aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

قباد

سه شنبه, ۱۹ بهمن ۱۴۰۰، ۰۸:۳۶ ق.ظ

روزی قباد برنشسته و به روستای سواد اندر همی شد و موبدموبدان با وی بود ، پس قباد تنها از پسِ صیدی شدی و وقت انگور رسیدن بود ، قباد به‌سرِ کوهی رسید ، نظر کرد به‌زیر آن کوه دیهی دید ، چشم او بر زنی افتاد که بر سرِ تنور ایستاده بود و نان همی پُخت و پسرکی خُرد ، سه‌ساله پیش وی ایستاده بود ، ناگاه به‌باغ اندر آمد و خوشه‌ای انگور بگرفت که بخورد ، آن زن پسرک را بزد و نگذاشت که آن انگور را بخورد و آن انگور از وی بازستد و بر شاخ رز ببست ، قباد را عجب آمد از بخیلی آن زن ، از کوه فرود آمد و به‌در آن باغ رفت و آن زن را گفت : این رز از آنِ کیست ؟ گفت : از آنِ من . گفت : این کودک از آنِ کیست ؟ گفت : از آنِ من . گفت : آن انگور را از وی چرا گرفتی و او را بزدی و این مقدار انگور به‌فرزند خود روا نداشتی ؟ زن گفت : ما را بر خواسته‌ی خویش [ثروت و دارایی خویش] امر نیست زیرا که ملک را اندرین نصیب است ، تا کَسِ ملک نیاید و بهره‌ی ملک جدا نکند و حرز نکند ما دست برین نیاریم کردن . قباد گفت : این‌که تو همی گویی در همه‌ی پادشاهی چنین است ؟ گفت : همه‌جای چنین است ‌. قباد را دل بسوخت بر رعیت و بر سر کوه برشد تا سپاه فراز آمدند و موبدموبدان بیامد ، قباد این‌قصه به او گفت و گفت من این قصه نپسندم که کَس خواسته‌ی خود را تصرف نیارد کردن از جهتِ من ، و درخت بنشانند و بار آورد و از بهر من دست بدان نیارند کردن ، این را تدبیری کنید که مرا بر ایشان وظیفه‌ای بود و خواست‌های ایشان بر ایشان مباح بود تا هرچه خواهند کنند ، موبدموبدان و وزیران گفتند این را تدبیر آن است که زمین‌های همه‌ی مملکت و رزها را همه مساحت کنند ، تا چندجفت بود و درختانِ بارآورد بشمری تا چند بود ، پس بر هر جفتی زمین و جفتی رز و بر هر درختی بارآور ، خراجی معین کنی ، بر هر جفتی زمین یک‌درم یا دو یا سه‌کم و پیش چنانکه واجب آید به‌حکم تنگی زمین و نزدیکی و دوری آب ، تا هرچه خواهند کنند و وظیفه بر ایشان درم بود ، و هرگاه که خواهند بستانند ، قباد گفت : چنین کنید ، و به‌خانه شد و مساحان را گرد کرد تا همه مملکت را مساحت کنند ، و این به‌آخر عمر قباد بود و او را مرگ فراز آمد ، و هنوز مساحت تمام نکرده بودند ، پس چون دانست که خواهد مردن انوشیروان را بفرمود که این مساحت را تمام کن ، و این وظیفه خراج بنه ، انوشیروان آن مساحت تمام کرد و خراج معین کرد و این در اخبار انوشیروان گفته شود .
تاریخ بلعمی ؛ تکمله و ترجمه‌ی تاریخ طبری ( ابوعلی محمدبن محمدبن بلعمی )

  • Zed.em

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی