aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

نان خوردن از عرق جبین !

سه شنبه, ۴ مرداد ۱۴۰۱، ۱۰:۲۸ ق.ظ

این کار کردن و خصوصاً تن به کارهای سخت دادنِ علما و روحانیون ، مثل مدرس [ظاهراً مدرس در دورانی عمله‌بنا بود] ، با اینکه ممکن هم بود که از موارد دیگر مثل وقف و کمک‌ها گذران کرد ، خود دلائل دیگری هم داشت . درواقع برای این قوم علم پیرایه‌ای بود برای آنان ، نه وسیله‌ی نان خوردن ، بدین‌معنی که کار می‌کردند و از طریق کار نان می‌خوردند و علم را فقط برای علم می‌آموختند و می‌آموزاندند و از این امر دو هدف داشتند :
یکی آنکه بگویند که در جامعه کار عار نیست و هرکس هرکاری می‌تواند باید بکند تا گلیم جامعه از آب کشیده شود ، به‌همین دلیل بسیاری از علماء و روحانیون و عُرفا شغل‌هایی که این‌روزها برای 'اهل‌علم' قبول آن اندکی مشکل است ، داشتند مثل : حاج‌محمد 'بنددوز' و شیخ‌محمد 'بندگیر' و شیخ‌عبدالله طباخ و کلابادی سنبوسه‌پز و کمال‌الدین لاجوردشوی و فهمی کرباس‌فروش و زمانای حناتراش ! و دوست‌محمداسترآبادی پوستین‌دوز ، حتی از آهار زدن تنبانِ زنان هم اکراه نداشته‌اند و بعضی مثل شمس‌تبریزی بند شلوار می‌بافتند تا بند شلوار را سفت نگه دارند ! محتشم‌کاشی شَعرباف بود . کم نبوده‌اند سکاک‌ها و حلاج‌ها و کفشگرها و شانه‌تراش‌ها و شومال‌ها و ارده‌گرها و سوزنگرها و جمّال‌ها و زاغ‌کوها و تون‌تاب‌ها که اهل علم بوده‌اند ، مثل میرسید رضی‌لاریجانی استاد آقامحمدرضا قمشه‌ای° ، از همه انسانی‌تر خواجه‌ی گهواره‌گر بود که از مریدان بهاالدین‌ولد به‌شمار می‌رفت و شیخ دوُکچی روحانی مبارزی که نخستین انقلاب خونین علیه تهاجم روس را در اندیجان و بخارا راه‌ انداخت و اصلاً دوک‌تراش بود . همین روزگار ما شیخ‌محمدکجوری از بزرگان وارسته‌ای است که خود چاپارداری می‌کرد و از این‌راه نان می‌خورد و سیدجمال‌واعظ پدر استاد جمال‌زاده تا ۱۴ سالگی در دکان شوهرخاله‌ی خود زنجیره‌بافی می‌کرد ، چنانکه سلمان‌فارسی سبدباف بود و ابوعبدالله‌خفیف دوک‌تراش ! حاج‌آقا رحیم‌ارباب چرمیهنی مجتهد مسلم اصفهان تا آخر عمر کشاورزی می‌کرد ، او هرگز عمامه نگذاشت . ابویوسف‌القاضی داش‌گر (سفالگر) بود .
این کار کردن حُسن دیگری هم داشت که آدم را میان جامعه می‌برد ، مثل پیاده‌روی امروزی ، برخلاف ماشین‌سواری که آدم را از خلق جدا می‌کند ؛ درواقع علم تکبری ایجاد نمی‌کرد :

کارشناسی که رُخ از کار تافت // داغِ جبین یَحمَلُ اسفار یافت
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )


°در این میان فقط یک‌تن کارش از همه بی‌نتیجه‌تر برای خلق بود و آن شغل مولانا 'بابا آبریز' بود که "... از وی پرسیدند که شما را آب‌ریز چرا گویند ؟ فرموده است که چون حق‌سبحانه ، روز اول گِل آدم می‌سرشت من آب بر آن گِل می‌ریختم ! آن‌روز باز مرا آب‌ریز لقب کردند "! (رشحات ، ص۳۷۵)

  • Zed.em

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی