aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

پرسیدم :
- باباجان ، چه غذایی را بیشتر دوست داری ؟
- همه ی غذاها را پسرم . گفتن اینکه این غذا خوب است و آن غذا بد گناه است .
- چطور؟ مگر ما حق انتخاب نداریم ؟
- مسلما نه !
- چرا نه ؟!
- زیرا در دنیا بسیاری افراد وجود دارند که گرسنه هستند .
شرمنده شدم و خاموش . هیچگاه موفق نشده بودم به این مرتبه ی عالی از مناعت و همدردی با ابناء بشر برسم !
زوربای یونانی ( نیکوس کازانتزاکیس )
  • Zed.em

... به این ترتیب با خود صحبت می کردم . سرانجام به نوشتن پرداختم ، ولی نه ! این کار را نمی شود گفت 'نوشتن' ، جنگی بود واقعی ، شکاری بیرحمانه ، محاصره ، طلسمی برای بیرون کشیدن دیو از نهانگاهش . هنر درواقع تجسمی است سحرانگیز ... در نهاد ما قوای فعاله ی مرموز آدمکشی نهفته است ، نبضش برای قتل نفس ، ویرانی و رسوایی می تپد ، در اینگونه مواقع است که هنر با تجسم گیرا و دل آویز خود فرا می رسد و ما را از دست این قوا می رهاند .

سراسر آنروز را به نوشتن ، تعقیب و مبارزه پرداختم ، شامگاه گرچه از شدت خستگی وامانده شده بودم ، احساس می کردم به پیشرفت هایی نایل شده و چند نقطه از خطوط مقدم دشمن را به تصرف خویش درآورده ام ... 

زوربای یونانی ( نیکوس کازانتزاکیس )

  • Zed.em

زن دخمه ای است از دورویی و بی وفایی ؛ معبدی از گستاخی ؛ انبانی از گناه ؛ مزرعه ای که در آن تخم نیرنگ و فریب روئیده . زن دروازه ی دوزخ است ؛ سبدی است مالآمال از مکر و حیله گری ؛ زهری جانکاه با طعم شهد و نوش ؛ زنجیری مشئوم که انسان فانی را به زمین متصل کرده است . این وجود ناپاک را چه کسی آفریده است ؟! 

کنار اجاق بر زمین نشسته ، آرام و خموش از ترانه اى بودایی رونوشت برمی داشتم . به هر طلسمی که از پیراستاد به یادم بود متوسل می شدم تا مگر تصویر بدن این زن نم کشیده از باران را - که هرلحظه از برابرم می گذشت و تهیگاه لغزان خود را می جنباند - از مخیله ام طرد کنم . از لحظه ی فرو ریختن تونل ، که نزدیک بود زندگیم نیز یکسره درهم فرو ریزد ، وجود بیوه زن را در یکایک اعضا و جوارح خویش احساس می کردم . وی همچون جانوری درنده ، افسون کنان ، با سماجتی هرچه بیشتر مرا به خود می خواند و از ته دل چنین فریاد بر می آورد : 

" بیا ، بیا ! زندگی به آنی بر باد می رود . بیا ، زود بیا ! قبل از اینکه وقت بگذرد ." 

به خوبی می دانستم که این صدای 'مارا' یعنی روح شیطان است که به صورت زنی با ران و کپلهای بزرگ و شهوت انگیز درآمده است . من بر علیه او مبارزه می کردم . به همان شیوه که غارنشینان عصرحجر بر دیوارهای غار خود با سنگی نوک تیز نقش جانوران گرسنه و درنده را حک ، و با رنگ های قرمز و سفید رنگ آمیزی می کردند ، من نیز به استنساخ نوشته های بودا می پرداختم . منظور آن غارنشینان از کشیدن آن تصاویر بر روی دیواره های غار این بود که با منقوش کردن نقش حیوانات درنده و رنگ آمیزی آنها ، ددان را بر لوح سنگى صخره میخکوب کنند ، اگر چنین نمی کردند ، جانوران آنها را می دریدند و طعمه ی خود می ساختند ! [...] 

زوربای یونانی ( نیکوس کازانتزاکیس ) 


* Mara : بنابر اساطیر بودایی ، روح شیطان و دشمن بودا .

  • Zed.em