بطالت
جمعه, ۲۷ مهر ۱۳۹۷، ۰۱:۰۳ ب.ظ
وقار و مناعت طبع اش همان خار بود . او به خوبی از این مساله آگاهی داشت که علاقه اش به ظرافت و زیبایی و انزجارش از چیزهای خشن و زمخت امر بیهوده ای بیش نیست . او گیاهی بی ریشه بود . بی آنکه بخواهد خانواده اش را تحقیر کند و اصول دیرپای آنرا زیر پا بگذارد ، فی النفسه محکوم به اینکار بود ؛ و این سَمّ ، به همانگونه که موجب از بین رفتن و فنای خانواده اش می شد ، زندگیِ خودش را نیز از رشد باز می داشت . مردِ جوان خوش سیما ، احساس می کرد که این بطالت در حقیقت نمایانگر موجودیت خود او نیز هست .
اعتقادش به اینکه هدفش در زندگی چیزی بیشتر از مورد مصرف قرار گرفتن همچون صافی یی برای تقطیر زهر نخواهد بود ، جزئی از غرور هیجده سالگی اش به شمار می رفت . اطمینان داشت که دستان زیبا و سفیدش هرگز آلوده نخواهد شد و پینه ای بر آنها نقش نخواهد بست . می خواست همچون طنابی آویخته از دکل ، حرکتش به وزش هر نسیم بستگی داشته باشد . تنها چیزی که به نظرش پایدار و معتبر می آمد این بود که به خاطر احساسات هیجان انگیزش زندگی کند ؛ هرچند به تمامی بیهوده و ناپایدار باشند ، از بین بروند تا بارِ دیگر با ضرباهنگی تُندتر اوج بگیرند ، بی هیچ هدف و جهتی به خاموشی بگرایند و از نو شعله ور شوند .
در هر حال هیچ چیز توجه اش را جلب نمی کرد .
برف بهاری ( یوکیو می شیما )
اعتقادش به اینکه هدفش در زندگی چیزی بیشتر از مورد مصرف قرار گرفتن همچون صافی یی برای تقطیر زهر نخواهد بود ، جزئی از غرور هیجده سالگی اش به شمار می رفت . اطمینان داشت که دستان زیبا و سفیدش هرگز آلوده نخواهد شد و پینه ای بر آنها نقش نخواهد بست . می خواست همچون طنابی آویخته از دکل ، حرکتش به وزش هر نسیم بستگی داشته باشد . تنها چیزی که به نظرش پایدار و معتبر می آمد این بود که به خاطر احساسات هیجان انگیزش زندگی کند ؛ هرچند به تمامی بیهوده و ناپایدار باشند ، از بین بروند تا بارِ دیگر با ضرباهنگی تُندتر اوج بگیرند ، بی هیچ هدف و جهتی به خاموشی بگرایند و از نو شعله ور شوند .
در هر حال هیچ چیز توجه اش را جلب نمی کرد .
برف بهاری ( یوکیو می شیما )
- ۹۷/۰۷/۲۷