aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

گُل‌محمد

يكشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۹، ۰۸:۴۰ ق.ظ
جوانی و زندگانی . غنیمت بدانشان حیدر ! حالا که فکرش را می‌کنم ، می‌بینم که همه‌اش ، سر تا پایش ، هر کار کرده‌ام و هر کار که خیال داشته‌ام بکنم ، همه‌اش برای زندگانی بوده . زندگانی حیدر ! نعمتی است زندگانی حیدر ، نعمتی است که فقط یک‌بار به‌دست می‌آید و همان یک‌بار فرصت هست که قدرش را بدانیم . نه ؛ اصلاً مخواه که تو را همراه خودم ببرم وقتی یقین دارم که عاقبت کارِ این جنگ زندگانی نیست . ببین عزیز برادر ، من حتی تفنگچی‌هایم را نخواستم به قماری بکشانم که باختش حتمی است . حالا می‌خواهی تو را ، ای دسته‌ی گل ، بدهم به دم گلوله‌ها ؟ ها ؟! نه گمان کنی که خود را باخته‌ام ، نه . این را به ملامعراج هم بگو . نه برادر ، خود را نباخته‌ام . کار من اول به ناچاری سرگرفت ، بعد از آن با غرور دنباله یافت ، چندگاهی است که با عقل حلاجی‌اش می‌کنم و در این منزل آخر هم خیال دارم با عشق تمامش کنم . این آتش همه‌گیر نشد حیدر . اگر همه‌گیر شده بود تو را رها نمی‌کردم . در من چیزی کم بود و در این زندگانی هم چیزی درست نبود . میان ما و زندگانی یک چیزی گنگ ماند . ما دیر آمدیم ، یا زود . هرچه بود به موقع نیامدیم . گذشت و بهتر که می‌گذرد . هر طلوع غروبی دارد ، هر جوانی پیری دارد و هر پیری مرگی دارد . درخت بارآور هم تمام فصل‌های سال را نمی‌تواند سبز بماند . حالا دیگر برو حیدر ، بِران .
کلیدر ( محمود دولت‌آبادی )
  • Zed.em

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی