aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مارگریت دوراس» ثبت شده است

رابیه از همکاران آلمانی اش می ترسد ؛ خود آلمانی ها هم از خودشان می ترسند . رابیه نمی دانست که آلمانی ها با قشونشان تا چه حد برای اهالی کشورهای اشغالی ترس برمی انگیزند . آلمانیها هم مثل نسناسها ، گرگها ، جانیان و بخصوص مبتلایان به جنون آدمکشی ترس آورند . در اینمورد من هیچوقت ندانسته ام چطور باید حق مطلب را ادا کرد ، و چطور باید برای آنانی که در ایندوره نزیسته اند ، از این نوع ترس سخن گفت . من طی محاکمه ی رابیه پی بردم که هویتش تقلبی است ، که این نام را از یکی از یارانش به عاریت گرفته است ، از آدمی آلمانی تبار که در حوالی نیس سر به نیست شده بود .
درد ( مارگریت دوراس )
  • Zed.em
ما به اروپا تعلق داریم ، و این همه در اروپا می گذرد ؛ در اروپایی که ما همگی ، در برابر بقایای عالم ، در بند مانده ایم و در پیرامونمان همواره همان اقیانوسها ، همان تهاجمات و همان جنگ . ما از تبار سوختگان کوره های آدم سوزی هستیم ، از تبار آنانی که در مای دانک با گاز خفه شدند ، با نازیها نیز همتباریم ؛ سهمی همسان از کوره های آدم سوزی بوخنوالد ، از گرسنگی در گور . گودالهای همگانی برگن - بلسن . سهمی از این گودالها از آنِ ماست ، این اسکلت های بی اندازه همانند ، اعضای یک خانواده ی اروپایی اند . و اینهمه نه در جزیره ی سوند و نه در سواحل اقیانوس آرام ، که در سرزمین ما ، در سرزمین اروپا روی داده است . اسکلت های چهارصدهزار کمونیست آلمانی که در فاصله ی ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۸ جان خود را در دورا از دست دادند نیز در این گور - گودال عظیم همگانی اروپایی مدفونند ، و همراهشان میلیونها یهودی و میلیونها اعتقاد به خدا ؛ همراه هر یهودی ، بله ، همراه هر یهودی ، اعتقادی به خدا . آمریکایی ها می گویند : "در حال حاضر حتی یک آمریکایی - خواه آرایشگری در شیکاگو و یا دهقانی در کنتاکی - وجود ندارد که نداند در اردوگاههای آلمان چه گذشته است ." آمریکایی ها برآنند تا ساز و کارِ حیرت آور ماشین جنگی آمریکا را برای ما ترسیم کنند ، و غرض ، اطمینان دادن به آن دهقان و آرایشگری است که در آغاز نمی دانستند چرا و به چه حق فرزندانشان را برای نبرد در جبهه ی اروپا از چنگشان بیرون کشیده اند . وقتی خبر اعدام موسیلینی را به آمریکایی ها بدهند و بگویند که جسدش را به چنگک قصّابی آویخته اند ، مغزشان از کار می ایستد ، یکّه خواهند خورد .
درد ( مارگریت دوراس )
  • Zed.em
دیگر در وجود من جایی برای عبارات سنجیده ی کتاب های نوشته شده وجود ندارد . تمام کتابها از پاسخ به خانم بورد و من درمانده اند ، ناتوانند . ما در راس پِیکاری بی نام و نشان قرار داریم ، نبردی بی سلاح ، بدون خونِ ریخته ، بدون افتخار ، در اوج انتظار . و در پس ما ، تمدن بساط خویش را بر خاکستر گسترده است ؛ تمدن و کلّ اندیشه ، اندیشه ای تلنبار شده از پس قرنها . خانم بورد از هر فرضیه ای رویگردان است . آنچه در پس پیشانی خانم بورد و من می گذرد ، همانا زیر و زبر شدن های بی هدف است ، ریشه گسستن از چیزی نامعلوم و زایل شدن هایی به همین صورت ، و فواصلی که همچون کرم های معده بوجود می آیند و بعد حذف می شوند ، آنقدر تحلیل می روند تا بمیرند . هرچه هست ، رنج و عذاب است و بس ، فغان و خونریزی است ؛ از اینرو اندیشه از صورت بستن منع شده و در این آشفتگی نقشی ندارد ، جایش همواره بدست همین آشفتگی غصب شده است ؛ اندیشه ای بی امکان ، رویارویِ هرج و مرج .
درد ( مارگریت دوراس )
  • Zed.em
روز سوم آوریل ، دوگل جمله ی معصیت باری بر زبان راند : "روزهای اشک و آه سپری شد ، روزهای افتخار فرا رسیده است ." ما هرگز او را نخواهیم بخشید . گفته است : "در میان نقاطی از زمین که خدا برگزیده است تا فرامین خود را صادر کند ، پاریس همواره مظهر بوده است ... پاریس مظهر بود هنگامی که در ژانویه ی ۱۸۷۱ تسلیم شد تا خود را وقف پیروزی آلمان پروسی نماید ... مظهر بود در بحبوحه ی روزهای مشهور ۱۹۱۴ ... و در ۱۹۴۰ همچنان مظهر بود ." از کمون هیچ حرفی نمی زند ؛ موجودیت آلمان پروسی را در گرو شکست ۱۸۷۰ می داند . به نظر دوگل ، کمون باعث شد تا این مِیل پَلشت ، یعنی اعتقاد به موجودیت و قدرت خود ، در نزد توده ها رواج یابد . دوگل این مداح مسلم جناح راست - که سخنانش را تنها برای دست راستیها - ایراد می کند ، می خواهد نیروی زوال ناپذیر ملت را خدشه دار کند . او ملت را ضعیف و مومن می خواهد ؛ طالب این است که مردم هم مانند بورژوازی ، گُلیست باشند ؛ خواستار بورژوا شدن مردم است . دوگل درباره ی اردوگاههای اُسرا سخنی نمی گوید . پیداست که چرا تا این حد از حرف زدن در این مورد طفره می رود ، و چرا اینقدر از اینکه افتخار را در گرو درد مردم بداند آشکارا تن می زند ؛ و این بخاطر ترسی است که او ، همین دوگل ، از تضعیف نقش خود دارد ، و نیز از محدود شدن حیطه ی قدرتش . دوگل است که اصرار دارد تا انتخابات محلی در شرایط فعلی انجام شود . امیر مهاجم است این دوگل . اطرافیانِ من بعد از سه ماه او را مورد قضاوت قرار می دهند و برای همیشه طردش می کنند ؛ به او کینه هم می ورزند ، خاصه زنها . مدتها بعد او می گوید : "حاکمیت مردم حاوی خطراتی است که مسئولیت یک فرد خودکامه می تواند این خطرات را تعدیل دهد ." آیا او هرگز از خطر بی حد و حصر مسئولیت یک رهبر حرفی زده است ؟ پدر پانیس قدسی مآب در کلیسای نتردام در باب واژه ی انقلاب گفت : "شورش مردمی ، اعتصاب عمومی ، سنگربندیها و ... شاید بتوان فیلم خوبی از این چیزها ساخت . آیا بجز انقلاب نمایشی ، انقلاب دیگری هم وجود دارد ؟ ۱۷۸۹ ، ۱۸۳۰ و ۱۸۴۸ را در نظر بگیرید . بعد از یک دوره ی خشونت و شماری گردابهای سیاسی ، مردم کسل می شوند ؛ حال آنکه باید زندگی خود را تامین کنند و کارشان را از سر گیرند ." باید مردم را مایوس کرد ؛ پدر پانیس همچنین می گوید : "وقتی موضوع مناسبی در کار باشد ، کلیسا تردیدی نشان نمی دهد ، بلافاصله تائید می کند ."
دوگل بخاطر مرگ روزولت عزای ملی اعلام کرده است . برای مرگ اُسرا از عزای ملی خبری نیست . باید با آمریکا مدارا کرد . فرانسه بخاطر مرگ روزولت بزودی در عزای ملی بسر خواهد برد ، برای مردم اما عزایی گرفته نمی شود .
درد ( مارگاریت دوراس )
  • Zed.em

کینه همیشه با سکوت آغاز می شود . و فراتر از کینه درواقع همین سکوت است ، سکوت این حرکت بطیء تمام زندگیم . هنوز اینجا هستم ، اینجا ، در برابر این کودکان فریب خورده و با حفظ همان فاصله ای که با رمز و راز دارم . من هیچوقت ننوشته ام ، خیال کرده ام که نوشته ام . هیچوقت دوست نداشته ام ، خیال کرده ام که داشته ام . من هیچ کاری نکردم جز انتظار کشیدن ، انتظار در برابر دری بسته .

عاشق ( مارگریت دوراس )

  • Zed.em