عصرِ صفوی
اینکه من در مورد صدسال از عمر صفوی اینقدر تند رفتم عداوتِ خاصی نیست [...] اما اشکال کار این عصر ، در دو مورد خصوصاً سخت چشمگیر است که من در بابشان مفصل حرف زدم . اما آن دو نکته :
◇نقطهظعف اول ، دوران دورانِ فرار مغزها است . در هیچ دورهای از تاریخ ایران ، اینقدر اهل فکر و ذوق خارج نشدهاند و مهاجرت نکردهاند ؛ و این امرِ کوچکی نیست . ما امروز میگوییم که ایران صدها سال از قافلهی علم و تکنیک عقب افتاده است ، معنی آن چیست ؟ معنی آن این است که آن گروهی که میتوانستند و موظف بودند که دنبالهی تحقیقات علمی گذشتهی خود را ادامه دهند و واسطهی ارتباط میان تمدن غرب ، که تازه شروع به پیشرفت کرده بود ، قرار گیرند و ما را شانهبهشانهی غرب پیش ببرند ، یا نابود شدند یا مهاجرت کردند و در مهاجرت مثل نهالی که از ریشهی خود جدا شود پژمرده شده در بیچارگی مردند . و مردم ایران یکوقت چشم گشودند و دیدند که فرسنگها از قافله عقب ماندهاند .
همهی مردم عالم که عالِم نیستند ، همه که مخترع و مکتشف و سازنده و مبتکر نمیشوند . دنیای اروپا و آمریکا را هم صدنفر یا پانصدنفر تغییر دادهاند ، و آن صد یا پانصدنفر تنها کسانی بودند که امکان رُشد فکری در محیط خود یافته بودند . یکجامعهی پزشکی کافی است که دو سال ارتباطش با تحقیقات جهانی سرطان گسسته شود ، آن جامعه دیگر به گَردِ آنها که در آن را میجنبند ، حتی به گرد مرکز سرطانشناسی تونس هم ، نخواهد رسید .
یک حکومت قوی ، وقتی توفیق مییابد که یک تیم قوی اهل فکر و ذوق و هنر همراه او شوند و قدمبهقدم نیروها را بهسوی خیر و صلاح و پیشرفت بکشانند .
◇نقطهضعف دوم ، کوشش بیامانی است که برای تمرکز نیروی دولت شده است ، و بهظاهر بهعنوان امنیت و آسایش و قدرت ، دهنها را میبندد ، اما حقیقت غیر از آن است ، و من در سنگ هفتقلم در اینمورد بحثی مفصلتر داشتهام .°
من در سنگ هفتقلم ثابت کردهام که طبیعیترین راه برای ادارهی مملکتی مثل ایران با بیابانهای پرطول و عرض و راههای طولانی بیآبادانی و دهات کوچک ، فرم ادارهی یک حکومت فدرال است ؛♧ این نکته را تنوع آبوهوا و عادات و لهجهها و مقتضیات محلی نیز تکمیل میکند . اگر چنین حکومتی وجود داشته باشد ، مردم ما خودبهخود صدقدم به دموکراسی و آزادی نزدیک شدهاند . صفویه تعمد داشتند ، و شاهطهماسب خصوصاً اصرار داشت ، که آن فرم فدراتیو را که امثال خاناحمد گیلانی یا میرزاصالح بجنوردی یا ملکزادگان سیستان بدان عمل میکردند ، و کموبیش به امور مسلط و از اوضاع آگاه بودند ، تبدیل به حکومتی کند که قزلباش از قزوین یا اصفهان تکلیف برنجکاری فومنات و ماهیگیری سیستان را نیز بهعهده بگیرد ، کاری عبث که هرگز نتیجه نداد . و هیچوقت هم آرزوی تمرکز یک دولت قوی پُرلشکر را برآورده نساخته است .
بنابراین ، من این خطا را هم بر صفویه نمیبخشایم که یکنوع دموگراسی و آزادی و یکنوع حکومت خیلی ابتدایی محلی را که خود مردم برای خودشان دستوپا کرده بودند و با آن سازگار بودند ، با نابود کردن فئودالهای محلی ، از میان برد ، درحالیکه چیزی جای آن گذاشت که صدمرتبه از آنچه بود بدتر و ظالمانهتر عمل میکرد .
نون جو و دوغگَو ( باستانی پاریزی )
♧بعد از روی کار آمدن صفویه ، حکام صفوی شروع به قلعوقمع کردن خانها و حکام محلی کردند ، اغلب با بهانههای امنیتی و پروندهسازیهای دروغین بهآنها تهمت زده و بعضاً ، با وحشیانهترین حالت (طوریکه آدم یاد کارهای داعش میافته منتها با چاشنیِ شکنجههای جنسی !) آنها را میکشتند ؛ دلیل این امر به نقل از باستانی پاریزی :
°"یک مطلب گاهی ممکن است به ذهن بخلد که کشتن و از میان بردن این فئودالها و ثروتمندان ، یا حکام و مأمورین لابد بهدلیل خیانت آنها بوده یا مردمداری نداشتهاند ، یا فلان یا بهمان ... این اشتباه خیلی زود رفع میشود ، زیرا قضیه درست بالعکس است ، و اصلاً هدف همهی اینکارها مصادرهی آن چندتومان پولی است که آنها دارند ، و البته آنرا هم بهسختی از مردم گرفتهاند ، بهعبارت دیگر تنبیه آنها هرگز بهخاطر مردم نبود ، و اگر هم مثلاً خاناحمد را مؤاخذه میکنند بهدلیل نفرستادن هدایا و مالیاتها است ، یعنی چرا از مردم بیشتر نگرفته و برای غازیان مقیم قزوین یا تبریز یا اصفهان زودتر نفرستاده ! چنانکه مثلاً '... شاهعالی [شان] امیرخان موسیلو را که مدت بیستسال حکومت همدان به او و والد او متعلق بود ، بنابر ظلم و زیادتی که بر اهل آن مملکت نموده بود ، عزل فرموده از روی غضب حکومت سمنان و خوار را به او داد و مقرر کرد که در خوار که به هوای بد موصوف است ییلاق و قشلاق نماید ...'(۹۸۰هجری/۱۵۷۲م) پس باید قبول کنیم که تنبیه خاناحمد و مردم هرات [آنها که سنی بودند♧♧] یا حاکم گرگان و سبزوار ، یا صوفی تهران به خاطر ظلم آنها نبوده وگرنه به حکومتهای دیگر منصوب نمیشدند . باید قضیه از جای دیگر آب بخورد ."
بنابراین ایشان معتقدند که حکومت ملوکالطوایفی و خان و خانبازیِ آن دوران که صفویه منهدمش کرد با اینکه اشکالات زیادی داشت اما از جهاتی بسیار کاربردیتر از حکومت حریص و نامعقول و متمرکز صفوی بوده است ؛ که از لحاظ اقتصادی و انسانی به ایران بسیار آسیب زد !
ولی اگر بخواهیم بحث را به امروز بکشانیم من بهشخصه با ایدهی ایشان مبنی بر فدرالیسم (حداقل در این برهه از زمان) موافق نیستم ! چون امروز ما میبینیم که چهطور قدرتهای خارجی (بعضاً بهواسطهی دستنشاندههای داخلی) با عنوان تغییر نقشه و مرزهای سیاسیِ منطقه سعی در ایجاد بحرانهایی چون جنگهای داخلی و تجزیهطلبی و غیره دارند که اگر هوشیار نباشیم مملکت را از چالهی اسلامسیاسی به چاه هرجومرج و آشوب خواهند کشاند و مطمئناً در این آشوبها کسانی نفع خواهند بُرد که هیچ هزینهای ندادهاند ، نه مردم آن مناطق ... بههرحال باتوجه به اینکه بنده از لحاظ اخلاقی ملزم بودم مطلب نویسنده را چنانکه هست نقلقول کنم ، و چون صحبت دربارهی این ایده کمی حساس است ، لازم دیدم نظرِ خودم را هم در حاشیه بیان کنم ! البته میشود دربارهی این امر بحث کرد ، اما در زمانِ مناسب ...
♧♧وقتی که هرات توسط ازبکان محاصره شد ، گویا حاکم صفویِ شهر دستور میدهد : اهالی سُنیمذهب شهر را فقط با رختخواب و پلاسکهنه از شهر بیرون کنند ، و مردم حق نداشتند اشیاء گرانقیمت خود را خارج کنند ! برایناساس دَمِ دروازه ، غاریانِ دروازهبان ، زن و مرد را لخت میکردند و تفتیشِ بدنی میکردند تا یهوقت کسی جنس نفیسی خارج نکند ! بعد هم از هر نفر ۱۵۰ دینار تبریزی میگرفتند و بیرونشان میکردند ! عمل این حاکم صفوی بهواقع مشمئزکننده و وحشیانه بود ، حتی با استانداردهای آن دوران ! درواقع یهجور دزدی بوده ؛ چون گرچه در ظاهر بهدلیل حملهی ازبک و سُنی بودن افراد ، مردم را مجازات میکردند اما درعمل قصدشان فقط غارتِ اموال و دارایی مردم بود . ... این محاصره هفتماه طول کشید و در این مدت نمک در هرات کمیاب شد ... هرات را شاهاسماعیل فتح کرد ، در زمان سلطان حسین بایقرا (۹۱۰هجری/۱۵۰۴م) که آخرین ملوک تیموری هرات بود . (و احتمالاً بههمین دلیل ازبکها بر هرات نظر داشتند (؟))
- ۰۱/۰۵/۱۸