aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یوکیو می شیما» ثبت شده است

در بودیسمِ شاخه ی 'ماهه یانه' بطور کلی هیچ فریضه ای وجود نداشت که بتوان از آن یاد کرد . اما در برنامه های صومعه ، بیشتر ، فریضه های بودیسمِ شاخه ی 'هینه یانه' به کار گرفته می شد ، منتها در صومعه هایی مثل گشو ، قوانین طبق فریضه های یک بودی ساتوا نوشته شده در کتابِ 'براهاما چالاسوترا' اجرا می شد . قوانین چهل و هشت گانه ی ممنوعیتِ آن با ده فرمانِ اصلی علیه گناهانی همچون : کشتن ، دزدی یا زیاده روی کردن در هر چیز و دروغ شروع می شد و با تذکراتی علیه از میان بردن تعلیمات بودایی خاتمه می یافت .
برف بهاری ( یوکیو می شیما )

Mahayana : شاخه ای از بودیسم است که به ایده آلیسم توجه دارد و عشق جسمانی را به آن راهی نیست و به تسکین آلام دیگران معتقد است . این مذهب در تبت ، چین ، کُره و ژاپن رواج دارد .م
Hinayana : شاخه ای از بودیسم است که به آن "بوداییِ جنوبی" هم می گویند و ریشه در آئین رهبانیت دارد و بر این اعتقاد است که از طریق تفکر می توان به نیروآنا راه یافت . این مذهب در کامبوج ، سریلانکا ، برمه و تایلند رواج دارد .م
  • Zed.em
... صدایش طنین شادمانه و غرورآمیزی داشت ، گویی از زمان دیگری برمی خواست . زمانِ دوره ی شورش ها و نا آرامی ها ؛ زمانِ خشونت باری که این نسل آن را به دستِ فراموشی سپرده بود ؛ زمانی که در راه رسیدن به هدف ، ترسِ از زندان و مرگ مانع کسی نمی شد ؛ زمانی که خشونت در واقع جزئی از بافت زندگی روزمره ی انسانها بشمار می رفت و با خونِشان عجین شده بود . او به نسلی از زنان تعلق داشت که خیلی راحت و بی هیچ دغدغه ی خاطری بشقاب های شامِ شان را توی رودخانه ای می شُستند که در آنها اجسادِ مردگان شناور بود و از پیشِ رویِ شان می گذشت ، بی آنکه خم به اَبرو بیاورند . زندگی آنگونه بود ! ...
برف بهاری ( یوکیو می شیما )
  • Zed.em
در این میان هوندا آخرین حرف های شاهزاده را بکلی نشنیده گرفته بود ، زیرا افکارش کاملاً در اطرافِ مطلب مهملی دور می زد که چند لحظه قبل چائوپی پیش کشید . او مطمئناً می توانست انسان را نه تنها بگونه ی یک جسم ، بلکه بصورت یک جریانِ حیاتیِ واحد تصور کند . و این موجب می شود که انسان اجازه یابد تا به درک مفهوم موجودیت ، بعنوان یک اصل محرک و نه یک واحدِ ساکن دست یابد . همانطور که گفته بود میان یک موجودیت خودآگاه که چندین دوره ی حیاتیِ مختلف در پیِ یکدیگر دارد و یک جریانِ حیاتی واحد که نمایانگر چندین خودآگاهی مختلف است که در پیِ یکدیگر صورت می گیرند ، هیچ تفاوتی وجود ندارد .
اگر قرار بود انسان بر اساسِ قرائن و شواهد ، نظریه ی وحدت وجود و خودآگاهی را تبیین کند ، تمامی دریای زندگانی با همه ی امواج و جریان های نامحدود و بی پایانش و تمام روند گسترده و عظیم تناسخ - که در زبان سانسکریت ، سامسارا نامیده شده - می توانست در یک آگاهی مجرد تبلور یابد .
هنگامی که هوندا داشت افکارش را جمع و جور می کرد ، ساحل آرام آرام تاریک تر می شد و کییوآکی هم مجذوبانه با کریدسادا سرگرم ساختن معبدی ماسه ای بود ...
برف بهاری ( یوکیو می شیما )

Sanskrit : در لغت به معنای کامل و صحیح آمده است . این زبانِ علمی قدیمی هندوان است که یکی از زبان های مهم هند و پارسی از شعب هند و اروپایی بشمار می رود و با زبان اوستا پیوندهای نزدیک دارد . م
Samsara : چرخه ی حیات . در این چرخه ، ذهن برده ی سه شرنگ است : وابستگی ، نفرت و جهل .م
  • Zed.em
کییوآکی درحالیکه سعی می کرد گفتگو را کوتاه کند ، به آنسوی اتاق خیره شد و گفت :
- خوب می دانم که نمی توانیم .
و توجه اش را به سایه های موجود در اتاق ، گوشه ها و نقوش ظریفِ زیر کتابخانه و یا کنار سطل آشغالِ بافته شده از ترکه های بید معطوف کرد ؛ آن سایه های کوچک گریز پا که هر شب در پیِ شب های پیش ، آرام به درون اتاق کار هوندا گام می نهادند ؛ سایه هایی همچون احساساتِ انسانها ، خاموش ، موذیانه ، خیانت آمیز و غافلگیر کننده ، که همواره در هر جایی که می توانستند پنهان شوند می خزیدند .
برف بهاری ( یوکیو می شیما )
  • Zed.em
اینوما حالا می فهمید و اصل مطلب را درک می کرد . از آنجا که کییوآکی از احترام عمیق او به "کتابخانه ی عالیجنابِ مرحوم" آگاهی داشت ، به عمد آنجا را برای این ملاقات انتخاب کرده بود . دراینباره هیچگونه شکی نمی توانست وجود داشته باشد . زمانی که کییوآکی برنامه را برایش باز می گفت و توضیح می داد که چگونه با نهایت لطف و عنایت آن را طرح کرده ، آن سردیِ رضایت بخشی که در حالت و گفتارش موج می زد برای اثبات این قضیه برایش کفایت می کرد . پسر جوان می خواست که وقایع سیر طبیعی شان را آنگونه طی کنند تا اینوما شخصاً به حرکتی توهین آمیز نسبت به مقدسات دست بزند آن هم درست در همان مکانی که آن را می پرستد .
وقتی به این مساله می اندیشید ، می دید که از همان دوران کودکی که کییوآکی پسربچه ی زیبایی بیش نبود ، همواره در وجودش حالتی از تهدید خاموش وجود داشته است . نوعی لذت از توهین به مقدسات . و هنگامی که اینوما آن چیزی را که برایش بینهایت ارزش داشت با بی عفتی زیرِ پا می گذاشت ، برای کییوآکی آنچنان لذت بخش بود که گویی خودش تکّه گوشت خامی را به گردنبندِ متبرّک شینتو آویخته باشد . در اساطیر نیز آمده است که 'سوزانو' خدای دَرّنده خوی ، و برادرِ الهه ی خورشید ، از یک چنین راهی [بدینطریق] لذت می برد و ارضاء می شد .
برف بهاری ( یوکیو می شیما ) 
  • Zed.em
قوانین مانو احتمالاً در دوره ای بین ۲۰۰ سال پیش تا ۲۰۰ سال پس از میلاد مسیح گرد آمده و مدوّن شده بود ، یعنی همزمان با دوره ی شکل گیری قوانین هندی . این قوانین در میان هندوهای معتقد ، نفوذ و قابلیت اجرایی خود را بعنوان یک 'مجموعه ی قوانین' تا زمان حاضر نیز حفظ کرده است . در ۱۲ فصل و ۲۶۸۴ ماده ی آن ، مجموعه ی عظیمی از موارد مربوط به مذهب ، سنت ، قوانین قبیله ای و حقوق گرد آمده و در این موارد از منشاء جهان هستی گرفته تا مجازات های راهزنی و قوانین مربوط به تقسیم ارث تنظیم شده است . این قوانین آمیخته به فلسفه ی آسیایی است که در آن همه چیز بنحوی جنبه ی یگانه بخود می گیرند که با حقوق طبیعی و جهانبینی مسیحیت در تضادی آشکار است و تمایل شدیدی به وجوه افتراقی دارد که مبتنی بر ارتباط بین جهان بینهایت بزرگ و جهان بینهایت کوچک است .
به هر حال حقوق اجرایی قوانین رُم حاصلِ اصلی بود که در تضاد با مفاهیم حقوق جدید قرار می گرفت . درست هنگامی که حقوق رُم آن قوانین را مشمول مرور زمان قرار داده بود و برای دوباره بکار گرفتن آن هیچ امکانی وجود نداشت ، همانند قوانین مانو ، برابر آئین نامه های دادرسیِ جاری در دادگاه های بزرگ راجاها و برهمن ها ، دادخواست هایی را محدود می کرد که امکان داشت درباره ی شکایت های مربوط به بازپرداخت بدهی و هژده مورد مشابه به دادگاه ارائه شوند .
هوندا مجذوب شیوه ی زنده و منحصر به فرد این قوانین شد ؛ حتی جزئیات کسل کننده ی آئین دادرسیِ دادگاه ها نیز در پوشش رنگارنگی از تمثیل ها و استعاره ها پیچیده شده بود . برای مثال در جریان محاکمه ی راجا درست همانگونه که شکارچی با ردگیریِ خونی که از گَوزن زخمی بر زمین فرو می ریزد به کُنام او دست می یابد ، می بایست درستی یا نادرستی مساله ی مطرح شده در دادگاه را مشخص کند ، و در تعیین وظایفش به راجا توصیه می شود که در اعطاء لطف و مرحمت به مردمش همچون ایندرا عمل کند که بارش باران های ماه آوریل را رُخصت می دهد .
هوندا مجموعه ی قوانین را به تمامی تا آخرین فصل مطالعه کرد ، فصلی که در آن مسائل مبهمی طرح شده بود و طبقه گرایی را چه بصورت قوانین و چه بصورت بیانیه ها به مبارزه فرا می خواند .
استدلال و قیاس منطقی در حقوق غربی بصورت اجتناب ناپذیری بر قدرت تعقل بشر بنا نهاده شده بود ، لیکن قوانین مانو از قوانینِ ناسوتی یی ریشه می گرفت که تعقل هیچ نفوذی بر آنها نداشت ، یعنی از آئین تناسخ روح . این آئین در قوانین مانو به صورتی مدوّن تنظیم شده بود :
- "اعمال بشر ناشی از جسم ، گفتار و پندار او است و به خیر یا شر منجر می شود ."
- "در این جهان خاکی ، روح در ارتباط با جسم به سه طریقِ خیر ، بی تفاوت و شر عمل می کند ."
- "آنچه که از روح یک انسان سر می زند ، روحش را ، آنچه که از گفتار انسان سر می زند ، گفتارش را ، و آنچه که از جسم او برمی خیزد ، جسمَ ش را شکل می دهد ."
- "هرآن کسی که در جسمَ ش مرتکب گناه شود ، در عمر بعدی به درخت یا علف تبدیل خواهد شد ، هرآن کسی که در گفتارش مرتکب گناه شود ، به گونه ی حیوان یا پرنده بدل خواهد شد و آنکس که در روحش مرتکب گناه شود در تولد دوباره اش در پست ترین طبقات جای خواهد گرفت ."
- "انسانی که در ارتباط با کلیّه ی جانداران بر هرآنچه که بر زبانش جاری می شود ، از ذهنش می تراود ، و از جسمَ ش سرمی زند احاطه ی کافی داشته باشد ، انسانی که بر شهوت و خشمَ ش لگام بزند ، به کمال دست خواهد یافت و آزادی مطلق از آنِ او خواهد بود ."
- "شایسته است که هر مردی خِرد فطری خود را در راه تمییز دادنِ تبعیت یا عدم تبعیتِ روحش از قانون بکار گیرد و اینکه تمامی روح و جانش را وقف اطاعت وفادارانه از قوانین سازد ."
در اینجا درست همانند حقوق طبیعی ، اطاعت از قوانین و کردارِ نیک ، هر دو به یک معنا تلقی می شد . ولی در قوانین مانو بر مبنای اصل تناسخِ روح بنا شده بود ، آئینی که جریان عادی و طبیعی رسیدگی به دعاوی را بصورتی غیر معقول قطع می کرد و بجای ایجاد جذبه ی منطقی نسبت به رعایت قوانین ، به نظر می رسید که بیشتر بر ارعاب و جنبه ی کیفری قوانین تکیه می کرد . بنابراین بعنوان یک آئین حقوقی اعتماد کمتری نسبت به فطرت بشری ابراز می داشت .
هوندا هیچ علاقه ای نداشت که وقتَ ش را صرف تعمق در چنین مسائلی کند ، یا در عقل و خِرد عهد عتیق مستغرق شود . به عنوان یک دانشجوی حقوق ، او به حمایت از تثبیت و استقرار قانون اشتیاق نشان می داد ولی به شدّت از عدم اطمینان نسبت به سیستم اجراییِ موضوع تحقیقش عذاب می کشید . کلنجار رفتنش با ساختار پیچیده و درهمِ سیستم اجرایی به او می آموخت که بعضی مواقع جهانبینی گسترده تری مورد نیاز است و این نه تنها در مورد حقوقِ طبیعی - با جنبه های لاهوتی اش که در قلب قوانین اجرایی قرار داشت - بلکه درباره ی خِرد بدویِ مانو نیز باید رعایت می شد . با داشتن چنین نقطه نظرِ برتری ، او از دو دنیا لذت می برد : از آسمان صاف و لاجوردیِ نیمروز و آسمان پُر ستاره ی شبانگاهان . فراگیری حقوق و قوانین نظم خاصی را طلب می کرد ، به توری می مانست که آنقدر ظریف باشد که بتواند جزئی ترین رویدادهای زندگیِ روزمره را صید کند ، و همزمان بزرگی و گستردگی آن در طول زمان و در فضا ، حتی تا فراسوی گردشِ ابدی خورشید و ستارگان می رفت . هیچ ماهیگیری که در طلب افزودن صید خویش است نمی تواند به اندازه ی یک دانشجوی حقوق حریص باشد .
برف بهاری ( یوکیو می شیما )

Manu :شخصیت نیمه افسانه ای هند که مجموعه ای از مقررات مربوط به عبادت ها و امور روزمره ی برهمنان به او منسوب است و در حدود ۲۰۰ پیش از میلاد تا حدود ۲۰۰ میلادی تدوین شده است .
Indra : از خدایان آئین هندو و مظهر باران و آذرخش .

  • Zed.em
وقار و مناعت طبع اش همان خار بود . او به خوبی از این مساله آگاهی داشت که علاقه اش به ظرافت و زیبایی و انزجارش از چیزهای خشن و زمخت امر بیهوده ای بیش نیست . او گیاهی بی ریشه بود . بی آنکه بخواهد خانواده اش را تحقیر کند و اصول دیرپای آنرا زیر پا بگذارد ، فی النفسه محکوم به اینکار بود ؛ و این سَمّ ، به همانگونه که موجب از بین رفتن و فنای خانواده اش می شد ، زندگیِ خودش را نیز از رشد باز می داشت . مردِ جوان خوش سیما ، احساس می کرد که این بطالت در حقیقت نمایانگر موجودیت خود او نیز هست .
اعتقادش به اینکه هدفش در زندگی چیزی بیشتر از مورد مصرف قرار گرفتن همچون صافی یی برای تقطیر زهر نخواهد بود ، جزئی از غرور هیجده سالگی اش به شمار می رفت . اطمینان داشت که دستان زیبا و سفیدش هرگز آلوده نخواهد شد و پینه ای بر آنها نقش نخواهد بست . می خواست همچون طنابی آویخته از دکل ، حرکتش به وزش هر نسیم بستگی داشته باشد . تنها چیزی که به نظرش پایدار و معتبر می آمد این بود که به خاطر احساسات هیجان انگیزش زندگی کند ؛ هرچند به تمامی بیهوده و ناپایدار باشند ، از بین بروند تا بارِ دیگر با ضرباهنگی تُندتر اوج بگیرند ، بی هیچ هدف و جهتی به خاموشی بگرایند و از نو شعله ور شوند .
در هر حال هیچ چیز توجه اش را جلب نمی کرد .
برف بهاری ( یوکیو می شیما )
  • Zed.em
کمی پایین تر پشت آلاچیقِ باشکوهی پوشیده از گلهای ارغوانی و سفید ، معبد دیگری دیده می شد که به یادِ 'ایناری' خدای کشت و برداشتِ محصول ساخته شده بود . همه ساله در اواخر ماه مه مراسم سالگشت فوت پدربزرگش برگزار می شد و در آن روزها آلاچیق در نهایت زیبایی و غرق گل و شکوفه بود ؛ در نتیجه هنگام گرد آمدن خانواده برای انجام مراسم در آنجا ، اغلب خانم ها به زیر سایه ی آن پناه می بردند تا از تابش تند آفتاب در امان باشند . صورت های سفید زنها که بخاطر این مراسم با دقتی بیش از همیشه به آن پودر می زدند ، با پرتو بنفش در هم می آمیخت ؛ انگار سایه ی دلپذیری از مرگ بر گونه های شان گُل انداخته باشد .
برف بهاری ( یوکیو می شیما )
  • Zed.em