نئولیبرالیسم یا بنیادگرایی بازار
دوشنبه, ۲۳ فروردين ۱۴۰۰، ۰۸:۲۴ ق.ظ
استعمارگرایی میراثی پیچیده در کشورهای درحال توسعه باقی گذاشت ، اما یکی از نتایج مشخص آن بهوجود آمدن این دیدگاه در میان مردم این کشورها بود که ظالمانه مورد سوءاستفاده قرار گرفتهاند . در میان بسیاری از رهبران کشورهای نوظهور ، نظریهی مارکسیستی تفسیری از تجربهی آنها ارائه میکرد ؛ این تفسیر بیان میکرد که استثمار درحقیقت زیربنای نظام کاپیتالیستی است . هرچند پس از جنگ جهانی دوم بسیاری از مستعمرهها به استقلال سیاسی رسیدند ، اما این موضوع باعث پایان استعمار اقتصادی آنها نشد . در برخی مناطق مانند آفریقا ، استثمار (استخراج منابع طبیعی و غارت طبیعت ، تنها در ازای یک مبلغ جزئی) آشکار بود . این موضوع در مناطق دیگر زیرکانهتر بود . در بسیاری از بخشهای جهان ، دیدگاه رایج نسبت به نهادهای جهانی مانند صندوق بینالمللی پول یا بانک جهانی این است که آنها ابزارهای کنترلی پسااستعماری هستند . این نهادها اندیشههای مبتنی بر بنیادگرایی بازار (که اغلب نئولیبرالیسم نامیده میشود) ، ایدهای که بر اساس آن آمریکاییها بهعنوان مروج "بازارهای آزادِ بدون قید و بند" نشان داده میشدند ، را ترویج میکردند . آنها برای اجرایی کردن مقرراتزدایی ، خصوصیسازی و آزادسازی تجاری فشار وارد میکردند .
بانکجهانی و صندوق بینالمللی پول ادعا میکردند که تمام این کارها را بهسود کشورهای درحال توسعه انجام میدهند . آنها با تیمهایی از اقتصاددانان معتقد به بازار آزاد ، که بسیاری از آنها دستپروردهی کلیسای جامع اقتصاد بازار آزاد یعنی دانشگاه شیکاگو هستند ، پشتیبانی میشدند . درنهایت برنامههای 'بر و بچههای شیکاگو' (Chicago boys) نتایج وعده داده شده را به ارمغان نیاورد . درآمدها ثابت ماند . هرجا که رشدی وجود داشت ، ثروت بهسوی ثروتمندان رفت . فراوانی بحرانهای اقتصادی در داخل کشورها بهمراتب بیشتر شد (تنها در سی سال گذشته ، بیش از صد مورد رکود وجود داشته است).
تعجبی ندارد که مردم در کشورهای درحال توسعه کمتر و کمتر از گذشته باور میکردند که کمک غربیها با اهداف انساندوستانه صورت میگیرد . آنها فکر میکردند که لفاظی بازار آزاد (که بهطور خلاصه بهعنوانِ 'اجماع واشنگتن' شناخته میشود°) تنها پوششی برای منافع تجاری قدیمی [استعماری] بود . ریاکاری غرب این بدگمانیها را تقویت کرد . اروپا و آمریکا بازارهای خود را بهروی محصولات کشاورزی جهان سوم باز نکردند ، حتی به کشاورزان خود یارانههای گستردهای پرداخت کردند .
درنهایت مشخص شد که جهانبینی بازار آزاد ، بهانهای برای اَشکال جدید استثمار بوده است .
"خصوصیسازی" به این معنی بود که خارجیها میتوانستند معادن و میادین نفتی کشورهای درحال توسعه را به قیمتهای ارزان بخرند . همچنین به این معنی بود که آنها میتوانستند از طریق انحصارها یا شبهه انحصارها (Quasi-monopolies) ، برای نمونه در صنایع ارتباطی و مخابراتی ، سودهای بسیار زیادی را کسب کنند .
"آزادسازی بازارهای مالی و سرمایه" به این معنی بود که بانکهای خارجی میتوانستند از وامهای خود بازدهیهای بالایی بهدست آورند ، و وقتی وامها با خطر عدم بازپرداخت روبرو میشدند ، صندوق بینالمللی پول بهاجبار این زیانها را اجتماعی میکرد ، به این معنی که با تهدید ، تمام مردم یک کشور را مجبور میکرد که پول بانکهای خارجی را بازگردانند . حداقل در شرق آسیا پس از بحران ۱۹۹۷ برخی از همین بانکهای خارجی از فروش بسیار ارزان داراییها ، سودهای بیشتری را بهدست آوردند . صندوق بینالمللی پول این کشورها را که به پول آنها نیاز داشتند مجبور کرده بود تا داراییها را به قیمتهای بسیار ارزان بفروشند .
"آزادسازی تجاری" نیز به این معنی بود که بنگاههای خارجی میتوانستند از طریق سرکوبِ توسعهی توانایی کارآفرینی ، صنایع نوپا را ازبین ببرند . درحالیکه سرمایه بهراحتی جابهجا میشد ، نیروی کار بهراحتی جابهجا نمیشد (به استثنای مستعدترین افراد که بسیاری از آنها در یک بازار جهانی مشاغل خوبی بهدست میآوردند) .
البته استثناهایی وجود داشت . همیشه در آسیا کسانی بودند که در برابر 'اجماع واشنگتن' مقاومت می کردند . آنها روی جریانهای سرمایه محدودیتهایی را وضع میکردند . غولهای بزرگ آسیا (چین و هند) اقتصادهای خود را بهروش خود مدیریت کردند و رشدهای بیسابقهای را تجربه کردند . اما در جاهای دیگر ، بهویژه در کشورهایی که از بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول تأثیر میپذیرفتند ، اوضاع بهخوبی پیش نمیرفت .
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )
°اجماع واشنگتن (Washington Consensus) اشاره به توصیههایی سیاستی (مواردی چون آزادسازی بازارها ، خصوصیسازی شرکتهای دولتی و مقرراتزدایی) دارد که نهادهای اقتصادی مستقر در واشنگتن ، یعنی صندوق بینالمللی پول ، بانک جهانی و وزارت خزانهداری ایالاتمتحده بهعنوان بستهی اصلاحات به کشورهای دچار بحران ارائه میکردند -م
بانکجهانی و صندوق بینالمللی پول ادعا میکردند که تمام این کارها را بهسود کشورهای درحال توسعه انجام میدهند . آنها با تیمهایی از اقتصاددانان معتقد به بازار آزاد ، که بسیاری از آنها دستپروردهی کلیسای جامع اقتصاد بازار آزاد یعنی دانشگاه شیکاگو هستند ، پشتیبانی میشدند . درنهایت برنامههای 'بر و بچههای شیکاگو' (Chicago boys) نتایج وعده داده شده را به ارمغان نیاورد . درآمدها ثابت ماند . هرجا که رشدی وجود داشت ، ثروت بهسوی ثروتمندان رفت . فراوانی بحرانهای اقتصادی در داخل کشورها بهمراتب بیشتر شد (تنها در سی سال گذشته ، بیش از صد مورد رکود وجود داشته است).
تعجبی ندارد که مردم در کشورهای درحال توسعه کمتر و کمتر از گذشته باور میکردند که کمک غربیها با اهداف انساندوستانه صورت میگیرد . آنها فکر میکردند که لفاظی بازار آزاد (که بهطور خلاصه بهعنوانِ 'اجماع واشنگتن' شناخته میشود°) تنها پوششی برای منافع تجاری قدیمی [استعماری] بود . ریاکاری غرب این بدگمانیها را تقویت کرد . اروپا و آمریکا بازارهای خود را بهروی محصولات کشاورزی جهان سوم باز نکردند ، حتی به کشاورزان خود یارانههای گستردهای پرداخت کردند .
درنهایت مشخص شد که جهانبینی بازار آزاد ، بهانهای برای اَشکال جدید استثمار بوده است .
"خصوصیسازی" به این معنی بود که خارجیها میتوانستند معادن و میادین نفتی کشورهای درحال توسعه را به قیمتهای ارزان بخرند . همچنین به این معنی بود که آنها میتوانستند از طریق انحصارها یا شبهه انحصارها (Quasi-monopolies) ، برای نمونه در صنایع ارتباطی و مخابراتی ، سودهای بسیار زیادی را کسب کنند .
"آزادسازی بازارهای مالی و سرمایه" به این معنی بود که بانکهای خارجی میتوانستند از وامهای خود بازدهیهای بالایی بهدست آورند ، و وقتی وامها با خطر عدم بازپرداخت روبرو میشدند ، صندوق بینالمللی پول بهاجبار این زیانها را اجتماعی میکرد ، به این معنی که با تهدید ، تمام مردم یک کشور را مجبور میکرد که پول بانکهای خارجی را بازگردانند . حداقل در شرق آسیا پس از بحران ۱۹۹۷ برخی از همین بانکهای خارجی از فروش بسیار ارزان داراییها ، سودهای بیشتری را بهدست آوردند . صندوق بینالمللی پول این کشورها را که به پول آنها نیاز داشتند مجبور کرده بود تا داراییها را به قیمتهای بسیار ارزان بفروشند .
"آزادسازی تجاری" نیز به این معنی بود که بنگاههای خارجی میتوانستند از طریق سرکوبِ توسعهی توانایی کارآفرینی ، صنایع نوپا را ازبین ببرند . درحالیکه سرمایه بهراحتی جابهجا میشد ، نیروی کار بهراحتی جابهجا نمیشد (به استثنای مستعدترین افراد که بسیاری از آنها در یک بازار جهانی مشاغل خوبی بهدست میآوردند) .
البته استثناهایی وجود داشت . همیشه در آسیا کسانی بودند که در برابر 'اجماع واشنگتن' مقاومت می کردند . آنها روی جریانهای سرمایه محدودیتهایی را وضع میکردند . غولهای بزرگ آسیا (چین و هند) اقتصادهای خود را بهروش خود مدیریت کردند و رشدهای بیسابقهای را تجربه کردند . اما در جاهای دیگر ، بهویژه در کشورهایی که از بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول تأثیر میپذیرفتند ، اوضاع بهخوبی پیش نمیرفت .
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )
°اجماع واشنگتن (Washington Consensus) اشاره به توصیههایی سیاستی (مواردی چون آزادسازی بازارها ، خصوصیسازی شرکتهای دولتی و مقرراتزدایی) دارد که نهادهای اقتصادی مستقر در واشنگتن ، یعنی صندوق بینالمللی پول ، بانک جهانی و وزارت خزانهداری ایالاتمتحده بهعنوان بستهی اصلاحات به کشورهای دچار بحران ارائه میکردند -م
- ۰۰/۰۱/۲۳