فرانسه
سه شنبه, ۸ مهر ۱۳۹۹، ۰۸:۵۰ ق.ظ
همانگونه که دیدیم از پی جنگ دوم جهانی بوروکراتهای دولتی و دانشآموختگان 'مدرسهی بزرگان' با کامیابی توانستند مدیریت صنایع ملی شده و نیز شرکتهای خصوصی را تیول خویش کنند . بوروکراسی فرانسوی نه مانند آمریکاییها دولت را از راه درهای چرخان بهسوی تجارت بزرگ کشانده و نه همچون انگلیس زمان تاچر به استخدام مدیران همفکر پرداخته است . راهی که فرانسه در پیش گرفته نمودی از یکیسازی تجارتهای بزرگ تحت پرچم نخبگیِ یکپارچه است . این که دولت در صنعت درگیر میشود با سنت فرانسویها نیز همخوانی دارد و ریشهی آن به زمان کلبرت در عصر لوئی چهاردهم برمیگردد . این یکپارچگی بهگونهای طبیعی و همگام با برنامهی ملیسازی پس از جنگ آغاز شد ؛ یعنی هنگامی که ۹۰٪ بانکها و شمار زیادی از شرکتهای صنعتی مانند رنو ، افاکویتن ، پاریباس و شرکت سرمایهگذاری کانال سوئز همه ملی اعلام شدند . دلیل این ملیسازی برای برخی از شرکتها همکاری با نازیهای اشغالگر ، ولی دلیل بزرگتر آن مهار اقتصاد به شکل متمرکز برای بازسازی فرانسه بود . اقتصادِ مرکب (تلفیقی از اقتصاد خصوصی و دولتی) برای فرانسه پدیدهای طبیعی است . متخصصان تجارت بینالملل نیز گوشزد کردهاند که در فرانسه دولت معمولاً وارد سازماندهیها و مهار تجارت میشود . مشارکت آشکار در تلاشهای اقتصادی و پدید آوردن اقتصاد اجتماعی مرکب از درگیریهای اصلی دولت فرانسه است .
[...]
در بازرگانی فرانسه همچون سامانهی اداری آن ، فرهنگ پدرسالاری و احساس غرور در برابر کار برای ملت وجود دارد . البته این بهآن معنا نیست که نخبگان مدیریت ، همچون دیگرانی که مهار جریان درآمد را در دست دارند به فکر خویش نباشند ، اگر چنین بپنداریم وارد گودال آشیل شده و آنگاه دربرابر پرسش در مورد فساد جامعههای فراصنعتی درمیمانیم .
[...]
بدترین اثر شایستهسالاری غیرطبیعی [نخبهگرایی رانتی (؟)] حتی اگر بهرهکشی و آزمندی را جزو آن ندانیم ، تمایل به بیآبرو کردن خویش و جامعهی خویش است . اگر این نوع شایستهسالاری قدرت زیاد بگیرد و منابعی هم در اختیار داشته باشد نهتنها خطر افزایش ناخشنودی اجتماعی ، بزهکاری و هرج و مرج را دارد بلکه بسیاری از مردم را هم از خرید تولیدات خودشان ناتوان میسازد .
بهاینترتیب اقتصاد از درون میپوسد و نخبگان را هم به زیر آوار میبرد . فرانسه البته برخلاف ایتالیا و انگلیس هنوز در این سراشیبی لغزنده چندان پیش نرفته و در مقایسه با شوروی و اقمار اروپای شرقیِ آن ، که خود مایهی نابودی خویش شدند ، هنوز راه برگشت دارد . آنچه فرانسه را از این لغزشگاهها تا اندازهای در امان نگاهداشته است ایدوئولوژی بحث و اندیشه ، و مسئولیت در برابر 'ملت' است ، ... .
انقلاب سوم ( هارولد پرکینز )
[...]
در بازرگانی فرانسه همچون سامانهی اداری آن ، فرهنگ پدرسالاری و احساس غرور در برابر کار برای ملت وجود دارد . البته این بهآن معنا نیست که نخبگان مدیریت ، همچون دیگرانی که مهار جریان درآمد را در دست دارند به فکر خویش نباشند ، اگر چنین بپنداریم وارد گودال آشیل شده و آنگاه دربرابر پرسش در مورد فساد جامعههای فراصنعتی درمیمانیم .
[...]
بدترین اثر شایستهسالاری غیرطبیعی [نخبهگرایی رانتی (؟)] حتی اگر بهرهکشی و آزمندی را جزو آن ندانیم ، تمایل به بیآبرو کردن خویش و جامعهی خویش است . اگر این نوع شایستهسالاری قدرت زیاد بگیرد و منابعی هم در اختیار داشته باشد نهتنها خطر افزایش ناخشنودی اجتماعی ، بزهکاری و هرج و مرج را دارد بلکه بسیاری از مردم را هم از خرید تولیدات خودشان ناتوان میسازد .
بهاینترتیب اقتصاد از درون میپوسد و نخبگان را هم به زیر آوار میبرد . فرانسه البته برخلاف ایتالیا و انگلیس هنوز در این سراشیبی لغزنده چندان پیش نرفته و در مقایسه با شوروی و اقمار اروپای شرقیِ آن ، که خود مایهی نابودی خویش شدند ، هنوز راه برگشت دارد . آنچه فرانسه را از این لغزشگاهها تا اندازهای در امان نگاهداشته است ایدوئولوژی بحث و اندیشه ، و مسئولیت در برابر 'ملت' است ، ... .
انقلاب سوم ( هارولد پرکینز )
- ۹۹/۰۷/۰۸