو جام راهنمایت 

تا ، حتی اندکی ، به هر گام پاسخ جهان را بشنوی 

متبرک و گوشخراش ، توأمان . 


برادران کارامازوف ( فئودور داستایوفسکی )

  • Zed.em

"...ما خوش داریم در حلقه ی همگنانمان باشیم ، و خوش داریم همه چیز را به همگنان خود بگوییم ، حتی دیوصفتانه ترین و خطرناک ترین اندیشه هامان را ؛ خوش داریم که در هر اندیشه ی دیگران را سهیم کنیم ، و به دلیلی توقع داریم تمام کسانی را که محرم اسرارمان می کنیم با همدلی کامل با ما روبرو شوند و شریک تشویش ها و دلهره هامان شوند ، جانب ما را بگیرند ، و در هیچ موردی با ما مخالفت نورزند ، وگرنه از کوره در می رویم و همه چیز را در میخانه خُرد و خراب می کنیم !"

برادران کارامازوف ( فئودور داستایوفسکی )

  • Zed.em