aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

خشایارشا

پنجشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۲۷ ق.ظ
در تاریخِ مورخان اسلامی و داستان‌های باستانی نام این شاه به‌کلی فراموش شده است .
خشایارشا پسر داریوش اول از زنِ [دوم] او آتس‌سا دختر کوروش بزرگ بود ، در ۳۵ سالگی به‌تخت نشست . (۴۸۶ ق.م)
در آغاز پادشاهیِ خود برآن شد که شورشی را که در مصر روی داده بود فرونشاند ؛ پس با لشکری به‌سوی آن کشور رهسپار شد و خبیش نامی که سربلند کرده خود را فرعون می‌خواند ، از پیش او گریخت ؛ ایرانیان همدستان او را کیفر داده دلتای نیل را غارت کردند . و برادر پادشاه که هخامنش نام داشت استاندار مصر شد و این کشور به‌وضع پیشین خود بازگشت ؛ یعنی کاهنان مصری به‌حقوق و اختیاراتی که به آنان داده شده بود باقی ماندند و شورش به‌کلی فرو نشست ۴۸۴ ق.م (هرودوت کتاب ۷ بند ۷)
سپس به‌سوی بابل لشکر کشید ، بنابه‌ الواح بابل در آنجا چندتن دعوی پادشاهی کرده بودند ؛ که نام دوتن از آنان بل‌شیمانا و شی‌کوشتی بود ، پس از آن آک‌شی‌ماسو نامی خود را پادشاه بابل دانست ، زوپیر از طرف ایران والی بابل گشته شورش را فرونشاند ولی چندی بعد او را کشتند و پسر او بغابوخش (به‌یونانی مکابیز) به‌جای او برگزیده شد .
ایرانیان ، به‌قول هرودوت ، این‌بار با بابلی‌ها به‌سختی رفتار کردند ، دیوار و معابد شهر را به‌امر شاه ویران کردند و اهل شهر را به اسیری بردند ، مجسمه‌ی بل‌مردوک رب‌النوع بابل را به‌ایران بردند . آریان واسترابن می‌نویسند که معبد اساهیل ویران شد ، آن هیکل زرین در پیش بابلیان بسیار مقدس بود ، و هر پادشاه قانونی بابل در آغازِ سال دست آن بت را می‌گرفت . پس از این واقعه دیگر بابل کمر راست نکرد و ایالتی از ایالات ایران گردید ؛ بت زرین بل‌مردوک را ذوب کردند . از این‌زمان خشایارشا عنوان "شاه بابل" را ترک گفت و به‌عنوان "شاه پارس" و "ماد" اکتفا کرد .
[...]
در کتاب استر داستانی راجع‌به خشایارشا آمده که سابقاً آن‌را راجع‌به اردشیر درازدست می‌دانستند . ولی تورات تصریح دارد که این واقعه در زمان خشایارشا اتفاق افتاده است . نام آن شاه در آن کتاب آخشورش آمده است ؛ اینک خلاصه‌ی داستان ، به‌روایت کتاب استر از تورات :
در سال سوم پادشاهی خود خشایارشا مجلس ضیافتی در کاخ شوش ترتیب داده بود و از غایت مستی فرمود که 'وشتی' ملکه را به‌حضور آورند تا زیبایی وی را به‌مردم و بزرگان نشان دهد . ملکه از آمدن امتناع کرد ، شاه در خشم شد و او را از شهبانویی عزل کرد ؛ و دختری یهودی به‌نام 'هدسه' را به شهبانویی برگزیدند ، و او را استر (یعنی ستاره) نامیدند . استر را عموزاده‌ای بود به‌نام مردخای که استر نزد او تربیت شده بود . در این احوال مردخای توطئه‌ای را که دوتن از خواجه‌سرایان بر ضدّ شاه ترتیب داده بودند کشف کرده و قضیه را به‌اطلاع شاه رساند . هامان یکی از بزرگان کشور که مردخای به او تعظیم نمی‌کرد ، کینه‌ی یهودیان را در دل گرفت و از شاه اجازه‌ی کشتن آنان را خواست ، ولی مردخای آگاه شد و از طرف استر حکمی از طرف شاه صادر شد که یهودیان از کشتن رستند و دشمنان خود بویژه هامان را به‌دار آویختند .
در سال ۴۶۶ ق.م اردوان رئیس قراولان مخصوصِ شاه با میتری‌دات (مهرداد) خواجه‌باشی همدست گردیدند و خشایارشا را پس از بیست‌سال پادشاهی کشتند .
بنابه منابع یونانی خشایارشا مردی زیبا ، بخشنده و خوش‌محضر بود . ولی با اینهمه در انتخاب اشخاص ، نظری صائب نداشت . رأی درست را می‌پسندید ، ولی او را اراده‌ی اجرای آن نبود . او مردی شهوت‌ران و مغلوب زنان بود و کارها را به دست خواجه‌سرایان می‌سپرد . ولی یونانیان بزرگ‌منشی او را ستوده‌اند ، چنانکه علاوه بر مورخان یونانی در زمان آتش زدن تخت‌جمشید ، چون اسکندر مجسمه‌ی خشایارشا را افتاده دید ، چنین گفت : "آیا باید بگذرم و بگذارم تو بر زمین افتاده باشی تا مجازات شوی در ازای اینکه به یونان لشکر کشیدی ، یا تو را به‌احترام آن روح بزرگ و صفات خوبی که داشتی بلند کنم ."
ایران در عهد باستان ( جواد مشکور )
  • Zed.em

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی