متافیزیکِ ارسطو
... وی بهحکم طبیعتِ واقعنگر که دارد ، استقراء را بهعنوان امری که انسان را بهصوَر معقول میرساند و از جزئیات کلیات میسازد لااقل در مراحل پایین معرفت مؤثر و بههرحال یگانه وسیله میشناسد و همین نکته است که او را وامیدارد تا برخلاف افلاطون معقولات را در عالم کشف کند نه عالم را در معقولات . بدینگونه است که مسألهی واقعیت کلیات ، ارسطو را از عالم معقولات ریاضی بهدنیای محسوسات فیزیک میکشاند . فیزیک ارسطو درواقع تصوری را که سایر حکمای یونانی در باب طبیعت داشتهاند نیز نشان میدهد چراکه غالباً اقوال دیگران را نیز در هر مسأله طرح و نقد میکند . درحقیقت بهخاطر همین نقل و نقد اقوال دیگران است که فرانسیس بیکن او را بهسلاطین عثمانی عصر خویش تشبیه میکند که گویی تا تمام برادران خود را قتلعام ننمایند نمیتوانند بهآرامش سلطنت کنند . اما همین نقل و نقدی که او از اقوال دیگران میکند امروز در بسیاری موارد تنها برگههایی است که مورخ فلسفه در شناخت سیر و تحول اندیشه دربارهی دنیای باستان در دست دارد . در مباحث فیزیک هدف ارسطو آن است که طبیعت را بهعنوان صحنهی حرکت و دگرگونیهای موجودات و علل و اسباب این دگرگونیها مطالعه کند . این طرز بررسی که در متافیزیک بهنتیجهی نهایی میرسد ، در تفسیر و تبیین دنیای اجسام مسألهی ماده و صورت را مطرح میکند ، و با این نظریه دیواری را که افلاطون بین معقول و عالم محسوس کشیده بود فرو میریزد و بهجای 'مُثُل' که واقعیات فائق و برتر از محسوسات است مفهوم 'صورت' را ارائه میکند که بر ماده وارد میشود و بدینگونه عالم معقول را واقعی و ملموس میکند و واقعیات را از قلمرو تصورات انتزاعی برتر نشان میدهد . با این طرز تلقی از کائنات و همچنین با تصوری که از حرکت دارد ارسطو از دنیای طبیعت به قلمرو فلسفهی اولی - که بعدها بهعنوان متافیزیک خوانده شد - نفوذ میکند . مفهوم حرکت که سِیر از میوه تا تخم را نیز در بیان او شامل میشود مسألهی قوه و فعل را مطرح میکند که نیز از امهات مباحث فلسفی او است . بدینگونه ، حرکت که مفهوم قوه و فعل یا ماده و صورت را دربر دارد البته متوجه غایتی نیز هست و ارسطو به این غایت در تفسیر و تبیین دگرگونیهای کائنات اهمیت خاص میدهد . درنظر وی طبیعت هم غایت و هدف دارد و حرکت که ماده و قوه را به صورت و فعل منتهی میکند درعینحال متوجه غایتی است که طبیعت آنرا جستجو مینماید . البته تأثیری را که این طرز تلقی از حرکت ، میتواند در پیدایش نظریهی تکاملتدریجی داشته باشد نمیتوان نادیده گرفت . جالب آن است که هانس دریش (۱۹۴۱-۱۸۶۷) فیلسوف و زیستشناس آلمانی قرن حاضر ، یکنوع مذهب اصالتحیاتی تازه را ، تا حدی بر همین فکر غایتگرایی ارسطو بنیاد نهاده است و حتی آنچه را ارسطو کمالاول یا انطالشیا میخواند و عبارت از نیل به "فعل و صورت جهت قوه و ماده" میداند ، وی نیز در تبیین پدیدهی حیات که آنرا بر یک نیروی غیرمادی مبتنی میداند همان تعبیر کمالاول را بهکار میگیرد و این نکته خود درعینحال اهمیت میراث فکری ارسطو را در دنیای معاصر نشان میدهد و هکل یک شاگرد جوان را بهجایی میرساند که با ارسطوی پیر در مسائل مربوط بهحیات همداستانی پیدا میکند . در هرحال حاصل تحقیقات ارسطو در باب مسائل طبیعت در فلسفهی اولی بهثمر رسید که بهنام متافیزیک خوانده شد . متافیزیک درواقع مجموعهای است از اجزاء مختلف که شاید هم بعضی از آنها بهاصل کتاب الحاق شده باشد و حذف آن اجزاء وحدت و تمامیت بیشتری بدان مجموع میبخشد . دراین سلسله رسالات ، ارسطو ظاهراً میخواسته است مسائل مربوط به مبادی و علل اولی را که مباحث فیزیک بدانها ختم میشود همچنان دنبال کند و درواقع اینجا است که مبحث حرکت و علت و مسألهی ماده و صورت بهنتیجهی نهایی میرسد و ارسطو وجود یک محرک بلاحرکت را که عالیترین صورت مجرد از ماده است اثبات میکند و بدینگونه ، برهان مبتنی بر حرکت را که از امهات دلایل اثبات صانع در الهیات مسیحی و اسلامی است ارائه مینماید .
ارسطو و فن شعر ( عبدالحسین زرینکوب )
- ۰۱/۰۶/۰۲