هر آنکه کشته نشد از قبیلهی ما نیست
نظریات ارسطو طی دوهزار و سیصدسال اهل فلسفه را مثل عینک اسبهای درشکه ، فقط در یکجهت رانده و توجیه کرده است . هیچکس جرأت نداشت از خطِ او خارج شود . او ابتکار عمل را از همه گرفته بود . سهروردی جزء معدود کسانی است که از کنارهی این عینک بهعالم نگاهی انداخته است .°
من از شهابالدین یحییبنحبش سهروردی ، شیخِ مقتول بدینسبب تجلیل نمیکنم که صاحب کرامت بود و فیالمثل دست بریدهی خود را پیوند میزد°° ، بلکه احترام من به این مرد ازینجهت است که این روستایی سیوشش ساله دست رد بر سینهی ارسطو زد و در برابر او 'نه' گفت . چه او بود که گفت : ارسطو را هیچوقت خاتمالحکماء نگویید که حکمت فیض و موهبتِ خداوندی است ، و فیض خداوندی هرگز مسدود نمیشود ، پس نباید درهای حکمت را بهوسیلهی این آدم (ارسطو) بست و منسد کرد .
البته دهان این جوان به آهک و زرنیخ ایوبیان آکنده شد و حکومت 'انا و لاغیری' ارسطو در حکمت ، تا زمان ما هم باقی ماند .
ما چند سهروردی فیلسوف ، فاضل ، استاد ، سفیرِ سیاسی و غیرسیاسی در تاریخ داریم ، ولی تنها یکی از اینها است که هنوز به سیوشش سالگی نرسیده میگفت : "والمعلم الاول [ای ارسطاطالیس] و ان کان کبیرالقدر ، عظیمالشأن بعیدالغور ، نام النظر ، لایجوزالمبالغة فیه ..." آری او از اینهمه فیلسوفان عالم ، یکی بود که جان هم بر سرِ اینکار گذاشت . اگر سیصد سهروردی هم داشته باشیم ، مقتول یکی است :
نون جو و دوغگَو ( باستانی پاریزی )
°سهروردیها خود را اولاد ابوبکر میدانستند ، و بههمینسبب مولوی ادعای قوم و خویشی با آنها داشت . (مناقبالعارفین ص۴۵)
°°روزی شیخ شهابالدین سهروردی مقتول از دمشق بیرون آمد و به رمهی گوسفندی رسید "به ترکمانی که مالک گوسفندان بود ده درم داده گوسفندی بزرگ گرفتند ، ترکمان آغاز مضایقه کرد . شیخ اصحاب را گفت : شما بروید و گوسفند را ببرید که من وی را خشنود سازم . ایشان برفتند ، شیخ از عقب ایشان در دویدن آمد ... ترکمان دست چپش را بگرفت و بکشید که کجا میروی ؟ آن دست از شانه جدا شد و در دست ترکمان بماند و خون از آن میرفت . ترکمان بترسید و دست وی را بیانداخت و بگریخت . شیخ آن را برداشته [دوباره بهجای خود گذاشت و] به یاران پیوست ." (حبیبالسیرج ۲ ص۳۳۰)
°°°سنایی میفرماید :
یک تعبیر دیگر هم میتوانیم از نظامی قرض بگیریم که میفرماید :
- ۰۱/۰۵/۰۵