گِرهی گردیوس
چون قشون اسکندر از فریگیه میگذشت ، او شنید که در این ولایت شهری است موسوم به گردیوم که سابقاً مقر پادشاهی بود میداس نام .
شهر به یک مسافت از دریای سیاه و کلیکیه واقع بود و رودی از آن میگذشت که سانگاریوس نام داشت . در اینجا ارابهی کوچکی از زمان گریدیوس باقی مانده و قید° آن ترکیب یافته بود از گرههایی که ماهرانه یکی را روی دیگری زده بودند و کسی نمیتوانست این گرهها را باز کند . غیبگویی گفته بود که هرکس این گرهها را باز کند آسیا از آنِ او خواهد بود .
اسکندر داوطلب شد اینکار را انجام دهد و دور او جمعی از فرنگیها و مقدونیها جمع شدند . مقدونیها نگران بودند از اینکه اسکندر نتواند گرهها را باز کند و این قضیه باعث تطیّراتی°° گردد . اسکندر گرهها را نگاه کرد و هرچند کوشید که سر یا ته رشتهها را بیابد بهرهمند نشد . بالاخره چون از گشودن گرهها عاجز ماند شمشیر خود را کشیده رشتهها را ببرید و گفت : تفاوت نمیکند ، این هم یکنوع گشودن است .
این قضیه ضربالمثل شده و در مواردی که کسی مسئلهی غامض و لاینحلی را حل نکند ولی بهسرعت با تردستی آنرا از میان بردارد ، گویند "گرهی گردیوس را برید" .
حکایتهای دهخدا ( محمدحسین صفاخواه )
°بند ، ریسمان
°°فال بد زدن ، از پرواز مرغ فال بد زدن ، بهفاا بد گرفتن
[دهخدا ، شمارهی مسلسل ۱۵ ، ص۲۳۸۶ ، ذیل اسکندر]
- ۰۱/۰۹/۱۱