aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

نیازهای روح کدام است ؟ این نیازها متعلق به دو قلمرو است : طبیعت و خلاقیت . در این قلمروها زن عنکبوتی ، روح عظیم آفرینش ، زندگی می کند . او حمایت خود را به مردم هبه می کند . حوزه ی کار او علاوه بر چیزهای دیگر ، آموختن عشق به زیبایی است .
نیازهای روح را در کلبه آن سه خواهر پیر ( یا جوان ، بسته به اینکه چه روزی باشد ) می توان یافت - کلوتو ، لاچسیس ، و آتروپوس - که رشته ی سرخ شور و گرمی را در زندگی زنان می بافند . آنها سالهای زندگی زنان را می بافند ، و هر رشته که کامل شد آن را گره می زنند و رشته ی بعدی را آغاز می کنند .
نیازهای روح را در جنگل خدایان شکار ، دایانا و آرتمیس ، می توان یافت که هر دو ماده گرگهایی هستند که معرف قدرت شکار ، ردیابی و احیای جوانب مختلف روح هستند .
نیازهای روح در قلمرو حکمرانی کوتلیکه ، الهه ی خودکفایی زنانه ی آزتکها قرار دارد ؛ الهه ای که دو زانو می نشیند و بچه بدنیا می آورد . او درباره ى زندگی زنان تنها تعلیم می دهد . او خالق نوزادان ، یعنی امکانی نو برای زندگی است . اما او الهه ی مرگ نیز هست که روی لباس خود جمجمه ها می آویزد و هنگام راه رفتنش آنها مثل مار زنگی صدا می کنند ؛ زیرا آنها زنگوله های جمجمه ای هستند و از آنجا که زنگوله های جمجمه ای صدای باران نیز می دهند ، پس با این همنوایی ، ریزش باران را بسوی زمین می کشانند . او حامی تمام زنان تنها و تمام زنانی است که چنان از افکار و عقاید قدرتمند مالامال اند که خدا می داند در کجاها باید زندگی کنند تا مردم دهکده را وحشتزده نکنند . کوتلیکه الهه ای است مختص حمایت از زنان تبعیدی .
اما غذای اصلی روح چیست ؟ خب ، این در مورد هرکس فرق می کند . اما در اینجا چند نمونه را می توانیم نام ببریم . اینها را مواد مغذی روح بدانید : برای بعضی از زنان هوا ، شب ، نور خورشید و درخت اساسی است . برای بعضی دیگر کلمه ، کاغذ و کتاب تنها چیزهایی است که نیازهای شان را برطرف می کند . برای عده ای رنگ ، شکل ، سایه و سفال چیزهای مطلقا ضروری بشمار می روند . بعضی از زنان باید بپرند ، خم شوند ، بدوند ، زیرا روحشان تمنای رقص دارد . و عده ای نیز تنها در آرزوی آرامش ناشی از تکیه دادن به درخت هستند .
زنانی که با گرگها می دوند ( کلاریسا پینکولا استس )
  • Zed.em
هیچ موجود ذیشعوری در این جهان اجازه ندارد تا ابد معصوم بماند . برای اینکه ما کامیاب شویم ، روح غریزی مان وادارمان می کند تا با این واقعیت روبرو شویم که چیزها همانی نیستند که در آغاز به نظر می آیند . کارکرد مخلوق وحشی ، ما را به سوی آموختن و فهم حالات متعدد بودن ، فهمیدن و دانستن می راند . اینها کانالهای متعددی هستند که زن وحشی از طریق آنها با ما حرف می زند . خسران و خیانت نخستین گامهای لغزشی روند خودآگاهی بلند مدتی هستند که ما را به جنگل اعماق پرتاب می کنند . ما آنجا - گاه برای نخستین بار در زندگی خود - این فرصت را می یابیم که از راه رفتن در میان دیوارهایی که خودمان ساخته ایم بازبایستیم و بیاموزیم که آنها را پشت سر بگذاریم .
زنانی که با گرگها می دوند ( کلاریسا پینکولا استس )
  • Zed.em
ما می توانیم کل دانش موجود در کائنات را داشته باشیم ، اما در نهایت کار به یک چیز ختم می شود : تمرین . یعنی در نهایت کار به اینجا ختم می شود که به خانه برویم و قدم به قدم چیزی را که می دانیم به کار ببندیم - هر چند بار که لازم است و تا هر زمان که ممکن است ، یا برای همیشه - خیلی خوب است که وقتی در حالت [معرض] خشم رو به ازدیاد هستیم ، دقیقا و با مهارت یک صنعتگر بدانیم که در مورد آن چه کار باید بکنیم . یعنی بدانیم که بیرون منتظرش بمانیم ، توهمات را آزاد کنیم ، از کوه بالا برویم ، با آن صحبت کنیم ، و به آن به مثابه یک معلم احترام بگذاریم .
در این قصه (قصه ی 'خرس ماه هلالی') ما به نشانه های بسیار و عقاید بسیاری در مورد چگونگی کسب تعادل دست پیدا می کنیم : صبور بودن ، با موجود خشمگین مهربان بودن ، و به او فرصت دادن تا بر خشم خود غلبه کند ، و همه ی اینها از راه کاوش و جستجو . گفته ای قدیمی هست با این مضمون :
پیش از ذن ، کوهها کوه بودند و درختان درخت .
در طول ذن ، کوهها اریکه ی ارواح بودند و درختان ندای حکمت .
پس از ذن ، کوهها کوه بودند و درختان درخت .
زنانی که با گرگها می دوند ( کلاریسا پینکولا استس )
  • Zed.em
حافظه را می توان به دو دسته تقسیم کرد : حافظه ی صرفا شخصی یا خصوصی و حافظه ی مشترک یا اجتماعی . حافظه های غیرمشترک یا خصوصی با مرگ شخص می میرند . اما حافظه ی اجتماعی جاودانه به زندگی ادامه می دهد . توانایی حیرت انگیز ما در بایگانی و فراخواندن حافظه های مشترک راز موفقیت تکاملی نوع بشر است . در نتیجه هر چیز که بتواند تغییرات عمده ای در شیوه ساختن ، انباشت یا استفاده از حافظه ی اجتماعی مان ایجاد کند ، آینده ی بشر را دگرگون کرده است .
بشر توانسته است دو بار در طول تاریخ حافظه ی اجتماعی اش را بشیوه ای انقلابی دگرگون کند . امروزه با ساختن سپهر اطلاعاتی جدید در آستانه ی تحول دیگری قرار گرفته ایم .
در آغاز گروه های انسانی بناچار خاطرات مشترک خود را در همان جایی ذخیره می کردند که خاطرات شخصی را ، یعنی در مغزهای افراد . ریش سفیدان قبیله ، خردمندان و دیگران این خاطرات را بصورت تاریخ ، اسطوره ، روایات و سرود و امثال آن به فرزندان خود منتقل می ساختند . چگونگی برپا کردن آتش ، بهترین شیوه ی تله گذاشتن برای یک پرنده ، چگونگی بستن الوار به یکدیگر جهت ساختن وسیله ای برای عبور از رودخانه ، یا آرد کردن لوف یا تیز کردن خیش یا نگهداری از گاوهای نر ، همگی تجربه ی انباشته شده ی گروه بود که در نورون های عصبی و سلول های نوروگلی و سیناپس های افراد بشر ذخیره می شد .
تا زمانی که وضع بدین ترتیب بود ، حجم حافظه ی اجتماعی بسیار محدود بود . مهم نبود که حافظه های بزرگترها تا چه اندازه خوب یا اینکه ترانه ها و درس ها به چه میزان قابل حفظ کردن بود ، در مغزهای افراد هر جامعه ای فضای محدودی برای ذخیره ی اطلاعات وجود داشت .
تمدن موج دوم محدودیت حافظه را از میان برداشت . این تمدن سواد را همگانی ساخت و سابقه ی مربوط به امور اقتصادی را بطور منظم حفظ کرد و هزاران کتابخانه و موزه برپا داشت ، سیستم بایگانی را ابداع کرد ، و بطور خلاصه حافظه ی اجتماعی را از مغزها به بیرون انتقال داد و شیوه های جدیدی برای انباشت آن پیدا کرد . در نتیجه آنرا فراتر از حدود قبلی گسترش داد . با افزایش انباشت دانش ، تمامی فراگرد نوآوری و تحول اجتماعی تسریع گردید و تمدن موج دوم را بصورت متحول ترین و توسعه یافته ترین فرهنگی که تا آنزمان بشر می شناخت درآورد .
اینک ما در آستانه ی جهش دیگری در زمینه ی گسترش حافظه ی اجتماعی هستیم . انبوه زدایی عمیق رسانه ها ، ابداع رسانه های جدید ، تهیه ی نقشه ی بسیار دقیق از سیاره ی زمین به کمک عکسبرداری با ماهواره ها ، کنترل از راه دور بیماران بیمارستان ها بوسیله ی دستگاه های حساس الکترونیکی ، کامپیوتری کردن بایگانی های شرکت ها ، همه بدین معنا است که ما همه ی فعالیت های تمدن را با جزئیات کامل نگهداری می کنیم . در صورتی که سیاره به آتش کشیده نشده و همراه آن حافظه ی اجتماعی ما به خاکستر تبدیل نشود ، طولی نمی کشد که ما به تمدنی دست می یابیم که (برخلاف تمدن های گذشته) بطور کامل در حافظه ی اجتماعی حفظ شده است . تمدن موج سوم اطلاعاتی بیشتر و سازمان یافته تر از آنچه تا ربع قرن قبل قابل تصور بود درباره ی خودش در اختیار دارد .
موج سوم ( آلوین تافلر )
  • Zed.em