احمدشاهِ کاسب !
سه شنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۷، ۰۵:۰۷ ب.ظ
در سال ۱۹۱۸ ، احمد شاه به شکل ناخوشایندی به عنوان جوانی سنگدل و حریص شُهره شده بود . ساوثرد مشخصاً به ذکر برخورد منزجر کننده ای درباره ی احمد شاه و قضیه ی حق فروش غله در بحبوحه ی قحطی می پردازد : "شاهِ ایران را کسانی که می شناسند ، جوانی بی اندازه پول دوست معرفی می کنند و دوستان صمیمی و هوادارانش می گویند که او به این نظر رسیده است که احتمالاً آخرین پادشاه ایران خواهد بود و از اینرو پیش از آنکه تاج و تخت از دست برود ، باید تا جایِ ممکن پول جمع کند . برای ذکر نمونه ای از میلِ شاه به کسب ثروت آن هم به هر شکل ممکن ، به ذکر مجدد نمونه ای در اینباره می پردازم که یکبار محرمانه ارباب کیخسرو شاه برایم گفت . او سیاستمدار و بازرگان برجسته ای در تهران است که آقای شوستر در کتاب خود او را تنها مرد شریف ایران دانسته است ." ساوثرد قضیه ی احمد شاه و بارِ گندمش را در ضمنِ ماجرایی اینگونه توصیف می کند : "این مرد [ارباب کیخسرو] یکی از اعضای کمیسیون امداد تهران است که در زمستان گذشته ارقام درشتی از کمک های مالیِ آمریکایی ها را هزینه کرد . او مامور بود برای این کمیته گندم بخرد و می دانست که شاه حجم قابل توجهی گندم دارد . از اینرو با مباشر شاه تماس گرفت و موضوع را از او پرس و جو کرد . مباشر گفت که شاه مقداری گندم دارد که خرواری ۹۰ تومان می فروشد (یک تومان برابر ۲ دلار ، مطابق با نرخ تبادل فعلی است و یک خروار ۶۵۰ پوند است) آقای کیخسرو گفت که چند خروار را به این قیمت خواهد خرید و بعداً همراه با اسناد فروش ، پول را خواهد آورد . اندکی بعد نماینده ی شاه تماس گرفت و گفت که شاه را ملاقات کرده و او اکنون تصمیم گرفته است این گندم ها را خرواری ۹۵ تومان بفروشد . آقای کیخسرو با علم به اینکه از جای دیگری نمی تواند برای مردم گرسنه ی تهران گندم تهیه کند ، باز هم پذیرفت . بلاخره پیش از ورود او به کاخ برای عقد قرارداد ، بارِ دیگر نماینده ی شاه با او تماس گرفته و می گوید که شاه درباره ی موضوع بیشتر تامل کرده و تصمیم گرفته که گندم ها را خرواری ۱۰۰ تومان کمتر نفروشد ؛ و شاه در تمام این مدت می دانست که بنا بوده این گندم برای تغذیه ی رعایا گرسنه ی خود او به مصرف برسد و احتمالاً کمیته آن را به هر قیمتی می خرد . بالاخره هنگامی که کیخسرو به کاخ وارد شد دریافت که شاه تصمیم گرفته است که اصلاً گندم خود را نفروشد و ترجیح داده است صبر کند تا هنگامی که قیمت ها به مقدار قابل توجهی بالاتر برود ." این قضیه در خاطراتِ عمیدی نوری نیز آمده است . او می نویسد : "تهران در آتش قحطی می سوخت و مردم وحشتزده بودند . محصولِ اطراف تهران در آن سال اندک بود و نانوایی ها به نُدرت کار می کردند . گندم خرواری ۲۰۰ تومان بود و همه می دانستند که احمد شاه محصول گندم خود را انبار کرده و خرواری ۲۰۰ تومان می فروشد . مردم اورا "احمد کاسب" نام نهاده بودند ."
قحطی بزرگ ( محمدقلی مجد )
قحطی بزرگ ( محمدقلی مجد )
- ۹۷/۰۶/۱۳