aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

عقاید یک دزد

سه شنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۳۲ ب.ظ

... در میان آنها مردی وجود داشت که شباهت زیادی به سناتورهای رومی داشت ، چون لباس کهنه‌ی تاتارها را برتن داشت . دیگری لباسی خوش‌دوخت با جلیقه پوشیده بود ، اما در زیر آن ، پیراهن کثیفی به چشم می‌خورد . صاحب لباس چهره‌ای غیرعادی و همچون جانی‌ها داشت ، اما نگاهش چنان انباشته از اطمینان بود که هیچکس نمی‌توانست این اطمینان را متزلزل سازد . معلوم بود که همه‌ی این افراد ، در عین جوانی ، بسیار باتجربه بودند . زندگی را سهل می گرفتند . بینشی دلیرانه همراه با نوعی زیرکی پنهان و مشکوک در آنها وجود داشت . مردی که لباسی خاکی رنگ پوشیده بود ، سرش را به نشانه‌ی احترام و با نزاکت به آرامی تکان داد و با لحن نیمه استفهامی گفت :
- آقای رئیس ؟
- بله . خود من هستم . چکار دارید ؟
- همه‌ی ما که در اینجا جمع شده‌ایم ، نماینده‌ی اتحادیه‌ی دزدان متحد ، روستوف خارکوف و اودسا نیکلایف هستیم .
وُکلا با شنیدن این جمله در صندلی خود جابجا شدند . رئیس جلسه از فرط حیرت به عقب رفت و با چشمانی غرق در شگفتی پرسید :
- چه اتحادیه‌ای ؟
مرد با خونسردی پاسخ داد :
- اتحادیه‌ی دزدان . دوستانم به من افتخار دادند و مرا سخنگوی خود کردند !
رئیس با تردید گفت :
- خیلی ... خوشوقتم !
- متشکرم . هر هفت نفر ما دزدان معمولی هستیم ، اما هریک از ما در رشته‌ی خاصی دزدی می‌کند . اتحادیه به ما اجازه داده است تا موضوعی را به اطلاع این کمیته‌ی محترم برسانیم !
مرد دوباره با سر کُرنش کرد و گفت :
- استدعا داریم ما را یاری کنید ! 
رئیس با بلاتکلیفی سرش را تکان داد و گفت :
- منظورتان را درست نمی‌فهمم ... موضوع چیست ؟ بیشتر توضیح بدهید .
- موضوعی که به ما شهامت و افتخار درخواست کمک از شما نجیب‌زادگان را داده است بسیار روشن ، ساده و مختصر است و شش یا هفت دقیقه بیشتر وقت شما را نمی‌گیرد . وظیفه‌ی خود می‌دانم قبلاً این موضوع را به شما بگویم که چون وقت تنگ است و درجه‌ی حرارت هوا به ۱۵۰ درجه‌ی فارنهایت در سایه می‌رسد ...
سخنران کمی سینه‌ی خود را صاف کرد . به ساعت طلای خود نگاه کرد و گفت :
- شما در گزارش‌هایی که اخیراً در روزنامه‌های محلی به چاپ رسیده ، اخبار مربوط به روزهای ناراحت کننده و وحشتناک آخرین کشتار دسته‌جمعی یهودیان را خوانده‌اید . نشانه‌هایی از محرکین این کشتار به دست آمده ؛ ظاهراً پلیس به آنها پول داده و آنان را سازمان‌دهی کرده است . در بین این محرکین ، از تفاله‌های جامعه مانند میخواره‌ها ، ولگردها ، پااندازها ، اوباشِ محلات فقیرنشین و از جمله از دزدان نیز نام برده شده است . ما در ابتدا سکوت کردیم ، اما سرانجام لازم دیدیم به چنین اتهام ظالمانه‌ای در برابر جامعه‌ی جهانی پاسخ گوییم ‌. اینجانب بخوبی می‌دانم که ما دزدها در چشم جامعه ، دشمن آن و قانون‌شکن به‌شمار می‌آییم . اما آقایان ، برای لحظه‌ای وضع این دشمن جامعه را در نظر آورید . چراکه به جرمی متهم گردیده که هرگز مرتکب آن نشده است و با تمام قدرت روحی خود آماده‌ی دفاع از این اتهام است ، اگر نگوییم که دزدان چنین ظلمی را بیش از یک شهروند عادی و متوسط احساس می‌کنند . اینک اعلام می‌داریم که اتهام وارده کاملاً بی‌اساس بوده و نه تنها برخلاف حقیقت است بلکه با منطق نیز سازگار نیست . من بر آن هستم تا این موضوع را طی چند کلمه عرض کنم ، چنانچه کمیته‌ی محترم از سر لطف به سخنانم گوش فرا دهد .
رئیس جلسه گفت :
- بفرمایید .
و وکلا با صدای آهسته گفتند :
- خواهش می‌کنیم ... خواهش می‌کنیم ...
- از سوی دوستانم سپاس صمیمانه‌ی خود را به خاطر این لطف ابراز می‌کنم . مطمئن باشید که کمیته از گوش دادن به حرف ما پشیمان نخواهد شد . خوب ، با اجازه‌ی شما درباره‌ی این حرفه‌ی نیرنگ‌آمیز ولی دشوار سخن می‌گویم . سخنان خود را به آنگونه شروع می‌کنم که گیرالونی در پرولوگ پاگ لیاچی آواز می‌خواند . اما آقای رئیس با اجازه‌ی شما می‌خواهم گلویی تَر کنم ... دربان برایم یک لیموناد بیاور . این دربان آدم خوبی است . آقایان قصد ندارم زیاد درباره‌ی جنبه‌ی معنوی حرفه‌ی دزدی و اهمیت اجتماعی آن سخن گویم . بدون شک شما گفته‌ی ضد و نقیض و معروف پرودون° را می‌دانید که می‌گوید : "مالکیت دزدی است ." ممکن است از این گفته خوشتان نیامده باشد ، اما تابحال واعظان بزدل بورژوازی یا کشیش‌های فربه ، آن را رد نکرده‌اند . مثالی می‌زنم : پدری با فعالیت خود و زیرکانه یک میلیون روبل جمع می‌کند و آن را برای پسرش به ارث می‌گذارد که آدمی است ابله ، بی‌اراده ، تنبل ، جاهل ، منحط ، وسواسی ، بی‌مغز و مفتخور ، معنای واقعی یک میلیون روبل یک میلیون روز کار است که باید نصیب کسانی می‌شد که کار می‌کنند ، عرق جبین می‌ریزند و خلاصه زندگی و خون عده‌ی زیادی از مردم است . چرا ؟ زمینه‌ی استدلال مالکیت چیست ؟ به درستی معلوم نیست . بنابراین آقایان ، چرا این عقیده را نپذیریم که حرفه‌ی دزدی همانگونه که تا اندازه‌ای از انباشت ثروت در دست افراد معدودی جلوگیری می‌کند ، همچنین به مثابه‌ی اعتراض نسبت به تمامی مرارت‌ها ، پلیدی‌ها ، خودکامگی‌ها ، خشونت و نادیده گرفتن شخصیت انسانی به کار می‌رود . علیه همه‌ی بدبختی‌هایی است که 'سازمان سرمایه‌داری بورژوازی' در جامعه‌ی جدید بوجود می‌آورد . دیر یا زود این وضع در اثر انقلاب اجتماعی دگرگون خواهد شد و مالکیت تنها در خاطرات اندوه‌گینانه باقی خواهد ماند ، و افسوس که در اثر این انقلاب ما دزدان نیز از صفحه‌ی گیتی محو خواهیم شد ! ما دزدان ...
سخنران مکثی کرد تا سینی لیموناد را از دست دربان بگیرد ، آن را جلوی دستش بر روی میز نهاد و گفت :
- آقایان مرا معذور دارید ... ای مرد خوب این سینی را بردار ... و موقع بیرون رفتن در را پشت سرت ببند .
دربان با صدای بلند گفت :
- بسیار خوب ، عالیجناب !
سخنران گیلاس لیموناد خود را تا نیمه نوشید . سپس به سخنانش ادامه داد :
- نمی‌خواهم درباره‌ی جنبه‌های فلسفی ، اجتماعی و اقتصادی مسئله صحبت کنم چون شما را خسته می‌کند . با وجود این باید بگویم که حرفه‌ی ما نزدیکی بسیاری با اندیشه‌ای دارد که 'هنر' نامیده می‌شود . در حرفه‌ی دزدی ، همه‌ی ارکان هنر وجود دارد : استعداد ، الهام ، خیال ، نوآوری ، بلندپروازی و دوران طولانی و پرشور شاگردی . این کار بی‌فضیلت است و کارامازین بزرگ با شیفتگی و جذابیت درباره‌ی آن داد سخن داده است . آقایان هرگز نمی‌خواهم وقت گرانبهای شما را با این اندیشه‌ی ضد و نقیض بگیرم . اما چه کنم که نمی‌توانم از شرح و تفسیر مختصر عقیده‌ام صرف‌نظر کنم . صحبت کردن از حرفه‌ی دزدی برای فرد ناآشنا به آن یاوه‌گویی و مسخره می‌نماید ، با وجود این به شما اطمینان می‌دهم که این حرفه کاری واقعی است . کسانی هستند که حافظه‌ای نیرومند ، تیزبینی ، حضور ذهن ، تردستی و بالاتر از همه حس ارتباطی قوی دارند . این افراد از زمانی که به جهان خداوند پای نهاده‌اند تنها و مهم‌ترین هدف‌شان این است که در قمار برگ بزنند [بازی کنند(؟)] . حرفه‌ی جیب‌بری نیازمند تردستی بسیار و چالاکی فراوان و حرکت سریع است - اگر از هوش و زیرکی که جیب‌برها دارند سخن نگوییم - استعداد زیادی در کار مشاهده و توجه بسیار به یک چیز دارند . جیب‌برها از بچگی مجذوب اسرار اشیای پیچیده مثل کارکرد دوچرخه ، چرخ‌خیاطی ، اسباب‌بازی‌های مکانیکی و ساعت هستند . آقایان ، خلاصه کسانی هستند که با مالکیت خصوصی سر عناد دارند . شما می‌توانید این تمایل را انحطاط بنامید ، اما به شما می‌گویم که دزد واقعی را نمی‌شود با وعده‌ی نشو و نمای زندگی شرافتمندانه ، یا پاداش نان زنجبیلی ، یا پیشنهاد وضعی ثابت در جامعه ، یا با رشوه دادن ، یا با عشق یک زن فریب داد . زیرا در این حرفه ، زیبایی جاودانی مخاطره ، جاذبه‌ی ژرف خطر ، استغراق شادمانه‌ی جان ، شورِ برانگیزاننده‌ی زندگی و جذبه وجود دارد ! درحالیکه شما از حمایت قانون با کمک قفل ، تپانچه ، تلفن ، پلیس و سربازان برخوردارید ، ما به تردستی و بی‌باکی خود متکی هستیم . ما به روباه می‌مانیم و جامعه جوجه‌ای است که سگ‌ها از آن مراقبت می‌کنند . آیا می‌دانید که هنرمندترین و مستعدترین افراد در دهات ما ، اسب‌دزد و شکاردزد می‌شوند ؟ شما چه دارید ؟ زندگیتان بی‌ثمر و بی‌روح و بسیار تحمل‌ناپذیر برای کسانی است که روح بزرگی دارند !
قانون شکنان ( الکساندر کوپرین )

°Proudhon : سوسیالیست معروف فرانسوی و بنیانگذار اندیشه‌‌ی شرکت‌های تعاونی .م

  • Zed.em

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی