aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

کاتاکالی

جمعه, ۳۰ مهر ۱۳۹۵، ۰۱:۴۶ ب.ظ

آنها در آیمنم می رقصیدند تا رنج تحقیر در 'قلب تاریکی' را از خود برانند . رنج نمایش های ناقص شده شان در کنار استخرها . رنج رو انداختن به جهانگردان برای عقب راندن گرسنگی . 

در راه برگشت از 'قلب تاریکی' در معبد توقف می کردند تا از خدایانشان طلب بخشش کنند . تا از آنها برای تغییر دادن داستانهایشان عذر بخواهند . برای مشخص کردن هویت شان . برای عدم درک زندگی هایشان . 

[ ... ] 

این که داستان قبلا شروع شده بود اهمیتی نداشت ، کاتاکالی از مدتها پیش دریافته بود که راز داستانهای بزرگ در این است که آنها رازی ندارند . داستانهای بزرگ آنهایی هستند که شما شنیده اید و می خواهید دوباره بشنوید . داستانهایی که شما از هر قسمت آنها می توانید وارد شوید و به راحتی با آنها ارتباط برقرار کنید . آنها شما را با پایان های هیجان انگیز و پرماجرا فریب نمی دهند . آنها شما را با حوادث دور از انتظار متحیر نمی کنند . آنها به اندازه ی خانه ای که در آن زندگی می کنید یا چون بوی تن عاشقتان ، برای شما آشنا هستند . می دانید چگونه به پایان می رسند . با این وجود چنان به تماشایشان می نشینید که انگار از پایان آنها خبر ندارید . در داستانهاى بزرگ شما میدانید چه کسی زنده می ماند و چه کسی می میرد ، چه کسی عشق را می یابد و چه کسی آنرا نمی یابد و با این وجود باز می خواهید بدانید . 

این راز و جادوی آنهاست . 

برای بازیگر مرد کاتاکالی این داستانها فرزندانش و کودکی خود او هستند . او در میان آنها رشد کرده . آنها خانه ای هستند که در آن بزرگ شده ، مرغزارانی هستند که در آنها بازی کرده . آنها پنجره های او و شیوه دیدنش هستند . به همین دلیل در وقت تعریف داستان ، با آن چنان رفتاری دارد که انگار فرزند خود اوست . سر به سرش می گذارد . تنبیه اش می کند . چون حبابی آنرا بالا می اندازد . روی زمین با آن گلاویز می شود . و باز همه چیز را از سر می گیرد . به آن می خندد چون دوستش دارد . می تواند دمی شما را بر فراز تمام جهان به پرواز درآورد ، می تواند ساعت ها برای مشاهده ی برگی پژمرده ، یا برای بازى با دم یک میمون ، توقف کند . می تواند بدون هیچ تلاشی از کشتارهای جنگ ، به شادمانی زنی که در جویباری در کوهستان گیسوانش را می شوید [بپردازد][میتواند] از داستان شادی نیرنگ آمیز یک راکشاسا (شیطان) به خاطر اندیشه ای تازه ، به یک مالایالی شایعه پرداز که ماجرای یک رسوایی را می پراکند ، رو کند . می تواند از شادی نفسانی زنی که کودکی را شیر می دهد ، به لبخند اغوا کننده و شیطنت آمیز کریشنا برسد . او می تواند اندوهی را که در شادمانی نهفته است آشکار کند . یا ماهی پنهان شرمندگی را در دریای شکوه و جلال نشان دهد . 

او داستانهای خدایان را باز می گوید . اما در رشته ی سخنش قلبی انسانی و غیرخدایی تابیده شده است . 

بازیگر مرد کاتاکالی زیباترین انسان است . زیرا بدنش روح اوست . تنها ابزار اوست . از سن سه سالگی این ابزار آماده و صیقل داده شده است ، اضافاتش حذف شده تا کاملا برای داستانگویی مناسب شود . این مرد با صورتک رنگین و دامن چرخانش ، در خود عنصری جادویی دارد . 

اما در این روزها او نمی تواند ادامه ی حیات دهد . بودنش ممکن نیست . محاسنش محکوم شده اند . کودکانش به او می خندند . آنها مشتاق هستند که هرچه او نیست باشند . آنها را می بیند که بزرگ می شوند تا کارمند یا بلیط فروش اتوبوس شوند . کارمندان دون پایه ی روزنامه ها با اتحادیه های خودشان . اما او خودش جایی میان زمین و آسمان معلق است ، نمی تواند مانند آنها کار کند . او نمی تواند در مسیر میله های اتوبوس بلغزد ، پولهای خرد را بشمارد و بلیط بفروشد . او نمی تواند پاسخگوی زنگ هایی باشد که احضارش می کنند . او نمی تواند در پشت سینی های چای و بیسکوئیت ماری خم شود . 

از نا امیدی به جهانگردان روی می آورد . به بازار وارد می شود . تنها چیزی را که دارد ، داستانهایی را که بدنش می تواند تعریف کند می فروشد . 

او به حال و هوایی محلی تبدیل شده است . 

در 'قلب تاریکی' آنها با برهنگی لمیده و با تمام ظرفیت توجه وارداتی شان ، استهزایش می کنند . او خشمش را فرو می خورد و برای آنها می رقصد . دستمزدش را می گیرد . مست می کند . یا سیگار علفی را که پیچیده می کشد . علف خوب کرالا . این کار موجب خنده اش می شود . بعد در مقابل معبد آیمنم توقف می کند ، او و سایر همراهانش ، و آنها برای طلب بخشش کردن از خدایان می رقصند . 

خدای چیزهای کوچک ( آروندهاتی روی )

  • Zed.em

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی