استقلال بانکهای مرکزی
سه شنبه, ۱۷ فروردين ۱۴۰۰، ۰۹:۱۳ ق.ظ
در تمام قسمتهای این وضعیت دراماتیک ، فدرال رزرو نقش محوری ایفا کرد ، از ایجاد بحران تا اهمالکاری در نظارت و سیاستهای پولی ضعیف تا عدم موفقیت در مدیریت مؤثر دوران پس از ترکیدن حباب .
[...]
یکی از دلایلی که فدرال رزرو میتوانست از مسئولیت آنچه انجام داده بود شانه خالی کند این بود که فدرال رزرو مستقیماً به کنگره یا دولت پاسخگو نبود . فدرال رزرو مجبور نبود برای بهخطر انداختن میلیاردها دلار پول مالیات دهندگان از کنگره اجازه بگیرد . در حقیقت این یکی از دلایلی بود که چرا هر دو دولت بوش و اوباما به فدرال رزرو رو کردند : این دولتها تلاش میکردند تا با علم به اینکه در پس بسیاری از اقدامات آنها حمایت مردمی زیادی وجود ندارد ، فرایندهای دموکراتیک را دور بزنند .
رؤسای بانکهای مرکزی سراسر جهان رسماً دکترینی را اعلام کردهاند که بر مبنای آن بانکهای مرکزی باید از فرایند سیاسی مستقل باشند . بسیاری از کشورهای درحال توسعه که بانکهای مرکزی آنها جدیداً به استقلال رسیده بودند انجام اینکار را جداً دشوار یافتهاند : به این کشورها گفته میشد که دموکراسی مهم است ، اما وقتی نوبت به هدایت سیاستهای کلان اقتصادی و پولی میرسید ، مجموعهای از تصمیمات که بیشترین تأثیر را روی زندگی مردم آنها دارد ، به آنها گفته میشد که این مسائل مهمتر از آن هستند که تصمیمگیری در مورد آنها به فرایندهای دموکراتیک عادی سپرده شود . استدلالی که در حمایت از استقلال مطرح میشود این است که استقلال [بانکهای مرکزی] ، "اعتبار" را افزایش میدهد (اینکه بانک مرکزی تسلیم تقاضاهای انبساطی عوامپسندانه نمیشود) و به این معنی وجود تورم کمتر و ثباتْ بیشتر خواهد بود .
در اتفاقات اخیر برخی از رؤسای بانکهای مرکزیِ مستقل ، به خوبیِ آنهایی که به لحاظ سیاسی مستقیماً پاسخگو بودند ، عمل نکردند ؛ شاید به این دلیل که احساس میکردند کمتر تحت کنترل بازارهای مالی هستند . برزیل و هند که هیچیک از آنها بانکهای مرکزی کاملاً مستقل ندارند ، از لحاظ عملکرد در میان بهترینها هستند ؛ و بانک مرکزی اروپا و فدرال رزرو در میان ضعیفترینها هستند .
سیاستهای اقتصادی مستلزم نوعی بده-بستان (Trade-off) هستند (برندگان و بازندگان) و این بده-بستانها را نمیتوان تنها به فنسالاران (Technocrats) سپرد . فنسالاران میتوانند در مورد مباحثی مانند اینکه کدام نوع از برنامههای یارانهای را باید اجرا کرد تصمیم بگیرند ، اما سیاستهای پولی مستلزم بده-بستان میان تورم و بیکاری است . صاحبان اوراق قرضه در مورد تورم نگرانی دارند و کارکنان در مورد مشاغل . برای مدتی برخی از اقتصاددانان استدلال میکردند که در بلندمدت چنین بده-بستانی وجود ندارد (نرخ بیکاری بسیار کم باعث تورمی میشود که پیوسته درحال افزایش است) حتی اگر در بلندمدت هیچ بده-بستانی وجود نداشته باشد ، در کوتاهمدت چنین بده-بستانی وجود دارد ؛ و در مورد نرخ دقیق آستانهای که پایین آن ، تورم از کنترل خارج میشود عدم اطمینان وجود دارد و این بهنوبهی خود به این معنی است که سیاست روی اینکه چه کسی زیر بارِ این ریسکها میرود تأثیر میگذارد .
صرفنظر از دیدگاههایی که نسبت به موضوع سابقهدار استقلال فدرال رزرو وجود دارد ، در مورد یک چیز توافق نسبتاً بالایی وجود دارد . وقتی بانک مرکزی یک کشور درگیر یک کمک مالی بسیار بزرگ میشود و پول مردم را بهخطر میاندازد ، درگیر اقداماتی میشود که باید بهخاطر آنها از لحاظ سیاسی مستقیماً پاسخگو باشد ، و این اقدامات باید به شیوهای شفاف انجام شوند .
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )
[...]
یکی از دلایلی که فدرال رزرو میتوانست از مسئولیت آنچه انجام داده بود شانه خالی کند این بود که فدرال رزرو مستقیماً به کنگره یا دولت پاسخگو نبود . فدرال رزرو مجبور نبود برای بهخطر انداختن میلیاردها دلار پول مالیات دهندگان از کنگره اجازه بگیرد . در حقیقت این یکی از دلایلی بود که چرا هر دو دولت بوش و اوباما به فدرال رزرو رو کردند : این دولتها تلاش میکردند تا با علم به اینکه در پس بسیاری از اقدامات آنها حمایت مردمی زیادی وجود ندارد ، فرایندهای دموکراتیک را دور بزنند .
رؤسای بانکهای مرکزی سراسر جهان رسماً دکترینی را اعلام کردهاند که بر مبنای آن بانکهای مرکزی باید از فرایند سیاسی مستقل باشند . بسیاری از کشورهای درحال توسعه که بانکهای مرکزی آنها جدیداً به استقلال رسیده بودند انجام اینکار را جداً دشوار یافتهاند : به این کشورها گفته میشد که دموکراسی مهم است ، اما وقتی نوبت به هدایت سیاستهای کلان اقتصادی و پولی میرسید ، مجموعهای از تصمیمات که بیشترین تأثیر را روی زندگی مردم آنها دارد ، به آنها گفته میشد که این مسائل مهمتر از آن هستند که تصمیمگیری در مورد آنها به فرایندهای دموکراتیک عادی سپرده شود . استدلالی که در حمایت از استقلال مطرح میشود این است که استقلال [بانکهای مرکزی] ، "اعتبار" را افزایش میدهد (اینکه بانک مرکزی تسلیم تقاضاهای انبساطی عوامپسندانه نمیشود) و به این معنی وجود تورم کمتر و ثباتْ بیشتر خواهد بود .
در اتفاقات اخیر برخی از رؤسای بانکهای مرکزیِ مستقل ، به خوبیِ آنهایی که به لحاظ سیاسی مستقیماً پاسخگو بودند ، عمل نکردند ؛ شاید به این دلیل که احساس میکردند کمتر تحت کنترل بازارهای مالی هستند . برزیل و هند که هیچیک از آنها بانکهای مرکزی کاملاً مستقل ندارند ، از لحاظ عملکرد در میان بهترینها هستند ؛ و بانک مرکزی اروپا و فدرال رزرو در میان ضعیفترینها هستند .
سیاستهای اقتصادی مستلزم نوعی بده-بستان (Trade-off) هستند (برندگان و بازندگان) و این بده-بستانها را نمیتوان تنها به فنسالاران (Technocrats) سپرد . فنسالاران میتوانند در مورد مباحثی مانند اینکه کدام نوع از برنامههای یارانهای را باید اجرا کرد تصمیم بگیرند ، اما سیاستهای پولی مستلزم بده-بستان میان تورم و بیکاری است . صاحبان اوراق قرضه در مورد تورم نگرانی دارند و کارکنان در مورد مشاغل . برای مدتی برخی از اقتصاددانان استدلال میکردند که در بلندمدت چنین بده-بستانی وجود ندارد (نرخ بیکاری بسیار کم باعث تورمی میشود که پیوسته درحال افزایش است) حتی اگر در بلندمدت هیچ بده-بستانی وجود نداشته باشد ، در کوتاهمدت چنین بده-بستانی وجود دارد ؛ و در مورد نرخ دقیق آستانهای که پایین آن ، تورم از کنترل خارج میشود عدم اطمینان وجود دارد و این بهنوبهی خود به این معنی است که سیاست روی اینکه چه کسی زیر بارِ این ریسکها میرود تأثیر میگذارد .
صرفنظر از دیدگاههایی که نسبت به موضوع سابقهدار استقلال فدرال رزرو وجود دارد ، در مورد یک چیز توافق نسبتاً بالایی وجود دارد . وقتی بانک مرکزی یک کشور درگیر یک کمک مالی بسیار بزرگ میشود و پول مردم را بهخطر میاندازد ، درگیر اقداماتی میشود که باید بهخاطر آنها از لحاظ سیاسی مستقیماً پاسخگو باشد ، و این اقدامات باید به شیوهای شفاف انجام شوند .
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )
- ۰۰/۰۱/۱۷