aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

موش و گربه !

پنجشنبه, ۲۳ تیر ۱۴۰۱، ۰۸:۵۶ ق.ظ

... عین همین اتفاق درباره‌ی سلاطین آل‌مظفر هم هست ، اگر پهلوان علیشاه بمی ، در جنگ میان امیرمحمد مظفر با اَوغانیان و جرمانیان در جیرفت ، پس از کشته شدنِ اسبِ امیر ، اسبِ خود را به او نمی‌داد ، امیرمحمد مظفر اصلاً محو می‌شد و چنین سلسله‌ای پیدا نمی‌شد که حافظ مداح آنان باشد ‌.°
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )


°این واقعه را من به‌تفصیل ده‌ها جا نوشته‌ام و تکرار نمی‌کنم ، تنها اشاره می‌کنم که به‌عقیده‌ی من داستان 'موش و گربه‌'ی عبید زاکانی که داستان تعصب و ریای دروغی است ، اشاره به همین جنگ امیرمحمد است با طوایف اوغان که می‌گفتند کافراند و بُت دارند ، و امیرمحمد به همین‌سبب به غازی معروف شد ؛ و اگر چنین باشد مربوط به ابتدای کار امیر است . دلیل من این است که اولاً واقعه در کرمان اتفاق افتاده است : بود چون اژدها به کرمانا ؛ اشاره به هدایایی که این طوایف ژرمان و اوغان به امیر می‌فرستاده‌اند ، اینها تُرک بوده‌اند و امیرمحمد نیز زنی از آنان گرفته بود که مادر شاه‌شجاع بود ، و از همین‌جهت بیشتر رگِ تُرکی داشت . گفتگوی موش‌ها با حاکم خودشان تُرکی است : ای‌شهنشه ، اولوم به‌قربانا ! هدیه‌ی آنها هدیه‌ی ایلیاتی و روستایی است . ایالت‌متحده شده‌اند (سیصد و سی‌هزار موشانا) گربه نیز (امیرمحمد) لشکری پنهانی تدارک کرد ، لشکر موش‌ها ز راهِ کویر ، لشکر گربه از کهستانا ! و در آخر کار مهمترین عمل ، مسأله‌ی اسب است که پیش می‌آید ، همان چیزی که مورد گفتگوی ما است ، افتادن امیر مبارزالدین از اسب خود :

موشکی اسب گربه را پی کرد // گربه شد سرنگون ز زینانا
الله‌الله فتاد در موشان // که بگیرید پهلوانانا !
آن کسی هم که اسب خود را به امیر هدیه کرد ، پهلوان علیشاه بمی است . امیر از بیراهه با آن اسب سه‌روز بعد خود را به کرمان رسانید ، درحالیکه زن و بچه و اُمرای او در کرمان داشتند تدارک پُرسه و مجلس ختم او را می‌گرفتند . آری ! اسب پهلوان علیشاه ، مجلس ختم آل‌مظفر را به‌مجلس شروع کارِ آنان تبدیل کرد . (رجوع شود به مقاله‌ی نگارنده : عبید زاکانی در کرمان ، آفتابه زرین فرشتگان ص۹۷)
  • Zed.em

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی