هنر اشرافی مصر
يكشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۸، ۰۸:۴۶ ق.ظ
با ظهور سلطنت میانه که اشرافیت زمیندار با آگاهی بسیار شدید طبقاتی وارد میدان شد ، قراردادهای دقیق مذهبی هنرِ دربار ، توسعه مییابد و از پیدایی اشکال بیانی خودانگیخته جلوگیری میکند . شیوهی کلیشهای بازنمائیهای نیایشی از همان عصر نوسنگی شناخته شده بود ، ولی اشکال خشک تشریفاتی هنر دربار ، مطلقاً چیزی تازه بود و برای نخستین بار در تاریخ فرهنگ بشر در مصر مقامی کسب کرد . و این بازتاب حاکمیت نظم اجتماعی برتر و مافوق فردگرایی و بازتاب جهانی است که جلال و شکوه خود را بهلطف پادشاه مدیون است . شیوهی مزبور مخالف فردگرایی بوده و ایستا و قراردادی است ، زیرا شکل بیانی جهانبینی است که برایش تَوارث ، طبقه ، عضویت در یک طایفه یا یک گروه نمایشگر واقعیتی والاتر است تا خصلت فردی خاص ؛ و قواعد انتزاعی رفتار و مقررات اخلاقی جالب توجهترند از اینکه فرد ممکن است چه احساس کند ، چه بیاندیشد یا چه بخواهد . همهی چیزهای خوب و افسونهای زندگی برای اعضای ممتاز جامعه ، با جدایی آنها از طبقات دیگر مرتبط میباشد ، و همهی اصول مشترکی که پیروی میکنند کمابیش کیفیت مقررات آدابدانی و معاشرت بخود میگیرد . همین آدابدانی و معاشرت و به خود پرداختن شیوهپردازانهی طبقهی والا ، به همراه چیزهای دیگر ، خواستار آن است که کسی به خود اجازه ندهد که خود را چنانکه براستی هست نشان دهد ، بلکه باید خود را با قراردادهای توخالی معینی که دور از واقعیت و زمان است منطبق سازد . آداب معاشرت نه تنها برترین قانون برای انسانهای فانیِ معمولی که برای شهریار نیز میباشد ، و در تخیل این جماعت حتی خدایان اشکال تشریفاتی درباری را میپذیرند .
در نهایت تکچهرههای پادشاه صرفاً نقشهایی نمایشی میگردد ؛ ویژگیهای فردی دورهی اولیه بیآنکه نشانی از خود بجای گذارد زایل میشود . سرانجام دیگر میان وضع غیرشخصی جمله در کتیبههای ستایشی آنها و کیفیت کلیشهوار طرح سیمایشان توفیری نمیماند . متون شرححالِ خود ، که تجلیل از خویشتن ، مایهی آنها است و شهریاران و زمینداران بزرگ بر مجسمهها و تصاویر رویدادهای زندگیشان نگاشتهاند از همان آغاز بینهایت یکنواخت هستند . برغم فراوانی بناهای یادبودی که بازمانده است ، ما بیهوده دنبال ویژگیهای فردی و بیان زندگی شخصی در آنها میگردیم . از لحاظ وجوه فردی ، پیکرتراشیهای سلطنت کهن از غنای بیشتری برخوردارند تا گزارشهای شرححال مانند همان دوران ، و این امر علاوه بر مسائل دیگر با این عامل قابل تبیین است که پیکرتراشی هنوز کارکردی جادویی دارد که بازماندهی هنر کهنسنگی بوده و کارهای ادبی فاقد آن کارکرد هستند . زیرا چنین تصور میشد که 'کا' ، روح نگهبان متوفی ، بدنی را که در زمین خاکی در آن جا گرفته بود در تکچهره دوباره بصورت زندگیگونه واقعی و اصلیش بازمییابد . این هدف جادویی - مذهبی تا حدی بیانگر طبیعتگرایی تکچهرهها است . ولی در دورهی سلطنت میانه که کارکرد نمایشی آثار هنری بر مفهوم مذهبیشان برتری مییابد ، تکچهرهها خصلت جادویی خود و بدین ترتیب کیفیت طبیعتگرایانهشان [واقعگرایانهشان] را از دست میدهند . زیرا همانطور که نوشتههای شرححال مانند در وهلهی اول بازتاب اشکال سنتی است که پادشاه خود را بدانوسیله معرفی کرده و حتی دربارهی خویش سخن میگوید ، به همین ترتیب تمثالتراشان دورهی سلطنت میانه بطور عمده نمایشگر ظواهر کمال مطلوبی هستند که برحسب قراردادهای درباری به شهریار تعلق دارد . ولی اینک وزیران و رجال دربار میکوشند که درست مثل سلطان ، خود را مؤقر ، آرام و موزون بنمایند . و همانطور که شرححالِ رعیت وفادار تنها به ذکر مطالبی میپردازد که اشاره به پادشاه داشته باشد و تنها پرتوی از عنایت مهر او باشد ، در بازنماییهای تصویری نیز همه چیز مانند منظومهی شمسی به دور سلطان میگردد .
تاریخ اجتماعی هنر ( آرنولد هاوزر )
در نهایت تکچهرههای پادشاه صرفاً نقشهایی نمایشی میگردد ؛ ویژگیهای فردی دورهی اولیه بیآنکه نشانی از خود بجای گذارد زایل میشود . سرانجام دیگر میان وضع غیرشخصی جمله در کتیبههای ستایشی آنها و کیفیت کلیشهوار طرح سیمایشان توفیری نمیماند . متون شرححالِ خود ، که تجلیل از خویشتن ، مایهی آنها است و شهریاران و زمینداران بزرگ بر مجسمهها و تصاویر رویدادهای زندگیشان نگاشتهاند از همان آغاز بینهایت یکنواخت هستند . برغم فراوانی بناهای یادبودی که بازمانده است ، ما بیهوده دنبال ویژگیهای فردی و بیان زندگی شخصی در آنها میگردیم . از لحاظ وجوه فردی ، پیکرتراشیهای سلطنت کهن از غنای بیشتری برخوردارند تا گزارشهای شرححال مانند همان دوران ، و این امر علاوه بر مسائل دیگر با این عامل قابل تبیین است که پیکرتراشی هنوز کارکردی جادویی دارد که بازماندهی هنر کهنسنگی بوده و کارهای ادبی فاقد آن کارکرد هستند . زیرا چنین تصور میشد که 'کا' ، روح نگهبان متوفی ، بدنی را که در زمین خاکی در آن جا گرفته بود در تکچهره دوباره بصورت زندگیگونه واقعی و اصلیش بازمییابد . این هدف جادویی - مذهبی تا حدی بیانگر طبیعتگرایی تکچهرهها است . ولی در دورهی سلطنت میانه که کارکرد نمایشی آثار هنری بر مفهوم مذهبیشان برتری مییابد ، تکچهرهها خصلت جادویی خود و بدین ترتیب کیفیت طبیعتگرایانهشان [واقعگرایانهشان] را از دست میدهند . زیرا همانطور که نوشتههای شرححال مانند در وهلهی اول بازتاب اشکال سنتی است که پادشاه خود را بدانوسیله معرفی کرده و حتی دربارهی خویش سخن میگوید ، به همین ترتیب تمثالتراشان دورهی سلطنت میانه بطور عمده نمایشگر ظواهر کمال مطلوبی هستند که برحسب قراردادهای درباری به شهریار تعلق دارد . ولی اینک وزیران و رجال دربار میکوشند که درست مثل سلطان ، خود را مؤقر ، آرام و موزون بنمایند . و همانطور که شرححالِ رعیت وفادار تنها به ذکر مطالبی میپردازد که اشاره به پادشاه داشته باشد و تنها پرتوی از عنایت مهر او باشد ، در بازنماییهای تصویری نیز همه چیز مانند منظومهی شمسی به دور سلطان میگردد .
تاریخ اجتماعی هنر ( آرنولد هاوزر )
- ۹۸/۰۶/۰۳