همدستی فلسفه و دستگاه دولت !
شنبه, ۵ تیر ۱۴۰۰، ۰۹:۱۲ ق.ظ
همدستی فلسفه و دستگاه دولت نخستینبار در قرن نوزدهم میلادی با تأسیس دانشگاه برلن محقق گشت . این دانشگاه ازآنپس الگوی آموزش عالی در اروپا و ایالاتمتحده شد . ویلهلم فونهومبولت ، بنیانگذار معنوی آن ، با عنایت به نظرات فیشته و شلایر ماخر ، هدف آنرا تدوین کرد . این هدف عبارت بود از تعلیم معنوی و اخلاقی ملت با الهام از یک اصل اولیه (حقیقت) و نحوهی عملی که بر مبنای آن همهچیز تابع آرمانِ عدالت گردد و آنگاه این اصل و آرمان در مفهومی واحد یعنی دولت تجسم یابد . بدینترتیب روح هر فرد ، دولت صغیری میشود که بهنحوی تنگاتنگ و منظم با روح فراگیر دولت در پیوند است .
دولوز و گاتاری در 'هزار سطح' این الگو را در معرض انتقاد قرار دادند . بهزعم آنان تفکر غرب قرنها در استیلای الگوی درختوار بوده است . همهی رشتههای مطالعاتی اعم از گیاهشناسی ، زیستشناسی ، کالبدشناسی ، معرفتشناسی ، الهیات و هستیشناسی از این الگو تأثیر پذیرفتهاند . فلاسفه همواره در جستجوی بنیاد و ریشه بودهاند . آنها نظامهایی ردهبندی شده ایجاد کردند "که شامل مراکز تولید معانی و مفهومسازی و دستگاههای خودکار مرکزی ، همچون حافظههای سازمانیافته ، بوده است ." زیرا این تفکر در کنه خود ، همواره طالب یک فرماندهی عالی ، یک راهبر ، سردستهای با قدرت مستبدانه بوده است . روانکاوی شاهدی بر این ادعا است . روانکاوی نیز ناخودآگاه را تابع ساختارهای درختوارِ حافظهی متذکر میکند . "[روانکاوی] حکومت مستبدانهی خود را بر پایهی ادراکی خاص از ناخودآگاه بنیاد نهاده است ." میدان عمل روانکاوی محدود است زیرا همهی عناصر آن تابع یک فرماندهی کل است . دولوز و گاتاری این بحث را در 'ضد ادیپ' نیز بهنحوی گسترده مطرح کرده بودند . آندو در این کتاب روانکاوی را با توجه به نمایشی بودن و صحنهپردازی که مشخصهی این رشته است ، مورد مطالعه قرار دادند . بهنظر آنان روانکاوی ارزشهای تصوری و شخصیشده (فرامن ، من ، نهاد) را جایگزین نیروهای مولد حقیقی میکند . به اعتقاد دولوز انسان دربارهی پدر ، مادر و خانواده دچار هذیان نمیشود ، بلکه موضوع واقعی هذیان او کیهان ، کائنات و تاریخ است .
افسونزدگی جدید ( داریوش شایگان )
دولوز و گاتاری در 'هزار سطح' این الگو را در معرض انتقاد قرار دادند . بهزعم آنان تفکر غرب قرنها در استیلای الگوی درختوار بوده است . همهی رشتههای مطالعاتی اعم از گیاهشناسی ، زیستشناسی ، کالبدشناسی ، معرفتشناسی ، الهیات و هستیشناسی از این الگو تأثیر پذیرفتهاند . فلاسفه همواره در جستجوی بنیاد و ریشه بودهاند . آنها نظامهایی ردهبندی شده ایجاد کردند "که شامل مراکز تولید معانی و مفهومسازی و دستگاههای خودکار مرکزی ، همچون حافظههای سازمانیافته ، بوده است ." زیرا این تفکر در کنه خود ، همواره طالب یک فرماندهی عالی ، یک راهبر ، سردستهای با قدرت مستبدانه بوده است . روانکاوی شاهدی بر این ادعا است . روانکاوی نیز ناخودآگاه را تابع ساختارهای درختوارِ حافظهی متذکر میکند . "[روانکاوی] حکومت مستبدانهی خود را بر پایهی ادراکی خاص از ناخودآگاه بنیاد نهاده است ." میدان عمل روانکاوی محدود است زیرا همهی عناصر آن تابع یک فرماندهی کل است . دولوز و گاتاری این بحث را در 'ضد ادیپ' نیز بهنحوی گسترده مطرح کرده بودند . آندو در این کتاب روانکاوی را با توجه به نمایشی بودن و صحنهپردازی که مشخصهی این رشته است ، مورد مطالعه قرار دادند . بهنظر آنان روانکاوی ارزشهای تصوری و شخصیشده (فرامن ، من ، نهاد) را جایگزین نیروهای مولد حقیقی میکند . به اعتقاد دولوز انسان دربارهی پدر ، مادر و خانواده دچار هذیان نمیشود ، بلکه موضوع واقعی هذیان او کیهان ، کائنات و تاریخ است .
افسونزدگی جدید ( داریوش شایگان )
- ۰۰/۰۴/۰۵