کسری و ذالقوس
ذالقوس لقب حاجببن زرارة است و وجه تلقّب° او به ذیالقوس این است که در قحطسالی نزد کسری شد و دستوری خواست تا کسری اجازت دهد که بنو تمیم ، قوم وی که دچار عسرتاند ، به یکی از نواحی ایران درآیند و پس از آنکه تنگی برخاست ، به اوطان°² خویش بازگردند . کسری گفت : شما عربان زینهارخوار°³ و پیمانشکن و آزوَرید°⁴. چون من رخصت اقامت دهم ، به ویرانی بلاد و ستم بر عِباد°⁵ دستیازید .
حاجب گفت : من پذرفتار°⁶ ملک باشم که قوم من چنین نکنند .
گفت : از چه دانم که تو بهعهد خویش وفا خواهی کرد ؟
گفت : من کمان خویش نزد ملک گروگان نهم .
حواشیِ°⁷ کسری را بر گفتهی او خنده آمد ، لکن کسری کمان او پذیرفت و ورود آنان را به ایران اذن داد .
قوم حاجب بیامدند و از خِصب°⁸ و رفاه ایران بهره یافتند . و حاجب خود بمرد و پس از مرگ وی پسر او عطارد ابن حاجب نزد کسری شد و کمان پدر بازخواست و کسری کمان بدو باز داد و حُلّهای°⁹ نیز بهوی خلعت فرمود . و او چون بازگشت و قبولِ مسلمانی کرد آن حُلّه به رسول اکرم پیشکش کردن خواست و رسول قبول نفرمود و او آن را به جهودی به چهارهزار درهم بفروخت .
حکایتهای دهخدا ( محمدحسین صفاخواه )
°لقب گرفتن
²°جمع وطن
³°پیمانشکن
⁴°صاحب آز ، حریص
⁵°بندگان
⁶°ضامن ، کفیل ، متعهد
⁷°اطرافیان
⁸°خوبی سال ، کثرت محصول
⁹°لباس نو ، جامه ، سلاح
[دهخدا ، شمارهی مسلسل ۸ ، ص۱۲۵ ، ذیل ذالقوس]
- ۰۱/۰۹/۱۲