aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

یزدگرد بزه‌گر

دوشنبه, ۱۸ بهمن ۱۴۰۰، ۰۸:۱۰ ق.ظ

و این بهرام را کرمانشاه خواندند زیرا که شاپور او را پادشاهی کرمان داده بود به‌کودکی ، و خلق او را مطیع شدند و ملک بر او راست شد و یازده‌سال ملک بود ، پس روزی سپاه بر او بشوریدند و او را درمیان گرفتند و تیرش بزدند و از آن بمرد ، و کس ندانست که آن تیر که زد ، و پسرش بنشست ، نام او یزجردالاثیم و بسیار ستم کرد و از بهر آن او را اثیم خواندندش [و به‌فارسی بزه‌گر خواندندی] که بزه بسیار کردی .
گروهی گفتند یزدگرد پسر شاپور بود برادر بهرام ، و او مردی با عقل و حکم بود و تجربت وخرد بسیار داشت چون ملک بیافت از همه بازگشت و ستم کرد و عُجب آورد و بر اهل علم استخفاف کرد ، و رعیت را خوار داشت و هیچ گناه عفو نکرد ، و گناه خُرد را عقوبت بزرگ کرد ، و شفیعان را رد کرد و شفاعت نپذیرفت و به‌کس ایمن نبود و هرکس که به‌جای او نیکو کردی پاداش او نکردی ... و شفیع را گفتی چند رشوت از او ستدی ، و مردم را تهمت کردی ، و مردمان به‌رنج رسیدند . پس یکی را وزیر کرد نام او نرسی مردی حکیم و بزرگوار بود ، مردمان شاد شدند و چنان گمان بردند که یزدجرد سخن وی بشنود و سخن او هرگز نشنیدی ، خون ریختن هر روز افزون کردی ، و رعیت بیچاره شدند و خدای را به‌زاری همی خواندندی ، و از مداین به پارس شد ، و از پارس به کرمان آمد و آهنگ خراسان کرد ، و هرکجا برسید ستم فراوان کرد و او را یزجردالاثیم خواندندی ، و بعضی یزجردالخشن از بیدادی که کردی و بیست‌ویک‌سال اندر ملک بود ، او را اجل نزدیک رسید ، اسبی بیامد برهنه و بر درِ سراپرده‌ی او ایستاد ، و هرگز کسی اسبی از او نیکوتر ندیده بود ، او را خبر بردند ، گفت : زین و لگام برنهید ، کس نیارست فراز شدن ، به یزجرد بگفتند ، بیرون آمد و اسب را بنواخت ، و زین و لگام برنهاد ، و تنگ بربست و پاردم اسب خواست که برکند ، اسب لگدی بزد بر دل او ، یزجرد بمرد و اسب از آنجا برمید و زین بیفکند و تنگ بگسست و لگام بیفکند ، و کس ندانست که از کجا آمد و به‌کجا رفت و مردمان گفتند که این فریشته بود خدای‌تعالی فرستادش تا ما را از او برهاند . از پس او پسرش بهرامِ‌گور بنشست ، و بدان‌وقت که یزدگرد بمرد بهرام آنجا نبود ...
تاریخ بلعمی ؛ تکمله و ترجمه‌ی تاریخ طبری ( ابوعلی محمدبن محمدبن بلعمی )
  • Zed.em

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی