بهرام پنجم (بهرام گور)
پنجشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۹، ۰۸:۳۷ ق.ظ
یزدگرد (اول) سه پسر بهجای گذارد : شاهپور ، ورهرام (بهرام) و نرسی [نارسیس] . شاهپور را پدر به پادشاهی بخشی از ارمنستان که از آنِ ایران بود برگمارد . ورهرام نزد منذر بن نعمان ، امیر عرب در حیره که خراجگذار شاهنشاه ایران بود ، پرورده میشد و به گفتهی طبری او را از کودکی بدانجا فرستاده بودند تا در هوای خوش حیره پرورش یابد . بهرام از حیث حرکات و سکنات شباهت زیادی به عرب پیدا کرده بود ؛ گویا اقامت طولانی این شاهزاده در کشور حیره در حکم تبعیدی بوده است که در نتیجهی اختلافنظر بین یزدگرد و آن فرزند پیش آمده بود . مورخان نوشتهاند که بهرام در کشور حیره در قصر خورنق که بنای آنرا به نعمان لخمی (بهدست معماری بهنام سمنار) نسبت میدهند ، میزیست و مربی او منذر پسر نعمان بود . این منذر از جانب یزدگرد ملقب به "راماوزود یزدگرد" یعنی : رامافزودِ یزدگرد (کسی که شادی یزدگرد را میافزاید) بود ؛ و نیز ملقب به مهشت یعنی اعظم بود .
اما نرسی پسر سوم یزدگرد که از زن یهودی او بود ، ظاهراً در زمان مرگ پدرش صغیر بوده .
[...]
بهرام پنجم از پادشاهان محبوب ساسانی است . وی نسبت به همهکس نیکی روا میداشت ، و قسمتی از مالیات اراضی را به مؤدیان بخشید . داستانهای بسیاری دربارهی جنگاوری و عشقبازیهای او در ادبیات فارسی و عرب آمده است که نمونهای از آن هفتپیکر نظامی گنجوی است . این داستانها نهفقط در ادبیات ، بلکه در نقاشی ایران هم رواج یافته است و قرنهای متمادی موضوع نقشپردههای نقاشی ، قالیها و انواع منسوجات گردیده است .
در تواریخ آمده که بهرام پادشاهی خوشگذران بود و دوست داشت که مردم هم در روزگار او بهخوشی و شادمانی بگذرانند . نوشتهاند که او به چندین زبان سخن میگفت ، حتی به عربی شعر میسرود و به موسیقی علاقهی بسیار داشت . بنابه یکی از داستانهای مشهور ، این پادشاه گروهی از لوریان را که اجداد فیوج فعلی هستند ، از هند به ایران خواند تا مردمِ عوام از لذتهای موسیقی بیبهره نمانند . طبع سرکش و ناآرام او ، باعث شد که او را ملقب به 'گور' کردند . بعد این تسمیه را مربوط به واقعهای دانستند که : روزی در شکار با یک تیر ، گورخر و شیری را که بر پشت او جسته بود بههم دوخت .
مورخان عهد ساسانی بهرام را از لحاظ شهوترانی ، اسراف در ولخرجی و بیتوجهی به امور کشور مورد ملامت قرار دادهاند ، ظاهراً این ایراد وارد است زیرا او زمام امور را بهبزرگان دولت واگذار کرد و مطبوع و محبوب نجبا و روحانیون شد ، شاید قسمتی از شهرت عظیم او مربوط به همین محبوبیت او نزد بزرگان باشد .
[...]
وضع عیسویان در زمان بهرام پنجم خوب نبود ، بهطور کلی از اواخر سلطنت یزدگردِ اول بهطوریکه نوشتیم ، بر اثر وقاحت عیسویان° سیاست ملایم دولت ایران نسبت به ایشان تغییر یافت . بطوریکه پس از بر تخت نشستن بهرام ، سکنهی عیسوی ولایات مجاورِ مرزهای غربی ، دسته دسته به کشور روم میگریختند . مهرشاهپور قبایل عرب را بر ضد آنان تحریک کرد و بسیاری از عیسویان را بهکشتن داد .
[...]
جنگ با روم - جهت این جنگ را مورخان آزار مسیحیان مقیم ایران دانستهاند که از بدرفتاری ایرانیان به روم میگریختند . بهرام از تئودوس امپراطور روم استرداد آنان را خواست ، چون او از پس دادن ایشان سر باز زد ، بهرام فرمان داد کارگران رومی را که در معادن طلا و نقرهی ایران کار میکردند حبس و اموال رومیان را توقیف کنند . سپس جنگ آغاز شد (۴۲۰-۴۲۱ م) . فرماندهی سپاه ایران با مهرنرسی بود ، رومیان به سرداری آردابوریوس از دجله گذشته به بینالنهرین حمله آوردند . سپس به محاصرهی نصیبین پرداختند ، ولی چون بهرام بهشخصه به میدان محاربه شتافت ، رومیان دست از محاصره کشیده عقب نشستند .
سپس بهرام تئودوسیپولیس را که اکنون ارزروم نام دارد محاصره کرد . اما یونومیوس اسقف شهر از دفاع فروگذار نکرد و مدافعین را به دفاع تشجیع میکرد ، حتی منجنیق بزرگی تعبیه کرده و یکی از شاهزادگان را با سنگی بهدست خود کشت . بالأخره بهرام به پروکوپیوس سردار رومی پیغام داد که هرکدام از طرفین پهلوانی بهمیدان بفرستند ، هرکدام از دوطرف مغلوب شد آنطرف جنگ را برده است ، اتفاقاً پهلوان رومی فاتح شد و بهرام طبق قولی که داده بود دست از جنگ کشید و در سال ۴۲۲ م. صلحی بین دو دولت امضاء شد که بهموجب آن ایرانیان در کشور خود به مسیحیان آزادی مذهب دادند و نظیر همین آزادی را هم رومیان دربارهی زرتشتیان مقیم بیزانس قائل شدند .
بهقول گیبون مورخ انگلیسی ، اسقف شهر آمد [احتمالاً دیاربکر (؟)] که آگاسیون نام داشت ، تمام ظروف طلا و نقرهی کلیسای حوزهی خود را ذوب کرده و فروخت ، و با پول آن هزار تَن اسیر ایرانی را بازخرید کرد و برای نشان دادن حسنیت و انساندوستی از بند آزاد کرده نزد بهرام فرستاد . بر اثر این صلح ، موافقتنامهی بین ایران و روم که از زمان شاپور سوم برای حفظ دربند قفقاز در مقابل هجوم وحشیها بسته بود تجدید شد ، و ایران مأمور حفظ دربند قفقاز گردید ؛ و بنا شد کمافیالسابق دولت روم پرداخت قسمتی از مخارج آنرا تعهد کند .
در زمان بهرام مسألهی مسیحیان ایران حل شد .
بر اثر اختلافی که بین مسیحیان افتاد ، دادیشوع که در ۴۷۱ م. به مقام جاثلیقی انتخاب شده و در دفاع از خراسان بر ضد اقوام وحشی به شاهنشاه خدماتی کرده بود ، در مجمعی که از کشیشان تشکیل داد کلیسای ایران را از تابعیت بیزانس جدا کرده ، مستقل ساخت ؛ بدینوجه به سوءظنی که نسبت به ایرانیان مسیحی در متهم ساختن آنان به جاسوسیِ روم میرفت خاتمه داده شد . [این واقعه میبایست در زمان فیروز اتفاق افتاده باشد (؟)]
[...]
بهرام پنجم در ۴۳۸ یا ۴۳۹ م. بهعقیدهی فردوسی به مرگ طبیعی درگذشت ، ولی غالب مورخان اسلامی مرگ افسانهآمیز او را بر اثر شکار گورخر و با اسب فرو رفتن در باتلاقی میان اصفهان و شیراز دانستهاند . خیام گوید :
°در زمان یزدگرد اول ، وی سیاست مسامحه و مدارا را با دیگر ادیان پیش گرفت ازجمله با دختر رئیس قوم یهود به نام شوشیندخت (دختر ریشگالوتا یا رأسالجالوت) ازدواج کرد که از نظر سیاسی چندان اهمیتی نداشت و با مسیحیان بواسطهی تأثیر خوبی که یک اسقف مسیحی به نام ماروتا بر وی گذاشت از درِ مدارا وارد شد و فرمان داد کلیساهای مسیحی را که خراب کرده بودند از نو بسازند ؛ اسقف مزبور رئیس هیأتی بود که از طرف روم شرقی مأمور بود جلوس تئودوسیوس را به یزگرد ابلاغ کند ، گفته میشود وی یزگرد را از مرض شفا داد و همچنین بهسبب سیمای مؤقرش در نظر شاهنشاه مطبوع افتاد . اما عاقبت یزگرد بر اثر جسارت و وقاحت مسیحیان نظر خود را نسبت به آنان تغییر داد و بنای سختگیری و تنبیه آنان را گذارد ، مثلاً در شهر هرمزداردشیر در خوزستان ، یکنفر کشیش عیسوی بهنام حشو جرأت کرد آتشکدهای را که در نزدیکی کلیسای عیسویان بود ، ویران سازد .
اما نرسی پسر سوم یزدگرد که از زن یهودی او بود ، ظاهراً در زمان مرگ پدرش صغیر بوده .
[...]
بهرام پنجم از پادشاهان محبوب ساسانی است . وی نسبت به همهکس نیکی روا میداشت ، و قسمتی از مالیات اراضی را به مؤدیان بخشید . داستانهای بسیاری دربارهی جنگاوری و عشقبازیهای او در ادبیات فارسی و عرب آمده است که نمونهای از آن هفتپیکر نظامی گنجوی است . این داستانها نهفقط در ادبیات ، بلکه در نقاشی ایران هم رواج یافته است و قرنهای متمادی موضوع نقشپردههای نقاشی ، قالیها و انواع منسوجات گردیده است .
در تواریخ آمده که بهرام پادشاهی خوشگذران بود و دوست داشت که مردم هم در روزگار او بهخوشی و شادمانی بگذرانند . نوشتهاند که او به چندین زبان سخن میگفت ، حتی به عربی شعر میسرود و به موسیقی علاقهی بسیار داشت . بنابه یکی از داستانهای مشهور ، این پادشاه گروهی از لوریان را که اجداد فیوج فعلی هستند ، از هند به ایران خواند تا مردمِ عوام از لذتهای موسیقی بیبهره نمانند . طبع سرکش و ناآرام او ، باعث شد که او را ملقب به 'گور' کردند . بعد این تسمیه را مربوط به واقعهای دانستند که : روزی در شکار با یک تیر ، گورخر و شیری را که بر پشت او جسته بود بههم دوخت .
مورخان عهد ساسانی بهرام را از لحاظ شهوترانی ، اسراف در ولخرجی و بیتوجهی به امور کشور مورد ملامت قرار دادهاند ، ظاهراً این ایراد وارد است زیرا او زمام امور را بهبزرگان دولت واگذار کرد و مطبوع و محبوب نجبا و روحانیون شد ، شاید قسمتی از شهرت عظیم او مربوط به همین محبوبیت او نزد بزرگان باشد .
[...]
وضع عیسویان در زمان بهرام پنجم خوب نبود ، بهطور کلی از اواخر سلطنت یزدگردِ اول بهطوریکه نوشتیم ، بر اثر وقاحت عیسویان° سیاست ملایم دولت ایران نسبت به ایشان تغییر یافت . بطوریکه پس از بر تخت نشستن بهرام ، سکنهی عیسوی ولایات مجاورِ مرزهای غربی ، دسته دسته به کشور روم میگریختند . مهرشاهپور قبایل عرب را بر ضد آنان تحریک کرد و بسیاری از عیسویان را بهکشتن داد .
[...]
جنگ با روم - جهت این جنگ را مورخان آزار مسیحیان مقیم ایران دانستهاند که از بدرفتاری ایرانیان به روم میگریختند . بهرام از تئودوس امپراطور روم استرداد آنان را خواست ، چون او از پس دادن ایشان سر باز زد ، بهرام فرمان داد کارگران رومی را که در معادن طلا و نقرهی ایران کار میکردند حبس و اموال رومیان را توقیف کنند . سپس جنگ آغاز شد (۴۲۰-۴۲۱ م) . فرماندهی سپاه ایران با مهرنرسی بود ، رومیان به سرداری آردابوریوس از دجله گذشته به بینالنهرین حمله آوردند . سپس به محاصرهی نصیبین پرداختند ، ولی چون بهرام بهشخصه به میدان محاربه شتافت ، رومیان دست از محاصره کشیده عقب نشستند .
سپس بهرام تئودوسیپولیس را که اکنون ارزروم نام دارد محاصره کرد . اما یونومیوس اسقف شهر از دفاع فروگذار نکرد و مدافعین را به دفاع تشجیع میکرد ، حتی منجنیق بزرگی تعبیه کرده و یکی از شاهزادگان را با سنگی بهدست خود کشت . بالأخره بهرام به پروکوپیوس سردار رومی پیغام داد که هرکدام از طرفین پهلوانی بهمیدان بفرستند ، هرکدام از دوطرف مغلوب شد آنطرف جنگ را برده است ، اتفاقاً پهلوان رومی فاتح شد و بهرام طبق قولی که داده بود دست از جنگ کشید و در سال ۴۲۲ م. صلحی بین دو دولت امضاء شد که بهموجب آن ایرانیان در کشور خود به مسیحیان آزادی مذهب دادند و نظیر همین آزادی را هم رومیان دربارهی زرتشتیان مقیم بیزانس قائل شدند .
بهقول گیبون مورخ انگلیسی ، اسقف شهر آمد [احتمالاً دیاربکر (؟)] که آگاسیون نام داشت ، تمام ظروف طلا و نقرهی کلیسای حوزهی خود را ذوب کرده و فروخت ، و با پول آن هزار تَن اسیر ایرانی را بازخرید کرد و برای نشان دادن حسنیت و انساندوستی از بند آزاد کرده نزد بهرام فرستاد . بر اثر این صلح ، موافقتنامهی بین ایران و روم که از زمان شاپور سوم برای حفظ دربند قفقاز در مقابل هجوم وحشیها بسته بود تجدید شد ، و ایران مأمور حفظ دربند قفقاز گردید ؛ و بنا شد کمافیالسابق دولت روم پرداخت قسمتی از مخارج آنرا تعهد کند .
در زمان بهرام مسألهی مسیحیان ایران حل شد .
بر اثر اختلافی که بین مسیحیان افتاد ، دادیشوع که در ۴۷۱ م. به مقام جاثلیقی انتخاب شده و در دفاع از خراسان بر ضد اقوام وحشی به شاهنشاه خدماتی کرده بود ، در مجمعی که از کشیشان تشکیل داد کلیسای ایران را از تابعیت بیزانس جدا کرده ، مستقل ساخت ؛ بدینوجه به سوءظنی که نسبت به ایرانیان مسیحی در متهم ساختن آنان به جاسوسیِ روم میرفت خاتمه داده شد . [این واقعه میبایست در زمان فیروز اتفاق افتاده باشد (؟)]
[...]
بهرام پنجم در ۴۳۸ یا ۴۳۹ م. بهعقیدهی فردوسی به مرگ طبیعی درگذشت ، ولی غالب مورخان اسلامی مرگ افسانهآمیز او را بر اثر شکار گورخر و با اسب فرو رفتن در باتلاقی میان اصفهان و شیراز دانستهاند . خیام گوید :
بهرام که گور میگرفتی همه عمر // دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
ایران در عهد باستان ( جواد مشکور )°در زمان یزدگرد اول ، وی سیاست مسامحه و مدارا را با دیگر ادیان پیش گرفت ازجمله با دختر رئیس قوم یهود به نام شوشیندخت (دختر ریشگالوتا یا رأسالجالوت) ازدواج کرد که از نظر سیاسی چندان اهمیتی نداشت و با مسیحیان بواسطهی تأثیر خوبی که یک اسقف مسیحی به نام ماروتا بر وی گذاشت از درِ مدارا وارد شد و فرمان داد کلیساهای مسیحی را که خراب کرده بودند از نو بسازند ؛ اسقف مزبور رئیس هیأتی بود که از طرف روم شرقی مأمور بود جلوس تئودوسیوس را به یزگرد ابلاغ کند ، گفته میشود وی یزگرد را از مرض شفا داد و همچنین بهسبب سیمای مؤقرش در نظر شاهنشاه مطبوع افتاد . اما عاقبت یزگرد بر اثر جسارت و وقاحت مسیحیان نظر خود را نسبت به آنان تغییر داد و بنای سختگیری و تنبیه آنان را گذارد ، مثلاً در شهر هرمزداردشیر در خوزستان ، یکنفر کشیش عیسوی بهنام حشو جرأت کرد آتشکدهای را که در نزدیکی کلیسای عیسویان بود ، ویران سازد .
- ۹۹/۰۴/۱۲