aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۲۶ مطلب با موضوع «نشریات» ثبت شده است

خط فاصل میان کسانی که می خواهند بیاندیشند و بنابراین ناچارند خود داوری کنند ، و آنانکه نمی خواهند چنین کنند ، ربطی به تفاوت های اجتماعی و فرهنگی یا آموزشی ندارد . از این جنبه ، از هم پاشیدن کامل اخلاقی جامعه ای محترم در دوران رژیم هیتلر ممکن است به ما این درس را بدهد که در چنین شرایطی ، آنانکه ارزشها را پاس می دارند و به هنجارها و استانداردهای اخلاقی پایبندند قابل اعتماد نیستند . [چراکه] حال می دانیم که هنجارها و استانداردهای اخلاقی ممکن است یکشبه تغییر کنند ، و آنگاه آنچه می ماند فقط صرف عادت به پایبند بودن به چیزی خواهد بود . [پس] شکاکان و اهل تردید بسیار قابل اعتمادترند ، نه به این دلیل که شکاکیت خوب است یا تردید مفید ، بلکه به این دلیل که آنان از این طریق مسائل را می سنجند و به استقلال تصمیم می گیرند .
بهترین ها کسانی اند که از یک چیز کاملا اطمینان دارند : اینکه هر اتفاقی که بیافتد ، تا زنده ایم ناچاریم با [وجدان] خودمان زندگی کنیم .
مسئولیت شخصی در دوران دیکتاتوری ( هانا آرنت )
  • Zed.em
حکومت های توتالیتر و نظامهای دیکتاتوری به معنای معمول آن یکی نیستند ، و اغلب چیزهایی که می خواهم بگویم در مورد توتالیتاریسم مصداق می یابد .
دیکتاتوری در معنای رومی قدیم کلمه ، اقدامی اضطراری بود که حکومت مشروطه و قانونی اعمال می کرد و به همین صورت هم باقی مانده است ، به لحاظ زمانی و دامنه اختیارات کاملا محدود است ؛ هنوز هم این نوع حکومت را در شکل وضعیت اضطراری یا حکومت نظامی که در مناطق مصیبت زده یا در زمان جنگ برقرار می شود می بینیم . دیکتاتوری های مدرن را نیز به صورت اشکال جدید حکومت می شناسیم که در آنها یا نظامیان قدرت را به دست میگیرند ، دولت غیرنظامی را از بین می برند و شهروندان را از حقوق و آزادی های سیاسی محروم می کنند ؛ یا اینکه یک حزب ، حاکمیت را به زیان احزاب دیگر و تمامی اپوزوسیون سازمان یافته به دست می گیرد . هر دو نوع به معنای پایان آزادی سیاسی اند ، اما زندگی شخصی و فعالیت غیرسیاسی الزاما مورد تعرض قرار نمی گیرد . درست است که این رژیم ها معمولا مخالفان سیاسی را بیرحمانه تحت تعقیب و آزار قرار می دهند و بی شک از آن اشکال مشروطه ی حکومت به معنایی که ما می شناسیم بسیار فاصله دارند - هیچ حکومت مشروطه ای بدون تمهیدات لازم برای تضمین حقوق مخالفان ممکن نیست - اما این دیکتاتوری ها به معنای معمول کلمه هم جنایتکار نیستند . اگر جنایتی مرتکب شوند علیه دشمنان آشکار رژیم است . درحالیکه جنایات حکومت های توتالیتر متوجه مردمانی است که حتی از نظر حزب حاکم 'بیگناه' اند . به دلیل همین تبهکاری های فراگیر بود که بیشتر کشورها پس از جنگ توافق نامه ای امضا کردند تا به مجرمانی که از آلمان نازی می گریختند پناهندگی سیاسی ندهند .
علاوه بر این حکومت های توتالیتر بر همه ی عرصه های زندگی ، و نه صرفا حوزه ی سیاسی سلطه ی مطلق دارند . جامعه ی توتالیتر ، که متمایز از حکومت توتالیتر نیست ، در واقع یکپارچه است ؛ تمامی تجلیات عمومی ، فرهنگی ، هنری یا علمی و تمامی سازمان ها ، خدمات رفاهی و اجتماعى ، حتی ورزش و تفریحات ، هماهنگ شده اند . هیچ اداره و شغلی که با جامعه سر و کار داشته باشد ، از آژانس های تبلیغاتی گرفته تا قوه ی قضائیه ، از بازیگری گرفته تا ژورنالیسم ورزشی ، از مدارس ابتدایی و متوسطه گرفته تا دانشگاهها و انجمن های علمی ، پیدا نمی کنید که از آنها پذیرش بی چون و چرای اصول حاکم خواسته نشده باشد . هرکه در حوزه ی عمومی مشارکتی داشته باشد ، صرف نظر از عضویتش در حزب یا عضویت در مجامع نخبگان رژیم ، به نحوی شریک اعمال کل رژیم می شود .
مسئولیت شخصی در دوران دیکتاتوری ( هانا آرنت )
  • Zed.em
برای روشن کردن مرز میان دهشت بیکلام ، که آدمی چیزی از آن نمی آموزد ، و تجاربی نه دهشتناک اما اغلب نفرت انگیز که در آنها رفتار انسانها در معرض داوری معمولی است ، خوب است ابتدا واقعیتی را یادآوری کنم که بدیهی است اما به ندرت ذکر می شود . آنچه در آموزش اولیه و غیرتئوریک ما در باب اخلاقیات اهمیت داشت ، هرگز رفتار مجرم واقعی نبود . زیرا در آنزمان هرکس که عقلش سر جایش بود نمی توانست از یک مجرم انتظاری جز بدترین کردار را داشته باشد . کمااینکه با آنکه رفتار وحشیانه ی اعضای گروه ضربت در اردوگاههای کار اجباری و شکنجه گاههای پلیس مخفی به خشممان آورد ، اما از لحاظ اخلاقی پریشانمان نکرد . و به راستی هم عجیب می بود اگر سخنرانی های سردمداران نازی بر مسند قدرت ، که سالها بود همه از عقایدشان خبر داشتند ، موجب انزجار اخلاقی ما می شد . در آنزمان رژیم جدید برایمان چیزی جز یک مشکل سیاسی بسیار پیچیده نبود ، که یکی از وجوه آن ، رخنه ی تبهکارى در عرصه ی سیاسی بود . به نظرم برای پیامدهای ترور بیرحمانه نیز آماده بودیم و به راحتی می پذیرفتیم که این نوع ترس احتمالا از اغلب آدمها مردمی جبون مى سازد .
اینها همه وحشتناک و پرمخاطره بود ، اما هیچ مسأله اخلاقی پیش نمی آورد . مسائل اخلاقی تازه با پدیده ی 'هماهنگ شدن' پدیدار شد ، یعنى نه با تزویر برخاسته از ترس ، بلکه با همین اشتیاق زودهنگام برای جا نماندن از قطار تاریخ ، با همین تغییر عقیده ی 'صادقانه ای' که یکشبه عارض اکثریت بزرگی از شخصیت های سرشناس از تمامی اقشار و تمامی شاخه های فرهنگ شد . آنان با سهولتی باور نکردنی توانستند رابطه ی خود را با دوستانی قدیمی بگسلند و از آنها دوری گزینند . خلاصه اینکه آنچه ما را ناراحت می کرد نه رفتار دشمنانمان که رفتار دوستانمان بود ؛ دوستانی که در ایجاد این وضعیت هیچ سهمی نداشتند . آنها مسئول اعمال نازی ها نبودند ، فقط تحت تأثیر موقعیت نازی ها قرار گرفته بودند و قادر نبودند داوری خود را در برابر آنچه که آنزمان حکم تاریخ می پنداشتند قرار دهند . برای درک آنچه حقیقتا در مراحل اولیه رژیم رخ داد ، می بایست نه به مسئولیت شخصی افراد که به از کار افتادن قوه ی داوری انسان توجه داشت .
درست است که بسیارى از این مردم به سرعت سرخورده شدند ، و همه می دانند که اغلب افرادی که در 20 ژوئیه 1944 به خاطر توطئه علیه هیتلر جان خود را از دست دادند ، زمانی با رژیم ارتباط داشتند . با اینحال به نظر من فروپاشی اخلاقی آغازین در جامعه ی آلمان ، که از بیرون چندان محسوس نبود ، پیش درآمد از هم پاشیدن کامل این جامعه بودکه طی سالهای جنگ به وقوع پیوست .
مسئولیت شخصی در دوران دیکتاتوری ( هانا آرنت )
  • Zed.em
آنان که به انسان ، همان‌سان که هست ، باور دارند و از این‌رو امیدِ از میان بردن خشونت و نابخردی را از دست نداده‌اند ، باید بخواهند که هرکس حق داشته باشد زندگی خویش را به دلخواه خود سامان دهد ، مشروط بر اینکه با برابریِ حقوق دیگران سازگار باشد .
در اینجا می‌توان پی‌بُرد که مسأله‌ی عقل‌گراییِ راستین و دروغین جزئی از یک مسأله‌ی بزرگ‌تر است . مسأله درنهایت بر سر نگرش عقلانی و سالم نسبت به وجودِ خود و مرزهای آن است . دقیقا این همان مسأله‌ای‌ است که اکنون به اصطلاح 'اگزیستانسیالیست‌ها' ، که مبلغان الهیات بدونِ خدایند ، این‌همه بر آن تأکید دارند . به‌گمان من یک عنصر عصبی و شاید جنون‌آمیز در این تأکید مبالغه‌آمیز بر تنهایی بنیادین آدمی در جهان بی‌خدا و بر تنش میان 'من' و جهان حاصل از آن نهفته است .
تردیدی ندارم که این جنون ، با رمانتیسم اتوپیایی و با اخلاقِ قهرمان‌پرستی تنگاتنگ گره خورده است ؛ با اخلاقی که درکش از زندگی در شعار : "یا ارباب شو یا برده باش" خلاصه می‌شود ، شک ندارم که راز نیرومندیِ جاذبه‌ی این اخلاق در این جنون نهفته است .
اتوپیا و خشونت ( کارل پوپر )
  • Zed.em
آری  من عقل‌گرایم ، چراکه منظر عقل را یگانه گزینه‌ی ممکن در برابر سلطه‌ی قهر می‌دانم .
هرگاه دو تن موافقِ هم نباشند ، از آن‌روست که یا عقاید گوناگون دارند یا منافع‌شان مختلف است ، و یا هم عقاید و هم منافع مخالف دارند . در زندگی اجتماعی اختلافِ نظرهایی وجود دارند که باید به نوعی درباره‌ی آنها تصمیم گرفت . مسائلی وجود دارند که باید تکلیف آنها را روشن ساخت ، زیرا کوتاهی در این‌کار ممکن است مشکلات دیگری را ایجاد کند و انباشته شدن پیامدهای آنها ، به تشنج‌های تحمل‌ناپذیر بیانجامد ؛ مانند آمادگی مداوم و همه‌جانبه برای تصمیم‌گیری قطعی درباره‌ی مسأله‌ای چون مسابقه‌ی تسلیحاتی . چنین تصمیمی ممکن است اجتناب‌ناپذیر باشد .
چگونه می‌توان به حکم قطعی دست یافت ؟ اساساً دو راه بیشتر وجود ندارد : یکی راه استدلال (به عنوان مثال دربرابر هیأت داوران یا دادگاهی بین‌المللی) و دیگری راه خشونت . هرگاه تضاد منافع درمیان باشد ، آنگاه آن‌دو راه عبارت خواهند بود از سازش معقول یا تلاش برای حذف قهرآمیز منافع طرف مقابل .
عقل‌گرا به معنایی که من از این کلمه اراده می‌کنم ، کسی است که به جای استفاده از خشونت می‌کوشد از راه دلیل و برهان و در برخی مواقع از طریق سازش ، به حکم و تصمیمی دست یابد . عقل‌گرا کسی است که حتی ترجیح می‌دهد در اقناع طرف مقابل از راه دلیل و برهان ناکام بماند تا اینکه از راه خشونت و ارعاب و تهدید و یا بکارگیری ترفندهای تبلیغاتی بر حریف خود پیروز شود . مقصود من از 'نگرش عقلانی' زمانی بهتر درک می شود که میان قانع کردن کسی با دلیل و برهان و راضی کردن او بر اثر تبلیغات تفاوت آشکار بگذاریم .
تفاوت تنها در استدلال نیست ، زیرا در تبلیغات نیز اغلب از استدلال استفاده می‌شود ؛ به‌همین‌سان ، اختلاف در این باورِ ما نیست که دلایلمان قاطع است و هر خردمندی به قاطع بودن آن رأی می‌دهد . اختلاف بیشتر در [نبود] نگرش تقابل گفت و شنود یا داد و ستد [فکری] است . در آمادگی برای اینکه نه‌تنها بخواهیم طرف مقابل را قانع کنیم ، بلکه حریف نیز بتواند ما را قانع کند . آنچه را که من نگرش عقلی می‌نامم می‌توان به.صورت زیر بیان کرد :
"واقعا فکر می کنم حق با من است ؛ اما ممکن است اشتباه کنم و حق با تو باشد . در هر صورت بهتر آن است که در این‌باره خردمندانه گفتگو کنیم ، تا اینکه هریک تنها بر دیدگاه خویش اصرار ورزد ؛ زیرا از این راه ممکن است به حقیقت نزدیک تر شویم ."
بدیهی است این نگرش که آنرا نگرش عقلانی می‌نامم ، مستلزم پذیرفتن قدری فروتنی عقلی است و شاید تنها از عهده‌ی کسانی برآید که بدانند گاهی‌اوقات حق با آنان نیست و به‌حسب عادت ، خطاهای خود را از یاد نمی‌برند .
نگرش عقلانی مبتنی بر این معرفت است که ما دانا به همه‌ی امور نیستیم و بخش بیشتر دانستنی‌های خود را مدیون دیگرانیم . این نگرش دو قاعده‌ی داوری حقوقی را حتی‌المقدور به‌عرصه‌ی داوری عمومی نیز می‌کشاند : نخست اینکه باید همواره به‌طرفین دعوا گوش فرا داد و قاعده‌ی دوم این است که هرکس در ماجرا ذینفع باشد داور خوبی نخواهد بود .
اتوپیا و خشونت ( کارل پوپر )
  • Zed.em

از نظر لیوتار ، اگر کسی بتواند اوتوریته ی خود را به طور مؤثر اعمال کند و دارای توان نفوذ در مخاطبان [باشد] و نیروی کافی [برای] برانگیختن مردم [را] داشته باشد ، اوتوریته ی او خود به خود به حق و مشروع است . 

حال می توان در مقابل چنین گزاره ای این سؤال را مطرح کرد که در نبود شرایط برابر برای عموم اندیشمندان و هنرمندان و با وجود حکمرانی رسانه های رنگارنگ سرمایه داری ، جز در همراهی با نهادهای پول و قدرت ، چگونه می شود گفتمانی مستقل شکل بگیرد ؟! در واقع اینطور نتیجه می گیریم که لیوتار به عنوان یکی از پیشگامان طرح پست مدرن ، دو راه را پیش روی بشریت می گذارد : یا انحطاط ، نا امیدی و ویرانی ، یا همراهی با نهادهای سرمایه و سلطه ! هر دو راه چیزی جز ترویج خودباختگی و به انزوا کشاندن "انسان" نیست . 

هنر و ادبیات اعتراض ( شماره یک . تابستان 1395 . صفحه ی 9 )

  • Zed.em