aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

آنها در آیمنم می رقصیدند تا رنج تحقیر در 'قلب تاریکی' را از خود برانند . رنج نمایش های ناقص شده شان در کنار استخرها . رنج رو انداختن به جهانگردان برای عقب راندن گرسنگی . 

در راه برگشت از 'قلب تاریکی' در معبد توقف می کردند تا از خدایانشان طلب بخشش کنند . تا از آنها برای تغییر دادن داستانهایشان عذر بخواهند . برای مشخص کردن هویت شان . برای عدم درک زندگی هایشان . 

[ ... ] 

این که داستان قبلا شروع شده بود اهمیتی نداشت ، کاتاکالی از مدتها پیش دریافته بود که راز داستانهای بزرگ در این است که آنها رازی ندارند . داستانهای بزرگ آنهایی هستند که شما شنیده اید و می خواهید دوباره بشنوید . داستانهایی که شما از هر قسمت آنها می توانید وارد شوید و به راحتی با آنها ارتباط برقرار کنید . آنها شما را با پایان های هیجان انگیز و پرماجرا فریب نمی دهند . آنها شما را با حوادث دور از انتظار متحیر نمی کنند . آنها به اندازه ی خانه ای که در آن زندگی می کنید یا چون بوی تن عاشقتان ، برای شما آشنا هستند . می دانید چگونه به پایان می رسند . با این وجود چنان به تماشایشان می نشینید که انگار از پایان آنها خبر ندارید . در داستانهاى بزرگ شما میدانید چه کسی زنده می ماند و چه کسی می میرد ، چه کسی عشق را می یابد و چه کسی آنرا نمی یابد و با این وجود باز می خواهید بدانید . 

این راز و جادوی آنهاست . 

برای بازیگر مرد کاتاکالی این داستانها فرزندانش و کودکی خود او هستند . او در میان آنها رشد کرده . آنها خانه ای هستند که در آن بزرگ شده ، مرغزارانی هستند که در آنها بازی کرده . آنها پنجره های او و شیوه دیدنش هستند . به همین دلیل در وقت تعریف داستان ، با آن چنان رفتاری دارد که انگار فرزند خود اوست . سر به سرش می گذارد . تنبیه اش می کند . چون حبابی آنرا بالا می اندازد . روی زمین با آن گلاویز می شود . و باز همه چیز را از سر می گیرد . به آن می خندد چون دوستش دارد . می تواند دمی شما را بر فراز تمام جهان به پرواز درآورد ، می تواند ساعت ها برای مشاهده ی برگی پژمرده ، یا برای بازى با دم یک میمون ، توقف کند . می تواند بدون هیچ تلاشی از کشتارهای جنگ ، به شادمانی زنی که در جویباری در کوهستان گیسوانش را می شوید [بپردازد][میتواند] از داستان شادی نیرنگ آمیز یک راکشاسا (شیطان) به خاطر اندیشه ای تازه ، به یک مالایالی شایعه پرداز که ماجرای یک رسوایی را می پراکند ، رو کند . می تواند از شادی نفسانی زنی که کودکی را شیر می دهد ، به لبخند اغوا کننده و شیطنت آمیز کریشنا برسد . او می تواند اندوهی را که در شادمانی نهفته است آشکار کند . یا ماهی پنهان شرمندگی را در دریای شکوه و جلال نشان دهد . 

او داستانهای خدایان را باز می گوید . اما در رشته ی سخنش قلبی انسانی و غیرخدایی تابیده شده است . 

بازیگر مرد کاتاکالی زیباترین انسان است . زیرا بدنش روح اوست . تنها ابزار اوست . از سن سه سالگی این ابزار آماده و صیقل داده شده است ، اضافاتش حذف شده تا کاملا برای داستانگویی مناسب شود . این مرد با صورتک رنگین و دامن چرخانش ، در خود عنصری جادویی دارد . 

اما در این روزها او نمی تواند ادامه ی حیات دهد . بودنش ممکن نیست . محاسنش محکوم شده اند . کودکانش به او می خندند . آنها مشتاق هستند که هرچه او نیست باشند . آنها را می بیند که بزرگ می شوند تا کارمند یا بلیط فروش اتوبوس شوند . کارمندان دون پایه ی روزنامه ها با اتحادیه های خودشان . اما او خودش جایی میان زمین و آسمان معلق است ، نمی تواند مانند آنها کار کند . او نمی تواند در مسیر میله های اتوبوس بلغزد ، پولهای خرد را بشمارد و بلیط بفروشد . او نمی تواند پاسخگوی زنگ هایی باشد که احضارش می کنند . او نمی تواند در پشت سینی های چای و بیسکوئیت ماری خم شود . 

از نا امیدی به جهانگردان روی می آورد . به بازار وارد می شود . تنها چیزی را که دارد ، داستانهایی را که بدنش می تواند تعریف کند می فروشد . 

او به حال و هوایی محلی تبدیل شده است . 

در 'قلب تاریکی' آنها با برهنگی لمیده و با تمام ظرفیت توجه وارداتی شان ، استهزایش می کنند . او خشمش را فرو می خورد و برای آنها می رقصد . دستمزدش را می گیرد . مست می کند . یا سیگار علفی را که پیچیده می کشد . علف خوب کرالا . این کار موجب خنده اش می شود . بعد در مقابل معبد آیمنم توقف می کند ، او و سایر همراهانش ، و آنها برای طلب بخشش کردن از خدایان می رقصند . 

خدای چیزهای کوچک ( آروندهاتی روی )

  • Zed.em

از نظر لیوتار ، اگر کسی بتواند اوتوریته ی خود را به طور مؤثر اعمال کند و دارای توان نفوذ در مخاطبان [باشد] و نیروی کافی [برای] برانگیختن مردم [را] داشته باشد ، اوتوریته ی او خود به خود به حق و مشروع است . 

حال می توان در مقابل چنین گزاره ای این سؤال را مطرح کرد که در نبود شرایط برابر برای عموم اندیشمندان و هنرمندان و با وجود حکمرانی رسانه های رنگارنگ سرمایه داری ، جز در همراهی با نهادهای پول و قدرت ، چگونه می شود گفتمانی مستقل شکل بگیرد ؟! در واقع اینطور نتیجه می گیریم که لیوتار به عنوان یکی از پیشگامان طرح پست مدرن ، دو راه را پیش روی بشریت می گذارد : یا انحطاط ، نا امیدی و ویرانی ، یا همراهی با نهادهای سرمایه و سلطه ! هر دو راه چیزی جز ترویج خودباختگی و به انزوا کشاندن "انسان" نیست . 

هنر و ادبیات اعتراض ( شماره یک . تابستان 1395 . صفحه ی 9 )

  • Zed.em