تزلزل
يكشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۸، ۰۸:۵۶ ق.ظ
پایبست دنیا متزلزل بود ، چراکه قلب انسان متزلزل بود : زیر آوار سنگهایی که انسانها اورشلیمش میخواندند ، زیر آوار پیشگوییها ، ظهور منجیها ، مراسم مذهبی ، زیر یوغ فریسیان و صدّوقیان ، اغنیایی که میخوردند ، فقرایی که گرسنه بودند ، و زیر سیطرهی خداوند یهوه ، که از محاسنِ او خون بشریت ، قرنها و قرنها ، بهدرون گرداب مرموز روان بود ، خُرد گشته بود . از هر دری که با این خدا وارد میشدی ، فریادش بلند میشد . اگر کلامی محبتآمیز بر زبان میراندی ، فریاد میزد : "من گوشت میخواهم ." برّه یا پسرِ نخستزادهات را که بعنوان قربانی هدیه میکردی ، داد میزد : "من گوشت نمیخواهم . جامههایتان را ندرید ، قلبهایتان را بدرید . جسم خویش را به روح و روح را به عبادت مبدل کنید و بهدست بادش بسپارید ." قلب انسان زیر آوار ششصد و سیزده فرمان مکتوب شریعت یهود ، بهاضافهی فرامین غیرمکتوب خُرد گشته بود ، اما تپشی نداشت . زیرِ آوار 'سفر پیدایش' ، 'سفر لاویان' ، 'سفر اعداد' ، 'کتاب داوران' و 'کتاب پادشاهان' خُرد گشته بود ، اما نمیتپید . و آنگاه ناگهان ، در غیر منتظرهترین لحظات ، بادی ملایم در وزیدن آمد ، نه از آسمان که از زمین ، و تمامی حجرههای قلب انسان بهلرزه افتاد . بلادرنگ ، داوران و پادشاهان و مراسم مذهبی و فریسیان و صدّوقیان و سنگهایی که انسانها اورشلیمش میخواندند ، ترک برداشتند ، به نوسان افتادند و شروع به فروریختن کردند . ابتدا درون قلب ، آنگاه درون ذهن ، و دست آخر بر روی خود زمین . یهوهی متکبر بار دیگر پیشبند چرمی استادکاری خود را بست ، تراز و خطکش خویش را برگرفت ، بهزمین فرود آمد و شخصاً در کمک به ویرانی گذشته و ساختن آینده همراه با انسانها پیشقدم شد .
آخرین وسوسهی مسیح ( نیکوس کازانتراکیس )
آخرین وسوسهی مسیح ( نیکوس کازانتراکیس )
- ۹۸/۰۸/۱۹