مبارزه برای رهایی
دوشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۷، ۱۰:۲۴ ق.ظ
پرفسور یونگ نشان داد که سایهی بازتاب یافته از ذهن خودآگاهِ فرد ، شامل جنبههای پنهان ، واپس نهاده شده و نامطبوع (ناپسند) شخصیت است . اما سایه همواره تنها وارونهی منِ خودآگاه نیست ؛ و همانقدر که منِ خودآگاه شامل جنبههای مخرب و زیانبار است ، به همان اندازه سایه کیفیتهای خوبی همچون غرایز طبیعی و انگیزههای خلاق دارد . اگرچه منِ خویشتن و سایه از یکدیگر متمایزند ، اما درعینحال همانند اندیشه و احساس بهیکدیگر وابستهاند .
با اینهمه برمبنای آنچه پرفسور یونگ "مبارزه برای رهایی" مینامد ، منِ خویشتن همواره با سایه در ستیز است . این ستیزه در کشمکش انسان بدوی برای دست یافتن به خودآگاهی بهصورت نبرد میان قهرمان کهنالگویی با قدرتهای شرور آسمانی که به هیبت اژدها و دیگر اهریمنان نمود پیدا می کند بیان شده است . شخصیت قهرمان در خلال انکشاف خودآگاه فردی ، امکانی نمادین است تا بوسیلهی آن منِ خویشتن بتواند سکون ناخودآگاه را درنوردد ، و انسان پخته را از تمایل واپسگرایانهی بازگشت به دوران خوش کودکی زیر سلطهی مادر رهایی دهد .
در اسطورهها معمولاً این قهرمان است که بر اهریمن پیروز میشود . اما اسطورههایی هم وجود دارند که در آنها قهرمان تسلیم اهریمن میشود . مانند اسطورهی آشنای یونس و نهنگ که در آن موجود دریاییِ غولآسایی ، قهرمان را به کام خود میکشد و او را به سفر دریایی شبانه از غرب به شرق میبرد ، که حرکت نمادین خورشید از غروب تا به طلوع سحر می باشد ؛ و قهرمان در ظلمت که نمایانگر نوعی مرگ است فرو میرود . من در خلال تجربههای بالینیام با همین مضمون برخورد داشتهام .
نبرد میان قهرمان و اژدها شکل فعالتر این اسطوره است و اجازه میدهد مضمون کهنالگویی پیروزیِ منِ خویش بر گرایشهای واپسگرایانه آشکارتر شود . در بیشتر مردم طرف تیره و منفی شخصیت در ناخودآگاه میماند . اما قهرمان ، درست به وارونه باید متوجهی وجود سایه باشد تا بتواند از آن نیرو بگیرد . و اگر بخواهد به اندازهای نیرومند شود تا بتواند بر اژدها پیروز شود باید با نیروهای ویرانگر خود کنار بیاید . به بیانی دیگر ، منِ خویشتن تا ابتدا سایه را مقهور خود نسازد و با خود همگونش نکند پیروز نخواهد شد .
فاووست شخصیت ادبی مشهور گوته همین مضمون را در خود دارد . او با پذیرش شرطبندی مِفیستوفِلِس خود را در اختیار 'سایه' و در واقع شخصیتی قرار میدهد که گوته بمثابهی بخشی از قدرتی بیانش میکند که با خواست بدی ، به نیکی دست مییابد .
انسان و سمبولهایش ( کارل گوستاو یونگ )
با اینهمه برمبنای آنچه پرفسور یونگ "مبارزه برای رهایی" مینامد ، منِ خویشتن همواره با سایه در ستیز است . این ستیزه در کشمکش انسان بدوی برای دست یافتن به خودآگاهی بهصورت نبرد میان قهرمان کهنالگویی با قدرتهای شرور آسمانی که به هیبت اژدها و دیگر اهریمنان نمود پیدا می کند بیان شده است . شخصیت قهرمان در خلال انکشاف خودآگاه فردی ، امکانی نمادین است تا بوسیلهی آن منِ خویشتن بتواند سکون ناخودآگاه را درنوردد ، و انسان پخته را از تمایل واپسگرایانهی بازگشت به دوران خوش کودکی زیر سلطهی مادر رهایی دهد .
در اسطورهها معمولاً این قهرمان است که بر اهریمن پیروز میشود . اما اسطورههایی هم وجود دارند که در آنها قهرمان تسلیم اهریمن میشود . مانند اسطورهی آشنای یونس و نهنگ که در آن موجود دریاییِ غولآسایی ، قهرمان را به کام خود میکشد و او را به سفر دریایی شبانه از غرب به شرق میبرد ، که حرکت نمادین خورشید از غروب تا به طلوع سحر می باشد ؛ و قهرمان در ظلمت که نمایانگر نوعی مرگ است فرو میرود . من در خلال تجربههای بالینیام با همین مضمون برخورد داشتهام .
نبرد میان قهرمان و اژدها شکل فعالتر این اسطوره است و اجازه میدهد مضمون کهنالگویی پیروزیِ منِ خویش بر گرایشهای واپسگرایانه آشکارتر شود . در بیشتر مردم طرف تیره و منفی شخصیت در ناخودآگاه میماند . اما قهرمان ، درست به وارونه باید متوجهی وجود سایه باشد تا بتواند از آن نیرو بگیرد . و اگر بخواهد به اندازهای نیرومند شود تا بتواند بر اژدها پیروز شود باید با نیروهای ویرانگر خود کنار بیاید . به بیانی دیگر ، منِ خویشتن تا ابتدا سایه را مقهور خود نسازد و با خود همگونش نکند پیروز نخواهد شد .
فاووست شخصیت ادبی مشهور گوته همین مضمون را در خود دارد . او با پذیرش شرطبندی مِفیستوفِلِس خود را در اختیار 'سایه' و در واقع شخصیتی قرار میدهد که گوته بمثابهی بخشی از قدرتی بیانش میکند که با خواست بدی ، به نیکی دست مییابد .
انسان و سمبولهایش ( کارل گوستاو یونگ )
- ۹۷/۰۷/۱۶