aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۴۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «باستانی پاریزی» ثبت شده است

"آن خطاط سه‌گونه خط نوشتی :
یکی او خواندی ، لاغیر ؛
یکی را هم او خواندی هم غیر ؛
یکی را نه او خواندی نه غیر او ؛
آن خط منم ..." (شمس‌تبریزی)
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )

  • Zed.em

روایتی دارد سهروردی شیخ اشراق ، که از او بسیار یاد کردیم ، گوید : "... شیخ را گفتم که رقص کردن به چه آید ؟ شیخ گفت : جان قصدِ بالا کند ، همچو مرغی که خواهد خود را از قفس به‌در اندازد . قفصِ تن مانع آید ، مرغِ جان قوّت کند و قفصِ تن را ازجای برانگیزاند ، اگر مرغ را قوّت عظیم بود پس قفص بشکند و برود ، و اگر آن قوّت ندارد سرگردان شود . و قفص با خود می‌گرداند ، باز آن در آن میان ، آن معنی غلبه پدید آید . مرغ جان قصدِ بالا کند ، و خواهد که قصد کند ، یک به‌دست بیش بالا نتواند بردن ، مرغ قفص را بالا می‌برد ، و قفص باز بر زمین می‌افتد ..."
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )

  • Zed.em

یکی سؤال کرد که 'دیکتاتوری آسیایی و شرقی' یعنی چه ؟ گفتم باید با مثال روشن کنم :
شما مشغول رانندگی هستید و خطِ وسطِ خیابان را گرفته می‌روید تا به چراغ‌قرمز برسید و با علامت خاص به‌دست چپ بپیچید ؛ در همین‌وقت از توی آینه‌ی اتوموبیل می‌بینید که یک ماشین دیگر از آن دوردست پشت سر هی علامت می‌دهد و چراغ می‌زند ، طرف وسط را گرفته و چپ و راست قیقاج می‌زند و ویراژ می‌دهد و راه را بر اتومبیل‌هایی که از آنطرف باید در جهت خلاف شما بروند کم و بیش می‌بندد و می‌آید جلوی شما ، برابر چراغ‌قرمز ، توی خطِ‌ عابرِ پیاده می‌ایستد ، اقلاً ده‌تا خلاف کرده ، با خود می‌گویید لابد کار لازمی دارد . چراغ سبز می‌شود ، منتظر می‌شوید که او هم به‌چپ بپیچد زیرا جلوی شما را گرفته ، اما با کمال تعجب ، یکباره متوجه می‌شوید که علامتِ دست‌راست داد ، و از جلوی ماشین دست‌راستی شما هم پیچید ، تند رفت به‌خیابان دست‌راست ! رفت درحالیکه صدای ترمز چندتا ماشین را هم درآورده بود . آری آنقدر چپ می‌رفت که از شما بیشتر متمایل به‌چپ بود ؛ ولی یک‌وقت متوجه می‌شوید که هدف او راست بوده ، یعنی از همه‌ی آنها که به‌راست می‌رفته‌اند هم بیشتر متمایل به‌راست بوده است . (قذافی در لیبی و داوودخان در افغانستان نمونه‌ی بارز این سیاست هستند) این همان دیکتاتوری شرقی است . بیشتر کودتاهای شرقی و آسیایی با چپ‌نمایی شدید شروع و به راست‌گرایی بی‌نظیری ختم می‌شوند ! دیکتاتوری آسیایی یعنی این !
چپ آوازه افکند و از راست شد .
در سیاست شرقی ، بسیاری از چپ‌های چپ بعد از گذشتن از چراغ‌قرمز ، ناگهان راست راست از آب درمی‌آیند . تاریخ ثابت کرده ، همانطور که به‌قول مارکس ، تولید آسیایی با تولید اروپایی فرق دارد ، دیکتاتوری‌اش هم با غرب فرق دارد . یک دیکتاتور شرقی که با ده‌ پانزده هزار کشته شروع کارش است ، در اروپا ، مثلاً لهستان ، با ده پانزده تا کشته ، مجموعاً سر و تهش به‌هم می‌آید !
سال‌ها قبل از مارکس هم این اصطلاح را میرزاملکم‌خان به‌کار برده ، گوید : "استبداد دولت‌های آسیا یک بلا و یک طاعونی است که شبیه آن هرگز در فرنگستان نبوده است ..." (روزنامه‌ی قانون ، نمره‌ی سی‌وشش)
به‌عبارت ساده‌تر بگویم ، دیکتاتوری شرقی یعنی حکومتی که در یک‌لحظه می‌تواند هرچیزی را که شما بخواهید به شما بدهد [؟!] البته به‌همان اندازه هم قدرت دارد که یک‌شبه تمام آنچه را که دارید از شما بگیرد !
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )

  • Zed.em

...چه‌گویی حرف انیشتین (که همه‌ی آتش‌ها از گور همو بلند می‌شود) راست باشد که گفته بود : "جنگ سوم ممکن است با بمب اتمی شروع شود ولی آتش جنگ چهارم ، حتمی است که با سنگ چخماق روشن خواهد شد !" ...
[...]
من چندی پیش در مجله‌ای خواندم که وقتی بمب اتمی در ژاپن منفجر شد ، بعدها بر روی یک‌تکه آسفالت یا یک پله‌کانِ منزل ، که سالم مانده بود ، یک جای پا مشاهده می‌شد ، این اثر به‌صورت جاودانه تثبیت شده بود . صاحبِ پا خودش محو شده ، آب شده ، بخار شده ، چه شده بود ؟ معلوم نیست ، یک اثر پا به‌صورت جاودانه بر سنگ پلکان نقش بسته است . این عصاره و خلاصه‌ی وجود یک آدمیزاد بعد از انفجار اتمی است . از تمام عالم برای تماشای این نقش به ژاپن می‌روند .°
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )


°ژاله اصفهانی این‌نکته را به‌صورت شعری بس لطیف ، از قول کودکان خردسال مجسم ساخته است ، و در بخشی از آن گوید :
ما که مثل پرندگان هستیم
بی‌گناهیم و بی‌زبان هستیم
تو بگو از زبان ما شاعر ، ناله‌ی سایه‌ای که مانده به سنگ
نعره‌ی کشته‌ها ز قعر زمین ، بانگ ناقوسِ معبد ارواح
یادِ شومی است از جنایت جنگ . ... (دفتر پنجم ، نشریه‌ی شورای نویسندگان و هنرمندان ص۱۴۲)

  • Zed.em

قاورمه صورت کتابی قورمه است . و اینکه اصفهانی‌ها قورمه‌سبزی را سیدالقرم خوانده‌اند به‌دلیل سبزپوش بودن آن است و قرمه را به‌صورت قرم جمع‌مکسر کرده‌اند .
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )

  • Zed.em

به‌قول یک سیاح فرانسوی : "در عصر صفوی ، مردم ایران از همدیگر نمی‌پرسند که فلان ولایت را چه‌کسی اداره می‌کند ؟ بلکه از همدیگر می‌پرسند : فلان ولایت را چه‌کسی می‌خورد !"
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )

  • Zed.em

اینکه من در مورد صدسال از عمر صفوی اینقدر تند رفتم عداوتِ خاصی نیست [...] اما اشکال کار این عصر ، در دو مورد خصوصاً سخت چشمگیر است که من در باب‌شان مفصل حرف زدم . اما آن دو نکته :
◇نقطه‌ظعف اول ، دوران دورانِ فرار مغزها است . در هیچ دوره‌ای از تاریخ ایران ، اینقدر اهل فکر و ذوق خارج نشده‌اند و مهاجرت نکرده‌اند ؛ و این امرِ کوچکی نیست . ما امروز می‌گوییم که ایران صدها سال از قافله‌ی علم و تکنیک عقب افتاده است ، معنی آن چیست ؟ معنی آن این است که آن گروهی که می‌توانستند و موظف بودند که دنباله‌ی تحقیقات علمی گذشته‌ی خود را ادامه دهند و واسطه‌ی ارتباط میان تمدن غرب ، که تازه شروع به پیشرفت کرده بود ، قرار گیرند و ما را شانه‌به‌شانه‌ی غرب پیش ببرند ، یا نابود شدند یا مهاجرت کردند و در مهاجرت مثل نهالی که از ریشه‌ی خود جدا شود پژمرده شده در بیچارگی مردند . و مردم ایران یک‌وقت چشم گشودند و دیدند که فرسنگ‌ها از قافله عقب مانده‌اند .
همه‌ی مردم عالم که عالِم نیستند ، همه که مخترع و مکتشف و سازنده و مبتکر نمی‌شوند . دنیای اروپا و آمریکا را هم صدنفر یا پانصدنفر تغییر داده‌اند ، و آن صد یا پانصدنفر تنها کسانی بودند که امکان رُشد فکری در محیط خود یافته بودند . یک‌جامعه‌ی پزشکی کافی است که دو سال ارتباطش با تحقیقات جهانی سرطان گسسته شود ، آن جامعه دیگر به گَردِ آنها که در آن را می‌جنبند ، حتی به گرد مرکز سرطان‌شناسی تونس هم ، نخواهد رسید .
یک حکومت قوی ، وقتی توفیق می‌یابد که یک تیم قوی اهل فکر و ذوق و هنر همراه او شوند و قدم‌به‌قدم نیروها را به‌سوی خیر و صلاح و پیشرفت بکشانند .
◇نقطه‌ضعف دوم ، کوشش بی‌امانی است که برای تمرکز نیروی دولت شده است ، و به‌ظاهر به‌عنوان امنیت و آسایش و قدرت ، دهن‌ها را می‌بندد ، اما حقیقت غیر از آن است ، و من در سنگ هفت‌قلم در این‌مورد بحثی مفصل‌تر داشته‌ام .°
من در سنگ هفت‌قلم ثابت کرده‌ام که طبیعی‌ترین راه برای اداره‌ی مملکتی مثل ایران با بیابان‌های پرطول و عرض و راه‌های طولانی بی‌آبادانی و دهات کوچک ، فرم اداره‌ی یک حکومت فدرال است ؛♧ این نکته را تنوع آب‌وهوا و عادات و لهجه‌ها و مقتضیات محلی نیز تکمیل می‌کند . اگر چنین حکومتی وجود داشته باشد ، مردم ما خودبه‌خود صدقدم به دموکراسی و آزادی نزدیک شده‌اند . صفویه تعمد داشتند ، و شاه‌طهماسب خصوصاً اصرار داشت ، که آن فرم فدراتیو را که امثال خان‌احمد گیلانی یا میرزاصالح بجنوردی یا ملک‌زادگان سیستان بدان عمل می‌کردند ، و کم‌وبیش به امور مسلط و از اوضاع آگاه بودند ، تبدیل به حکومتی کند که قزلباش از قزوین یا اصفهان تکلیف برنجکاری فومنات و ماهیگیری سیستان را نیز به‌عهده بگیرد ، کاری عبث که هرگز نتیجه نداد . و هیچوقت هم آرزوی تمرکز یک دولت قوی پُرلشکر را برآورده نساخته است .
بنابراین ، من این خطا را هم بر صفویه نمی‌بخشایم که یک‌نوع دموگراسی و آزادی و یک‌نوع حکومت خیلی ابتدایی محلی را که خود مردم برای خودشان دست‌وپا کرده بودند و با آن سازگار بودند ، با نابود کردن فئودال‌های محلی ، از میان برد ، درحالیکه چیزی جای آن گذاشت که صدمرتبه از آنچه بود بدتر و ظالمانه‌تر عمل می‌کرد .
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )


♧بعد از روی کار آمدن صفویه ، حکام صفوی شروع به قلع‌وقمع کردن خان‌ها و حکام محلی کردند ، اغلب با بهانه‌های امنیتی و پرونده‌سازی‌های دروغین به‌آنها تهمت زده و بعضاً ، با وحشیانه‌ترین حالت (طوریکه آدم یاد کارهای داعش می‌افته منتها با چاشنیِ شکنجه‌های جنسی !) آنها را می‌کشتند ؛ دلیل این امر به نقل از باستانی پاریزی :
°"یک مطلب گاهی ممکن است به ذهن بخلد که کشتن و از میان بردن این فئودال‌ها و ثروتمندان ، یا حکام و مأمورین لابد به‌دلیل خیانت آنها بوده یا مردم‌داری نداشته‌اند ، یا فلان یا بهمان ... این اشتباه خیلی زود رفع می‌شود ، زیرا قضیه درست بالعکس است ، و اصلاً هدف همه‌ی این‌کارها مصادره‌ی آن چندتومان پولی است که آنها دارند ، و البته آن‌را هم به‌سختی از مردم گرفته‌اند ، به‌عبارت دیگر تنبیه آنها هرگز به‌خاطر مردم نبود ، و اگر هم مثلاً خان‌احمد را مؤاخذه می‌کنند به‌دلیل نفرستادن هدایا و مالیات‌ها است ، یعنی چرا از مردم بیشتر نگرفته و برای غازیان مقیم قزوین یا تبریز یا اصفهان زودتر نفرستاده ! چنانکه مثلاً '... شاه‌عالی [شان] امیرخان موسیلو را که مدت بیست‌سال حکومت همدان به او و والد او متعلق بود ، بنابر ظلم و زیادتی که بر اهل آن مملکت نموده بود ، عزل فرموده از روی غضب حکومت سمنان و خوار را به او داد و مقرر کرد که در خوار که به هوای بد موصوف است ییلاق و قشلاق نماید ...'(۹۸۰هجری/۱۵۷۲م) پس باید قبول کنیم که تنبیه خان‌احمد و مردم هرات [آنها که سنی بودند♧♧] یا حاکم گرگان و سبزوار ، یا صوفی تهران به خاطر ظلم آنها نبوده وگرنه به حکومت‌های دیگر منصوب نمی‌شدند . باید قضیه از جای دیگر آب بخورد ."
بنابراین ایشان معتقدند که حکومت ملوک‌الطوایفی و خان و خان‌بازیِ آن دوران که صفویه منهدمش کرد با اینکه اشکالات زیادی داشت اما از جهاتی بسیار کاربردی‌تر از حکومت حریص و نامعقول و متمرکز صفوی بوده است ؛ که از لحاظ اقتصادی و انسانی به ایران بسیار آسیب زد !
ولی اگر بخواهیم بحث را به امروز بکشانیم من به‌شخصه با ایده‌ی ایشان مبنی بر فدرالیسم (حداقل در این برهه از زمان) موافق نیستم ! چون امروز ما می‌بینیم که چه‌طور قدرت‌های خارجی (بعضاً به‌واسطه‌ی دست‌نشانده‌های داخلی) با عنوان تغییر نقشه‌ و مرزهای سیاسیِ منطقه سعی در ایجاد بحران‌هایی چون جنگ‌های داخلی و تجزیه‌طلبی و غیره دارند که اگر هوشیار نباشیم مملکت را از چاله‌ی اسلام‌سیاسی به چاه هرج‌ومرج و آشوب خواهند کشاند و مطمئناً در این آشوب‌ها کسانی نفع خواهند بُرد که هیچ هزینه‌ای نداده‌اند ، نه مردم آن مناطق ... به‌هرحال باتوجه به اینکه بنده از لحاظ اخلاقی ملزم بودم مطلب نویسنده را چنانکه هست نقل‌قول کنم ، و چون صحبت درباره‌ی این ایده کمی حساس است ، لازم دیدم نظرِ خودم را هم در حاشیه بیان کنم ! البته می‌شود درباره‌ی این امر بحث کرد ، اما در زمانِ مناسب ...
♧♧وقتی که هرات توسط ازبکان محاصره شد ، گویا حاکم صفویِ شهر دستور می‌دهد : اهالی سُنی‌مذهب شهر را فقط با رختخواب و پلاس‌کهنه از شهر بیرون کنند ، و مردم حق نداشتند اشیاء گرانقیمت خود را خارج کنند ! براین‌اساس دَمِ دروازه ، غاریانِ دروازه‌بان ، زن و مرد را لخت می‌کردند و تفتیشِ بدنی میکردند تا یه‌وقت کسی جنس نفیسی خارج نکند ! بعد هم از هر نفر ۱۵۰ دینار تبریزی می‌گرفتند و بیرونشان می‌کردند ! عمل این حاکم صفوی به‌واقع مشمئزکننده و وحشیانه بود ، حتی با استانداردهای آن دوران ! درواقع یه‌جور دزدی بوده ؛ چون گرچه در ظاهر به‌دلیل حمله‌ی ازبک و سُنی بودن افراد ، مردم را مجازات می‌کردند اما درعمل قصدشان فقط غارتِ اموال و دارایی مردم بود . ... این محاصره هفت‌ماه طول کشید و در این مدت نمک در هرات کمیاب شد ... هرات را شاه‌اسماعیل فتح کرد ، در زمان سلطان حسین بایقرا (۹۱۰هجری/۱۵۰۴م) که آخرین ملوک تیموری هرات بود . (و احتمالاً به‌همین دلیل ازبک‌ها بر هرات نظر داشتند (؟))

  • Zed.em

برای اینکه در این عصرِ مهاجرت♧ (عصر صفویه) توجه اولیاءامر ، آنهم خوب‌ترشان را نسبت به مردم و رعایا بدانید ، کافی است به این داستان دقت کنید :
"...شاه‌عباس بزرگ ، یک‌روز سفیر اسپانیا را از محلی گذراند که در آنجا اجساد بسیاری از بزرگان ، که دست و پاهایشان به امر شاه قطع شده بود و در حالِ جان‌کندن بودند ، افتاده بود . شاه به سفیر گفت : نظر شما چیست ؟ سفیر جواب درستی نداد . و فقط به بیان این نکته اکتفا کرد که به نظر او این‌کار ظالمانه است . شاه در جواب او گفت : شما به‌دستور عقل‌تان صحبت می‌کنید ، ولی فراموش نکنید که شاهِ شما بر فرشتگان حکومت می‌کند و من بر شیطان‌ها ."
این نظرِ پادشاهی است که همین مردم ، یا شیاطین بینوا ، سالیانه ۶ هزار عدل ابریشم فقط برای صدرو به هلند ، به ملک‌التجّار او تحویل می‌دادند ، که هر بارِ ۳۶ مَنی آن را ۴۵ تومان به هلندی‌ها می‌فروخت و ظرف هشت‌سال ۴۵۹۳۵ مَن ابریشم ، به‌حساب خُرد ، تحویل یکی از همین کمپانی‌ها دادند ، غیر از انگلیسی‌ها و پرتغالی‌ها و ونیزی‌ها و ... تنها یک‌سال آن کمپانی ۵۴۰ هزار لیره ، از معاملات خود سود برده بود . چه‌خوش گفت شاعر نازک‌بین یکی از همشهریان همان ابریشم فروش‌ها ، یعنی فدایی لاهیجی :

خلقم اگر آشنای خود می‌خواهند // الحق سپر بلای خود می‌خواهند
خود را ز برای ما نمی‌خواهد کَس // ما را همه از برای خود می‌خواهند
بیخود نبود همولایتی فدایی و نبیره‌ی ملاعبدالرزاق لاهیجی ، یعنی حکیم ابوالفتح گیلانی طبیب و ادیب هم به هند مهاجرت می‌کرد و مثنوی ضیاءالدین را هدیه به ملوک هند می‌داد .
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )


♧ظاهراً در عصر صفوی به‌دلیل تنگ‌نظری و خشک‌مغزی‌های حاکم در ایران ، روند مهاجرت نخبه‌های پزشکی ، ادبی و ... سریع شد و آمار فرارمغزها رشد بالایی یافت ، بعضاً به عثمانی و اغلب به هند ، چون پادشاهان آن دیار (علی‌الخصوص ترکان مغول) بسیار به این نخبه‌ها احترام می‌گذاشتند و غالباً هم‌وزن آنها طلا و جواهر می‌دادند ! و همچنین نباید از یاد برد که حکام صفوی در مورد اجرای احکام فرهنگی و اجتماعی ، بسیار تحت‌تأثیر و زیر نفوذِ آخوندهای جبل‌عاملی بودند ! (جبل‌عامل شهری است در لبنان !) که شاید این خیلی چیزها را توضیح دهد (؟!)

  • Zed.em

ابوالفضل در آیین اکبری می‌نویسد : پنجاه‌ویک شاعرِ ایرانی ، ملازم دربار اکبر[شاه ، پادشاه هند] بودند . داراشکوه به‌خاطرِ این بیتِ دانش‌مشهدی :

تاک را سرسبز کن ، ای ابر نیسان در بهار // قطره تا مَی می‌تواند شد ، چرا لؤلؤ شود
صدهزار روپیه به او صله داد .
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )
  • Zed.em

این حکیم عمادالدین محمود که او را فیثاغورث ثانی خوانده‌اند و به‌وسیله‌ی شاه‌طهماسب از شیروان به مشهد احضار شد ، از آنجا به‌هند رفت و بیست‌سال در هند بود ، رساله‌ی 'بیخِ چینی' در منفعت چوب چینی از اوست (۹۵۴هجری/۱۵۴۷م) و از آن برای ترک تریاک معتادان استفاده کرده ؛ رساله‌ی افیونیه نیز از او است و بنگ را برای معالجه‌ی ۳۴ بیماری مفید می‌داند° ، و آخرِ رساله‌ی او به ذکرِ عرقِ مسکاو و خواص آن ختم می‌شود .°° و در واقع ختامه مسک !

ز کعبه رفتی و چون خُم مقیم دیر شدی // خدات خیر دهد ، عاقبت‌به‌خیر شدی
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )


°و من باید شهادت دهم که بسیاری از دواهای معالج دپرسیون مثل سورمنتل را گویا از بنگ و حشیش می‌گیرند
°°مقصودش از عرق مسکاو ، ظاهراً همان ودکای روسی ، عرق ناب روسیه است که گویا از گندم گرفته می‌شود . والعهدةُعلی‌الراوی ! مسکاو و مسکاب صورت قدیم کلمه‌ی مسکو است و بخش دوم آن همان آب و آبادی فارسی است . ودکا هم نتیجه‌ی چندهزارسال کار کردن روی دانه‌ی گندم و برنج است که این الکل ظریف را از آن استخراج کرده‌اند ، و البته لهستانی‌ها هم از روس‌ها دست پیش زده‌اند . متأسفانه سوءاستفاده‌ی مردم از این پدیده منجر به تحریم آن شد :

حرام کرد خداوند باده را که عرب // ز خشک‌مغزی ، در باده بی‌ادب گشتند
عجم سزد که بنالد هم از عرب که عجم // ز خشک‌مغزی اعراب ، خشک لب گشتند
به‌طور کلی اقلاً سه‌هزارسال روی انگور کار شده تا نتیجه به الکل رسیده ، و بسیاری از شربت‌های طبی با این معجون مخلوط است :
مغان که دانه‌ی انگور آب می‌سازند // ستاره می‌شکنند آفتاب می‌سازند
مرحوم ثقةالاسلام کرمانی شربتی را که دکتر دادسن به او تجویز کرده بود نخورد که گویا شراب در آن است و می‌ترسم به جهنم بروم ، دکتر دادسن گفته بود : اگر نخوری زودتر به آنجا خواهی رفت !
  • Zed.em

... حکیم فتح‌الله شیرازی که به دعوت عادل‌شاه بیجاپوری به دکن رفت ، چه به‌قولِ تاریخِ فرشته هزارهزار روپیه به او خلعت و انعام داده شده بود ، بالاخره هم 'هم‌ریش' اکبرشاه شد و در ۹۹۷هجری/۱۵۸۸م (زمان شاه‌عباس بزرگ) در کشمیر مرد ؛ هم او بود که یک تفنگ برای پادشاه هند اختراع کرد که دوازده گلوله متوالیاً می‌توانست شلیک کند ، درواقع مخترع مسلسل بود . ...
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )

  • Zed.em

ما گاهی غصه می‌خوریم یا اظهار تعجب می‌کنیم که چطور هزار سال پیش عالِمی مثل زکریای رازی الکل طبی را کشف کرد و نام آن‌را ، که خود الکُحل بود ، به اروپا و غرب عالم هدیه داد ، ولی امروز ما در آزمایشگاه‌هایمان باید از الکل طبی ساخت اروپا استفاده کنیم .
علت خیلی ساده است : اقلاً در تاریخ ما ده‌بار هست از اینگونه مسائل ، که مراکز فرهنگی با قطع ارتباط با حوزه‌ی قبلی ، ناچار شده‌اند دوباره از صفر شروع کنند .
تداوم فرهنگ ما هیچوقت از صد یا دویست سال تجاوز نکرده ، تا چهارتا مؤسسه‌ی علمی یا فرهنگی به‌راه می‌افتاد اوضاع سیاست دگرگون می‌شد ؛ یک آدم قلدر خشمگین از کوهستان می‌آمد و با اهل و عشیره‌ی خود بساطِ هرچه بود را به‌هم می‌ریخت . مدت‌ها طول می‌کشید تا بتوانند این آدم و جانشینان او را به‌راه بیاورند ، کار ساده‌ای نبود ! اول می‌بایست به او از خانواده‌ی نجباء زن بدهند ، این کار یک اثر مستقیم داشت : می‌فهمید که مجامعی هست ، مهمانی‌هایی هست ، باید بعضی تابلوهای نقاشی را دید ، باید بعضی آهنگ‌های خوش را شنید ، باید با غیر و همسایه خوش و بش کرد و به خارج سفرها نمود ، باید تئاتر دید ، باید روزنامه خواند و امثال اینها ! آنوقت کم‌کم حکومت به‌روال عادی می‌افتاد ؛ درحالیکه که اوایل کار قفسه‌ی کتابخانه‌ها آخور اسبان شده بود ، دوباره کتابخانه‌ها دائر می‌شد ، دانشگاهی به‌راه می‌افتاد ، قانون‌هایی تکلیف مردم را تعیین می‌کرد ، مقرری و مستمری برای اهل علم و فرهنگ و هنر تعیین می‌شد . اما تا این مسائل به‌راه می‌افتاد ، به‌موازات آن دستگاه حکومتی به‌فساد و دیکتاتوری و قلدری و تورم ثروت بی‌پایانِ برده‌داری و برده‌گیری و جنگ‌ها دچار شده بود ، و تعین و تجمل ارکان آن‌را خورده بود ، دوباره زمینه برای هجوم یک ملا‌موشکی° دیگر از یک کوهستان دیکر با یک ایل دیگر فراهم آمده بود و هَلُّمُ جَرّا ، صدسال گذشته بود و بازی از نو ! باز کتابخانه‌ها می‌سوخت ، طلبه‌ها کشته می‌شدند ، اهل علم فرار می‌کردند و باز وحشت و خشیت همه‌جا را فرا می‌گرفت . این روال عادی دوهزار و پانصدساله‌ی حکومت‌های ماست ، این روش آنقدر منظم و حساب‌شده بود که من آن‌را طی یک فرمول ریاضی درآورده و یک‌جا منحنی آن‌را هم رسم کرده‌ام !°°
[...]

تو در خواب گران افتاده‌ای ، غافل ، نمی‌دانی // که شب‌خیزانِ راه معرفت ، بستند محمل‌ها
شعر از مصحفی همدانی است .
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )


°ملاموشکی لقبی است که به یکی از مبارزان افغان داده‌اند که ظاهراً در خورجین خودش موشک حمل و در مبارزات مسلحانه نقش ایفا می‌کرده (؟)
°°سیاست و اقتصاد عصر صفوی ص۴۷۹

  • Zed.em

... از بس ناباب‌ها به‌کار گرفته شده‌اند ، هرکس از راه می‌رسد آدم باید احتیاط کند و یقین را با شک بشکند و دائماً به همکاران هشدار بدهد که :

این یوسف یک‌چشم که آمد ز صفاهان // ای قوم ببینید که دجال نباشد !
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )
  • Zed.em

البته خداوند همیشه حامی و حافظ علم هست ، ولی این دلیل نمی‌شود که علم در یک‌جا بماند و درجا بزند . جابه‌جا شدن تمدن‌ها از مصر به یونان و از یونان به روم ، از روم به اسکندریه و به حرّان و از حرّان به بغداد و از بغداد به اروپا ، دلیل این است که علم جای امن و خریدار عاشق می‌خواهد ، که به‌قول خواجه علاءالدین عطار : "... چراغِ روشن شده را از بادهای مخالف نگاه باید داشت . تا کشته نشود ..."°

زِ تاریک‌طبعان واهی اساس // برین طبع باریک دارم هراس
دماغِ سپیده‌دمان بایدی // که خورشید از عطسه‌اش زایدی°°
جامعه‌ای که فی‌المثل بوذرجمهر را بگذارد تا در زندان بپوسد و ابن‌مقفع را ریزریز کند و در تنور بسوزد ، و توبره‌ی زرنیخ و آهک بر دهن امثال سهروردی آویزان کند یا حداقل امثال او را از گرسنگی بکشد °°°. و عین‌القضات را در بوریای نفت آلود بسوزاند°°°° و سُوّاس و خربندگان را در نظامیه جای دهد ، مسلماً رشته‌ی فرهنگی‌اش مقطوع می‌ماند .
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )


°رشحات عین‌الحیوة ص۳۰۵
°°شعر از ادیب پیشاوری
°°°ریحانةالادب ج۳ ص۳۰۰
°°°°ریحانةالادب ج۴ ص۲۲۶

  • Zed.em

تداوم فرهنگی وقتی صورت می‌پذیرد که علم مجبور به مهاجرت نشود ، و کتاب از قفسه‌ی کتابخانه به زیرزمین‌های پنهانی روی نیاورد . به‌عقیده‌ی من حتی نباید کتاب 'فضائل یزیدبن‌معاویه' را نابود کرد ° هرچند دنیا به رذائل این مرد مهر تصدیق نهاده است . امروز اگر کسی به دانشگاه یسوعی‌های آمریکا برود ، بزرگ‌ترین مجموعه‌ی کتاب‌های مارکسیستی دنیا را در آن مرکز مذهبی خواهد یافت (یک مجموعه‌ی بی‌نظیر) که علمای کشورهای کمونیستی هم گاهی مجبورند فتوکپی نسخه‌های نایاب را از آنجا تهیه کنند ، البته درچنین موقعیتی همان دانشگاه هم می‌تواند قوی‌ترین مطالعه را در رد ایدئولوژی چپ‌گرا بنویسد ، بدون اینکه برای جلب‌نظر بچه‌ها ناچار باشد سرخاب چپ‌نمایی هم بر چهره مالیده باشد .
خودِ مخلص ، کتاب درباره‌ی گرفتاری‌های قائم‌مقام می‌نویسم بدون اینکه از کتاب 'اسناد جنگ‌های ایران و روسیه' خبر داشته باشم .°° کتاب حیدربابای شهریار ده‌ها هزار نسخه در روسیه چاپ شده و ترجمه‌ی ایتالیایی آن همین‌روزها منتشر شده و ما هنوز در تردیدیم که آیا آنها که اجازه‌ی چاپ آن‌را در ایران داده‌اند خوب کرده‌اند یا بد ؟
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )


°این کتاب به‌وسیله‌ی ابن‌زهیر حری (متوفی ۸۳۵هجری/۱۱۸۷م) از بزرگان حنابله نوشته شده بود ، و ابوالفرج‌بن‌الجوزی بر آن رد نوشته است . (ابن‌اثیر)
°°از این کتاب فقط اسم آن به گوش من خورده است ، کتابی است که 'برژه' نامی ، در همان سال‌های بعد از جنگ‌های ایران و روس (۱۵۰ سال پیش) چاپ کرده است ، حدود ۱۳ جلد ، و هر جلدش حدود ۱۰۰۰ صفحه به‌قطعِ روزنامه ! که دانش‌پژوه یک‌روز تمام توانسته تمامِ آن‌را فقط ورق بزند (در تفلیس) . تمامی‌اش اسناد دقیق و دستِ اول جنگ‌های ایران و روس به‌زبان‌ها و خطوط مختلف ، در روسیه چاپ شده است . گویا یک‌دوره از آن‌را مرحوم تقی‌زاده و مینوی در لندن خریده و به ایران فرستاده‌اند ، ولی میان زمین و هوا گم شده است . هیچ‌جا نیست . نه در کتابخانه‌ی وزارت‌خارجه که باید مرکز این اسناد باشد ، نه در کتابخانه‌ی ملی ، نه در کتابخانه‌ی مرکزی ، نه در کتابخانه‌های شخصی و خصوصی ، و نه در کتابخانه و مرکز اسناد وزارت جنگ . شما اگر در تمام ایران یک‌نسخه از این کتاب پیدا کردید ، من که چیزی ندارم ولی یک کتاب پیغمبر دزدان برایتان جایزه می‌دهم !
ما از این جنگ غافل بوده‌ایم . این جنگی است که روسیه را روسیه ، و تشخص و هویت دولت آن‌را ثابت کرد و تسلط بر دریای سیاه و دریای خزر را تا مرز چین برایش ممکن ساخت و او را دومین کشور نفت‌خیز عالم ساخت . پس بیخود نیست که آنها کتاب ۲۰۰۰۰ هزارصفحه‌ای در باب آن چاپ کرده باشند ‌‌. اما ما هم نباید از اسناد این کتاب غافل باشیم ، حالا که نسخه‌های آن کتاب بعد از ۱۵۰ سال نایاب و در حکم اکسیراحمر است و گران‌بهاتر از عنقای مغرب ، بهتر است لااقل ، ارتش ایران یک افسر باسواد مثل جهانگیر قائم‌مقامی را مأمور کند که برود و از کتابخانه‌ی ملی پاریس یا کتابخانه‌های انگلستان ، یک عکس و فتوکپی از آنها تهیه کند و به ایران بیاورد (به‌علت عظمت و اهمیت کتاب ، بعید است که با مکاتبه بشود کار را انجام داد) این‌کار را ارتش ایران می‌تواند انجام دهد و از مخارج آن هم نباید واهمه داشته باشد : فکر کنند که دوتا گلوله باروت توپ ، یا یک موشک مشقی اضافی در روز مانور ، زیادتر از حد معمول دود کرده و به هوا پرتاب و شلیک کرده بوده باشند ! یعنی زکوة آن‌را داده باشند !

  • Zed.em

دموکراسی و رأی عامه از آن‌جهت مورد تأیید عالم است که افراد عادی ، آن قدرت و امکان شناخت را داشته باشند که رأی به افاضل و متخصصان و اهل علم و اخلاق و جامعه‌شناسان و فداکاران بدهند ، یعنی آدم‌های خوب را روی کار بیاورند ؛ وگرنه اگر قرار باشد که خود عامه [غیرمتخصصان] مصدر امر شوند و کارهای بزرگ را با رأی همفکران خود به‌دست گیرند ، این درست می‌شود همان توصیه‌ی ارسطو به اسکندر ، که پس از فتح ایران به او نوشته بود : کارهای بزرگ را به‌دستِ خُردان بسپار و بزرگان را کارهای کوچک دِه ، مملکت خودبه‌خود از هم می‌پاشد و خیالت از جانب ایران آسوده می‌شود ! پس باید اول مردم را آگاه کرد تا خود را بشناسند ، آنوقت از آنان توقع رأی داشت .
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )

  • Zed.em

در واقع اقتصاد نفت (یا اقتصادی که ثابت کرد می‌شود کار نکرد و نان خورد و می‌شود سواد نداشت و جای استاد نشست !)° یک درآمد بی‌امان زورکی به ممالک شرق تحمیل کرده است و درنتیجه "هرچه ، روز این و آن می‌دزدند ، شب لوله‌های نفت جای آن‌را پُر می‌کند" بالنتیجه معیارهای نظم و انضباط و حسابداری و اقتصاد و اخلاق و تدبیر مُدُن بالکل تغییر کرده است . امروز تنها چاه‌های نفت هستند در این مملکت که بی‌وقفه و مثل ساعت ، مرتب کار می‌کنند ، سایر دستگاه‌ها گو مباش !

خری در کاهدان افتاده ناگاه // نگویم وای بر خر ، وای بر کاه°°
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )


°نمی‌دانم در کجا خواندم که یک طبیب آلمانی نبض و حرارت بدن ۲۵ هزار آدمی را گرفت و ثبت کرد ، تا آخر کار توانست این جمله را به‌صورت قانون درآورد که : حرارت طبیعی بدن آدمی ۳۷ درجه‌ی سانتی‌گراد است .
°°شعر از نظامی گنجوی است 

  • Zed.em

شکست شاه از آن‌روز شروع شد که دولت به اهل جهل داد و دانشگاه را از سیاست کنار گذاشت ، و سیاستِ اقتصادی دولت همان حرف شد که وقتی هژیر در مقام وزارت دارایی ، مرحوم فاضل تونی ، استادش او را در خیابان دیده و پرسیده بود : چه می‌کنی ؟
هژیر جواب داده بود : اخذِ به‌ناحق و بذلِ به غیرمستحق !

دولت به اهلِ جهل دهند ، آری // خوان مسیح ، خرمگسان دارند
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )
  • Zed.em

... مملکت را باید با عدل اداره کرد و عدل جز از طریق عقل حاصل نمی‌شود ، و عقل نتیجه‌ی علم و تجربه و منشأ قدرت حل و عقد امور است .
عدلِ عمری خیلی زود به ظلم 'شیخ و شجری' منجر می‌شود . ...
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )

  • Zed.em

نظریات ارسطو طی دوهزار و سیصدسال اهل فلسفه را مثل عینک اسب‌های درشکه ، فقط در یک‌جهت رانده و توجیه کرده است . هیچکس جرأت نداشت از خطِ او خارج شود . او ابتکار عمل را از همه گرفته بود . سهروردی جزء معدود کسانی است که از کناره‌ی این عینک به‌عالم نگاهی انداخته است .°
من از شهاب‌الدین یحیی‌بن‌حبش سهروردی ، شیخِ مقتول بدین‌سبب تجلیل نمی‌کنم که صاحب کرامت بود و فی‌المثل دست بریده‌ی خود را پیوند می‌زد°° ، بلکه احترام من به این مرد ازین‌جهت است که این روستایی سی‌وشش ساله دست رد بر سینه‌ی ارسطو زد و در برابر او 'نه' گفت . چه او بود که گفت : ارسطو را هیچوقت خاتم‌الحکماء نگویید که حکمت فیض و موهبتِ خداوندی است ، و فیض خداوندی هرگز مسدود نمی‌شود ، پس نباید درهای حکمت را به‌وسیله‌ی این آدم (ارسطو) بست و منسد کرد .
البته دهان این جوان به آهک و زرنیخ ایوبیان آکنده شد و حکومت 'انا و لاغیری' ارسطو در حکمت ، تا زمان ما هم باقی ماند .
ما چند سهروردی فیلسوف ، فاضل ، استاد ، سفیرِ سیاسی و غیرسیاسی در تاریخ داریم ، ولی تنها یکی از اینها است که هنوز به سی‌وشش سالگی نرسیده می‌گفت : "والمعلم‌ الاول [ای ارسطاطالیس] و ان کان کبیرالقدر ، عظیم‌الشأن بعیدالغور ، نام النظر ، لایجوزالمبالغة فیه ..." آری او از این‌همه فیلسوفان عالم ، یکی بود که جان هم بر سرِ این‌کار گذاشت . اگر سیصد سهروردی هم داشته باشیم ، مقتول یکی است :

سیصد گُل سرخ یک گُل نصرانی // ما را زِ سرِ بُریده می‌ترسانی
اَبروی کشیده‌ی تو را سنجیدیم // شمشیر نشان دادی و بَرقَش دیدیم
تا ظن نَبری که ما به‌خود لرزیدیم // گر ما زِ سرِ بُریده می‌ترسیدیم
در کوچه‌ی عاشقان نمی‌گردیدیم // در مجلسِ عاشقان نمی‌رقصیدیم
همه‌ی علمای مقتول ، آنها بوده‌اند که خواسته‌اند علم را به میان مردم ببرند ، یعنی مطالب فلسفی و علمی خاص را به عام کشانده‌اند و متأسفانه خودشان هم قربانی همان عوام شده‌اند ، ولی به‌هرحال کوشش آنها این بود که علم را 'مردم‌سار'°°° کنند .
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )


°سهروردی‌ها خود را اولاد ابوبکر می‌دانستند ، و به‌همین‌سبب مولوی ادعای قوم و خویشی با آنها داشت ‌. (مناقب‌العارفین ص۴۵)
°°روزی شیخ شهاب‌الدین سهروردی مقتول از دمشق بیرون آمد و به رمه‌ی گوسفندی رسید "به ترکمانی که مالک گوسفندان بود ده درم داده گوسفندی بزرگ گرفتند ، ترکمان آغاز مضایقه کرد . شیخ اصحاب را گفت : شما بروید و گوسفند را ببرید که من وی را خشنود سازم . ایشان برفتند ، شیخ از عقب ایشان در دویدن آمد ... ترکمان دست چپش را بگرفت و بکشید که کجا می‌روی ؟ آن دست از شانه جدا شد و در دست ترکمان بماند و خون از آن می‌رفت . ترکمان بترسید و دست وی را بیانداخت و بگریخت . شیخ آن را برداشته [دوباره به‌جای خود گذاشت و] به یاران پیوست ." (حبیب‌السیرج ۲ ص۳۳۰)
°°°سنایی می‌فرماید :

همچنین در سرای حکمت و شرع // آدمی سیر باش و مردم‌سار
من اعتقاد دارم که برای کلمه‌ی دموکرات می‌توان ترکیب 'مردم‌سار' را بکار برد ، و طبعاً برای دموکراسی هم 'مردم‌ساری' مناسب است . این ترکیب به‌معنی گسترده و پراکنده بودن دموکراسی در میان مردم است . در کوهستان ما وقتی آب را به‌صورت گسترده ولی ملایم روی زمین کشتزار به‌مدت طولانی رها کنند ، می‌گویند 'آب‌آسار' کرده‌اند ، یعنی آب را به‌صورت گسترده در پای همه‌ی بوته‌ها و در تمام سطح زمین با ملایمت طوریکه خاک را نشوراند ، گسترده‌اند .
یک تعبیر دیگر هم می‌توانیم از نظامی قرض بگیریم که می‌فرماید :
زِ ملت‌ها برآرد پادشایی // به شرعِ او رسد 'ملت‌خدایی'
در واقع کلمه‌ی 'مردم‌خدایی' یا 'ملت‌خدایی' را می‌توان به‌جای دموکراسی به‌کار برد که مفهوم آن 'حکومت مردم بر مردم' است . دکتر امیر‌حسین آریان‌پور دموکراسی را به مردم‌سالاری برگردانده که همه چیزش خوب است جُز سالاری‌اش !
  • Zed.em