aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۶۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هاشم رضی» ثبت شده است

درون draona ، در گزارش پهلوی سور sûr آمده است : مهمانی ، جشنِ مذهبی .
در اوستا درَاُنَنگه draonangh ، درَاُنه draona و آن عبارت است از نانِ گرد و کوچکی که بدون خمیرمایه پخته و در مراسم اوستاخوانیِ 'درون‌یَشتَن' آن‌را متبرک کرده و میان مؤمنان تقسیم می‌کردند .
[...]
در مراسم دینی هنگامی که "سروش‌درون" تلاوت می‌گردد ، این نان نیز خورده می‌شود . همچنین مزدیسنان در مراسمِ گوناگون مذهبی از برای امشاسپندان و ایزدان و فروهرهای درگذشتگان ، از این نان مقدس به خیرات می‌دهند .
از طریق آئین مهر ، که بسیاری از رسوم و آدابِ مزدایی اقتباس شد ، این رسم نیز چون زَاُثرَ Zaoøra یا آبِ مقدس (آبزور) و نوشابه‌ای که از افشره‌ی عصاره‌ی هوم به‌دست می‌آمد ، وارد آیین مسیحیت شد و تحت‌عنوان مراسم اُخاریستیا Eukharistia که عبارت از خوردن نان و شراب است به‌عنوان خوردن گوشت و خون مسیح باب شد .
در هنگامی‌که مؤمنان به انجام کارهای مذهبی می‌پرداختند ، مراسم درون‌یشت به‌جا می‌آوردند ، و آن‌چنان بود که در برابر نانِ مقدس 'درون‌یشت' می‌خواندند . ...
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )

  • Zed.em

در بندهای ۵۵-۵۴ که فرگرد چهارم بدان پایان می‌یابد ، اشاره است به مراسم وَر یا وَرَنگه Varangh به معنی 'آزمایش ایزدی' ، در اوستای قدیم و اوستای نوین از این اصطلاح یاد شده است . ...
منظور از وَر ، اجرای مراسم سوگند بوده است . هرگاه در ادعای کسی ، در راستی یا دروغ‌گفتاری و شهادتش شک بود ، طرف برای اثباتِ راستی در ادعا و گفتار ، طی تشریفاتی ، گردن به اجرای وَر می‌نهاد . وَر به‌طور کلی به دو شیوه انجام می‌شد : وَرهای سرد ، وَرهای گرم . اشاره به نوشیدنِ آبِ سوکَنت° و زَرمند ، از وَرهای سرد بوده است . [که‌یعنی] فرد برای اثبات بی‌گناهی یا راستیِ گفتار ، بنابر رأی دادگاه ، آبِ آمیخته به گوگرد یا آب آمیخته به بُراده‌ی زر می‌نوشید و از اثرات حاصله‌ی آن ، داوران قضاوت و داوری می‌کردند . وَرهای سرد با مایعاتی چون روغن و شیره‌ی گیاهان یا سوده‌های گیاهی و بَرسَم نیز ، به‌موجب یشت دوازدهم انجام می‌شد . وَرهای گرم عبارت بوده است از آزمایش به‌وسیله‌ی آتش (انجام آزمایش آتش برای سیاوش به‌موجب شاهنامه°°) و به‌وسیله‌ی آهنِ گداخته و فلز مذاب .
[...]
بی‌گمان در اجرای مراسم ور ، یکی از ایزدانی که حضور داشته و از وی یاری می‌خواسته‌اند ایزدِ رَشن یا رَشنو Rašnu ، ایزدِ عدالت و دادگری بوده است ، همچنین ایزد مهر . اشاراتی که در یشت ۱۲ هست و خطاب به رَشن گفته می‌شود : "ای ایزدی که به گِله‌ها و شکایات رسیدگی می‌کنی ..." حاکی از این امر است .
[...]
رَشنو در اوستا ایزد داد و دادگری است . داد یا داتَه dâta به‌معنی قانون شرع ، و عامل اجرای این قانون می‌باشد ، نه به‌معنی عدالت و دادگری در مفهوم عام . ایزد رَشنو با ایزد مهر و ایزد سروش ، سه‌تَن از ایزدانی هستند که در مسائل مربوط به جهانِ پسین ، هر سه در امور مربوط به اعمال نیک و بد مردم رسیدگی کرده و حصول به بهشت یا دوزخ در مسئولیت و فرمان آنان است . چنانکه در انجام مراسم وَر و سوگند ، یا داوری در امور این‌جهانیِ مردم نیز این ایزدان مقام و جایی داشته و در برگزاری وَرها ، به‌ویژه رَشنو و مهر حضور دارند .
روزهای شانزدهم ، هفدهم و هجدهم هر ماه نیز به‌ترتیب موسوم است به نام‌های این ایزدان ، به‌ترتیب : مهر ، سروش و رَشنو . این ایزد اغلب با جبرئیل در اسلام و میکائیل در مسیحیت و آنوبیس در مصر باستان مقایسه شده .
رَشنو از لحاظ لغوی صفت است به معنی عادل و دادگر ؛ اسم خاص ایزدی است و نام روز هجدهم هر ماه . در مقام اسم خاص با صفتِ رَزیشتَه می‌آید که صفت عالی است به‌معنی راست‌ترین ، درست‌ترین که در پهلوی رَزیستَک شده است .
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )


°در فارسی ترکیبِ 'سوگند خوردن' که به مفهوم یاد کردن سوگند است و تاکنون باقی مانده ، برداشت نادرستی است ، بازمانده از یک رسم کهن . سوکند (سوکنت) خوردن به‌معنی خوردن یا نوشیدن آبِ گوگردمند [یا محلول آب و سوده‌ی گوگرد] بوده است و خوردن [دراینجا] دقیقاً معنی و مفهوم خوردن را ادا می‌کند .
ور یا آزمایش ، عبارت از خوردن و نوشیدن چیزها یا مایعات ویژه‌ای بوده که در خورنده [مصرف‌کننده]علاماتی پدید می‌آورده است و داتوبَر dâtôbar یا داور ، از روی آن نشانه‌ها [صحت ادعای آزمایش‌شونده را] داوری می‌کرد .
°°یا آزمایش ابراهیم با آتش که گفته می‌شود آتش هنگام عبور او گلستان شد !

  • Zed.em

در فقه و احکام شرعی مزدیسنان ، با پای برهنه راه رفتن کرداری ممنوع و حرام است ، چون این عمل بی‌حرمتی نسبت به سپندارمذ ، ایزد موکل بر زمین تلقی می‌شود . در سددرنثر در ۴۴ ص۳۴ نقل است : " اینکه بهدینان تا توانند کردن پای بر زمین نباید نهادن ، چه گناه باشد مر سفندارمذ امشاسفند را رنج می‌رسد و آن‌را گناه 'گشُادِه‌دوارِشنی' خوانند ."
[...]
از روایت شاپور بروجی است که : "دیگر با پای برهنه راه رفتن ، آن‌را ایموک‌دوارِشنی گویند . او را گناه چندان است که تاریخ و زاریخ دیو را یَزِشن کرده و یَشته باشد (عبادت کرده باشد) کسی که او را خوردنی دهد چنان گناه باشد . دیگر آن‌که کسی که پای برهنه رود به یک گام ، صد گاو و گوسفند و اشتر را شیر بکاهد و دیگر گام دوصد چهارپایان را شیر بکاهد و به سه دیگر گام ، سیصد گاوان و گوسپندان را شیر بکاهد و به چهارم گام همه‌ی گاوان و گوسپندان و چهارپایانِ هفت‌کشور زمین را شیر بکاهد ." [آدم یادِ اغراق در مقولاتِ آخوندا می‌افته !]
[...]
این‌چنین عقیده و باور در مذهب تشیع نیز آمده است :
"... هشتم آنکه یک‌کفش یا یک‌نعل پوشیده به‌راه نرود ، مگر آنکه یکی را به دوختن داده باشند ، چه در حدیث آمده که هرکه در یک نعل راه رود اگر شیطان ضرری به او رساند کسی را ملامت نکند مگر نفس خود را ."
بهاالدین محمد عاملی° در جامع عباسی ، چاپ فراهانی ص۱۴-۱۳ آورده است : "در آداب پوشیدن نعل و موزه و کفش ، به سندهای معتبر از حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق (ع) منقول است که چون نعل بپوشی ، ابتدا به‌پای راست به‌کُن ، و در وقتِ کندن ابتدا به‌پای چپ کَن . و فرمودند هرکه با یک تای کفش به‌راه رود (یعنی یک‌پا در کفش و دیگری برهنه) شیطان بر او دست یابد و دیوانه شود ... و منقول است که حضرت رسول نهی فرمود از راه رفتن با یک‌تای نعل ... و ..."
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )


°شیخ بهاءالدین محمد عاملی ، معروف به «شیخ بهائی » ،(متولد ۹۵۳ متوفی ۱۰۳۰ یا ۱۰۳۱ ه.ق) . او نیز از اهل جبل‌عامل است . در کودکی همراه پدرش شیخ حسین‌بن‌عبدالصمد که از شاگردان شهیدثانی بوده به ایران آمد . [حوزه]

  • Zed.em

... در فرگردهای بعدی همچنان تحریم دفن و سوزاندن مرده تکرار و تأکید می‌شود و توصیه‌ی اکید می‌شود که مردگان را به‌شیوه‌ای ویژه در دخمه و یا بلندی‌های مطابقِ دستور ساخته شده قرار دهند تا طعمه‌ی لاشخوران شوند . در کتاب سددرنثر - در۳۳ آمده :
" چه در دینِ بِه [مزدَیَسنیِ زرتشتی] پیدا است که اگر نِسا [جسد میت] در زیرِ زمین نهان کنند ، اسفندارمذ امشاسفند [امشاسپند اسفند که به‌نوعی الهه‌ی زمین بوده] همی لرزد ، چنان سخت است که کسی را مار یا گزدم (کژدم) در جامه‌ی خواب بود ، و زمین را نیز همچنان است ، که نسا در زیر زمین کنی ، چنین چون آشکارا کنی از آن رنج برهاند ."
دکتر وِست در مقدمه‌ی بُندَهِشن ص۴۲ - از در ۳۹ که اشاره به آمدن اعراب می‌کند ، می‌نویسد که :
"ایرانشهر به‌دستِ تازیان افتاد و دینِ بدِ آنها رایج شد . بسیاری از عادات پیشینیان برانداخته گردید . دین مزدیسنان به نزاری رسید . شُستنِ مرده و دفن مرده و خوردن مرده را به داد (قانون) گرفتند . از آغاز آفرینش مصیبتی به این بزرگی رُخ نداده بود . زیرا از کردار بد ، از خواهش و عادت بیگانه ، کردار دشمن‌منشانه ، قوانین بد و رسوم بد ایشان ، ویرانی و حرص و ناسزایی‌های دیگر استوار گردید ."
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )

  • Zed.em

به‌تعبیری استو-ویذُتو ، دیوی را که قبض‌روح می‌کند و همه‌ی روان‌ها را به‌بند می‌کشد ، می‌توان با عزرائیل (ملک‌الموت) مقایسه کرد . در پهلوی اَستُووهات ، یا اَستُوویداد به‌معنیِ جداکننده‌ی استخوان‌ها است . وی دیوِ مرگ است . در بُندَهِش با 'وایِ بد' [دیوِ وُیو یا بادِ بد] یکی دانسته شده است° که وقتی دست بر مردم زند خواب و وقتی سایه بر آنان افکند تب بر آنان مستولی می‌شود ، و وقتی با چشم به آنان نگاه کند جان را می‌زند . در 'اندرز پوریو تکیشان' بند ۳۱ آمده است که :
"وقتی آدمی از پُشت پدر به شکم مادر می‌رود ، اَستُووهات پنهانی بندی در گردن او افکند و در طولِ زندگی نه به‌وسیله‌ی مینوی خوب و نه به‌وسیله‌ی مینوی بد نمی‌توانند آن بند را از گردن جدا کنند . اما بعد از مرگ ، کردارِ خوبِ مرد نیکوکار سبب می‌شود که آن بند از گردن او جدا شود ؛ ولی مرد بدکار را با آن بند به دوزخ می‌کشند ." [مینوی خرد ، ص۹۷-۹۶]
در روایت پهلوی ، بخش ۲۸ آمده است :
"این نیز پیدا است که هرمزد به زرتشت گفت که هر کارِ ثوابی که بتوانی کردن ، هر روز و همان روز که فرا آمده است بکن ، چه اگر گویی که پس از این بکنم ، باشد که اَستووهات برسد و نتوانی کردن ."
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )


°گاه ملاحظه می‌شود که وای بد را که ازجمله دیوان مرگ است و با استوویذاتو در وندیداد همکار است ، با هم یکی می‌دانند ، خاصه در نوشته‌های متأخر زرتشتی ؛ اما به‌نظر نمی‌رسد چنین چیزی درست باشد ، استوویذاتو مُرده را می‌بندد و وای بد آن بسته را به‌در می‌برد .

  • Zed.em

... چنانکه اشاره شد به‌موجب همین مسائل و پدیده‌های طبیعی [مثل حیض ، سقط‌جنین° و ...] است که اصولاً در شریعت مغان زن هیچگونه عزت و مقامِ حقوقی ندارد ، چون این عوارضِ طبیعی از دیدگاه آنان موجب تسخیر دیو و جن ، زنان را بوده است . حق نماز ، ستایش و نیایش نیز از آنان سلب بود . در روایات پهلوی و فارسی و متن وندیداد و 'سددر' به‌صراحت این‌مورد آمده است . ... به این بیت از دستورِ داراب پالن در 'فرضیات‌نامه' توجه شود :

زنان را فرض یشت و هم نیایش // نفرموده است یزدان با ستایش
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )


°اعتقاد بر این بود ، چون زنی که بچه‌ی مرده به‌دنیا می‌آورد موردِ حلول و تجاوز دروج‌نسو یا دیوِ مرگ قرار گرفته ، بنابراین خودِ وی و آنچه که با آن در تماس بوده است ناپاک و نجس به‌شمار می‌رود و همان احکامی درباره‌ی وی باید اجرا شود که درباره‌ی کسی که به‌طور مستقیم مرده‌ای را لمس کرده . و گناه لمس مرده بسیار عظیم بوده !

  • Zed.em

از آتروپات پندنامه‌ای باقی است که بسیار مشهور می‌باشد . دقت در این پندنامه که موسوم است به 'واژه‌ای چند از آتروپات مهراسپندان' اصلِ اندیشه‌ی مغانه را در آن روشن می‌کند و دوری از آموزش‌ها و مکتب اصیلِ شرقی [زرتشت] و گاثاها را می‌رساند ، در بندِ اول و دوم پارسایی و زهدی را می‌ستاید که اِعراض از زندگی باشد . درویشی و ناداری را می‌ستاید . در بند یازدهم نوعِ ویژه‌ی ازدواج [ازدواج با محارم که 'خیتوک‌‌دَس' عنوان داشت] میان رده‌های بالای مغان را چون کرتیر° می‌ستاید . در بند سیزدهم گوشت‌خواری را مذمت کرده و گناه می‌شمارد . شادی و شادزیوی را چندان خوش ندارد . روش مبارزه با دیو Vi-daeva-dâta (وی- دئِوه-داته) ، 'وندیداد' را تعلیم می‌دهد  . تقابل میان اهورامزدا و اهریمن را چنانکه در فرگرد اولِ وندیداد است بیان می‌کند ، که نوع ثنویت مطلق است . در بند چهل‌وهشت از زنان با بی‌اعتمادی و حقارت یاد می‌کند ، که در وندیداد و بندَهِش و سایر مأثوراتِ پسین نیز چنین است ، اما در گاثاها زن در اوج مقام و بالندگی و بدون هیچ تفاوت با مرد معرفی شده است . در بندهای شصت‌وسه و شصت‌وچهار چنان است که بسیاری از مطالب وندیدادی را مؤجز و خلاصه نقل می‌کند و آن تقدس افراطی درباره‌ی آب ، آتش ، گاو ، گوسپند و سگ است . ...
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )


°یکی از مغان بانفوذ و قدرت‌مند در زمان بهرام دوم بود که باعث ایجاد یک حاکمیتِ خشن مذهبی در دستگاه حکومت شد ، به‌دستور وی مانی را به‌شکل فجیعی به‌قتل رساندند ، همچنین پیروانِ ادیان دیگر در دوران او مورد ایذاء و آزار قرار گرفتند ...

  • Zed.em

... در دوران ساسانیان ، برای دارایی ، از دیدگاه شرع حد و اندازه‌ای وجود داشته است و ثروت‌اندوزی سخت نکوهش می‌شده . اضافه درآمد مردم باید به محاکم شرع و ادارات شاهی تأدیه و پرداخت می‌شد وگرنه مال‌شان حرام ، و گناه‌کار محسوب می‌شدند ، و بی‌گمان در صورت آگاهیِ محاکم ، اموال‌شان مصادره می‌شد . به‌همین‌جهت است که خزائنِ آتشکده‌ها و معابد ، ثروتمندتر و پُرمایه‌تر از خزائن شاهی بوده است . چون مردم علاوه‌بر مالیات‌های دینی و مقرر که باید به محاکم و دیوان شرع می‌پرداختند ، به‌عنوان کمک ، نذورات ، صدقات ‌و ... به اداره‌های مالی موبدان پرداخت‌های فراوان نقدی ، جنسی و نیروی کار داشتند .
[...]
در ترجمه‌ی پهلوی وندیداد ، فرگرد ۷:۴۱ انکلسریا ، ص۱۶۸ و مطالبی که از روایت پهلوی گذشت ، در شایست ناشایست ۸:۳ و در مینوی خرد و همچنین روایات داراب هرمزدیار و سددرنثر و سد در بندهش به مطالبی درباره‌ی میزان مجازِ دارایی طبقات مردم نقل است و مردم بسیار دعوت می‌شوند به اعراض از دنیا و تحریض می‌شوند به صدقه دادن و پرداخت به موبدان و آتشکده‌ها . به‌موجب دو بخش ۲۸ و ۴۲ از روایت پهلوی ، حداقلِ دارایی ۳۰۰ استیر و حداکثر ۳۰۰۰ استیر است . به‌موجب وندیداد ۷:۴۱ ، موبدان عادی ، از این قاعده مستثنی بوده و می‌توانستند تا ۳۰۰۰ استیر نقدینگی داشته باشند . اما مردم عادی از ۳۰۰ استیر به بالا ، لازم بود که هرچه بیشتر دارند به خزانه‌ی معابد و آتشکده‌ها به‌عنوان صدقات و خیرات بپردازند و چنانکه گذشت هرگاه چنین نمی‌کردند ، حق نداشتند آن وجه اضافی را در امور کشاورزی و دامداری سرمایه‌گذاری کنند . به‌جز موبدان ، کسانی که دارایی‌شان به ۳۰۰ استیر نمی‌رسید ، تحت‌شرایطی مجاز بودند از راه شکار تأمین زندگی کنند .
هر استیر برابر با چهار درهم بود ...
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )

  • Zed.em

چنانکه تاکنون ملاحظه شد ، آنچه که از اشارات متن وندیداد برمی‌آید ، تسلط مغان با همکاری ، مشارکت و معاضدت دربار بر مردم بوده است . مالیات و عوایدی که مغان از مردم برای سازمانِ گسترده‌ی خود دریافت می‌کردند بسیار متنوع و با عناوین و دست‌آویزهای گوناگون بود . شبکه‌ی خبرچینی موبدان از درونِ خانواده‌ها ، روستاها و شهرها تا درون خانواده‌ی شاهی و اندرون سلطنتی گسترده بود . این دستگاهِ بسیار وسیع و قدرتمند در دل شاهنشاهی ساسانی بود . خزانه‌ی این سازمان ، خزانه‌ی کشوری را تحت‌الشعاع داشت . هرگاه کسی برای بازخرید کفّاره‌ی گناه یا انجام مراسم تطهیر و آئین‌های دینی ، پرداخت وجه معین شده را نمی‌توانست تکفّل کند ، بر بازماندگان و اعقابش بود که تا نسل‌هایی متوالی دِین وی را بپردازند .
فشرده‌ای از مطالب درباره‌ی اداره‌ی امور مردم ، قدرت مغان و حکومت مذهبی ایرانِ دوران ساسانی که نقل می‌شود ، بر اساس تحقیقات دامنه‌داری است که از منابع زمان ساسانی و مآخذ پس از آن در قرون نخستین اسلامی توسط مورخان نگاشته شده و پژوهش‌هایی که برخی خاورشناسان در این‌زمینه کرده‌اند .
چنانکه از منابع و مآخذ متفاوت و با استناد به‌مآخذ روشن می‌شود ، ساسانیان از نخستین لحظه‌ی حکومت و اقتدار ، یک سلطنت مذهبی را بنیان نهادند و با مغان یا روحانیانی که خود را زرتشتی می‌نامیدند یگانه و متحد بودند و این اتحاد و یگانگی در طول تاریخ این سلسله همچنان حاکم بود و جریان داشت . موبدان جنبه‌ی کار خود را متوجه‌ی حکومت دنیوی کرده بودند و با نفوذ و شبکه‌ای نیرومند که در دوایر دولتی داشتند ، به‌شکلی مستقیم در سرنوشت و احوال یکایک مردم دخالت می‌کردند . چنانکه از منابع همزمان برمی‌آید ، سرنوشت هر فردی ، از هنگام زادن تا مرگ و پس از آن در دست این طبقه بود . آگائیاس می‌گوید : ... در رأس این سازمان بزرگ و قدرتمند مغانه ، موبدان‌موبد قرار داشت که با جدیت ، خشونت و سخت‌گیری ، با هزاران مأمور زیردست ، سازمان خود را اداره می‌کرد و عزل و نصب و تعیین حدود اختیاراتی که به کارگزاران وامی‌گذاشت با او بود ، علی‌الظاهر موبدان‌موبد را شاه تعیین می‌کرد ، اما هرگاه شاه گامی برخلاف منافع ، خواسته‌ها و درجهت محدودیت قدرت این طایفه برمی‌داشت موقعیت خودش درخطر می‌افتاد ، چنانکه نرسی ، قباد ، خسروپرویز ، یزدگرد و دیگران در چنین خطرهایی گرفتار شدند .
[...]
اردشیر پاپکان که خود از موبدان و کاهنان معبد آناهیتا بود و این مقام را به ارث برده بود ، در این اندیشه بود که قدرت روحانیت را از سیاست تفکیک کند و این‌کار را انجام داد . اما مغان یا موبدان که خود را پیروان زرتشت می‌دانستند و دین رسمی کشور را دین زرتشتی اعلام کردند ، مذاهبی داشتند : گروهی به اولویت معابد خدایانی چون ناهید معتقد بودند که خاندان اردشیر از آن‌جمله بود و گروهی به اولویت و تقدم آتش (آذر ، آتر) معتقد بودند . این و اعتقاداتی از اینگونه موجب دسته‌بندی شد و کرتیر موبدان‌موبد ، با قدرت و جسارت و خشونتی فراوان ، موفق شد تا پایه‌های دین رسمی را استوار کند که اصول آن از کتیبه‌هایش که تاکنون برای ما باقی است قابل مطالعه و تحقیق می‌باشد .
به‌همین جهت است که ملاحظه می‌شود نفوذ مغان در همه‌ی دوایر ، اداراتِ دولتی و مراجع عمومی کشور و لاجرم زندگی مردم رسوخ داشت . انجام امر ازدواج ، چگونگی ازدواج ، تأکید بر ازدواج با محارم که بزرگ‌ترین ثواب‌ها را داشت ، انجام امور طلاق ، تأیید بر صحت مشروع بودن نوزادان ، انجام معاملات ، تغییر و تبدیل در مالکیت ، اداره‌ی دادگاه‌ها ، دادگستری ، اخذ مالیات‌های مذهبی ، رسیدگی به احوال بی‌دینان یا کسانی که در دین شک کرده بودند و یا از سازمان مغان انتقاد کرده بودند ، اجرای حدود مذهبی ، شلاق‌زدن ، شکنجه ، اعدام ، پرداخت دیون دینی ، پرداخت جرایم و کفاره‌ها و بسا امور دیگر دامنه‌ی قدرت‌شان را بی‌نهایت کرده بود .
اعتقاد اینان بر اساس یک جامعه‌ی طبقاتی و عدم امکان جابجایی افراد در طبقات ، نهایتی نداشت . کهانت خود یک میراث بود که در طبقه‌ی مغان انحصاری بود . در طبقات ممتاز مغان حتمی‌الاجرا بود که این توارث ازطریق ازدواج‌های هم‌خون و صلبی منتقل شود ، چنانکه در خاندان شاهی نیز این امر برقرار بود ؛ اما مغان می‌کوشیدند تا این مسأله ، یعنی ازدواج با محارم را میان همه‌ی مردم تعمیم دهند .
[...]
اما آنچه که بیش‌ از پیش موجب قدرت مغان می‌شد ، قدرت مالی بسیار فراوانی بود که در اختیار داشتند . این منابع‌ مالی فراوان بود . ازطریق اجرای بسیاری از امور مردم ، چون انجام معاملات ، نوشتن و رسمی کردن یا شرعی نمودن امور تجاری و فلاحتی ، فیصله‌ی مرافعات در دادگاه‌ها ، نوشتن اسناد ملکی و اخذ حقوق شرعی و کتابت ، ... برگزاری شعائر و جشن‌خوانی ، برگزاری مراسم مرگ و پرسه‌ی مؤمنان ، خواندن ادعیه و اذکار ، تسخیر جن و درمان جن‌زدگان و حق‌العلاج بیماران ‌. یکی از منابع قابل‌توجه عواید مغان انجام مراسم تطهیر پیروان بود . به‌موجب عقاید آنان فضای اطراف همگان را جن و ارواح شریر و خبیث و دیوان بدکار و بدخواه انباشته‌اند که در بدن مردم حلول می‌کنند و سبب ناپاکی می‌شوند ، مغان باید با دقت و کاردانی که دارند ، این عناصر شریر را از بدن بیرون آورند و حق‌الزحمه‌ی خود را تمام و کمال دریافت کنند و اگر کسی توان پرداخت نداشت و یا نتوانست موبد کارگزار را راضی کند همچنان آلوده و ناپاک و لاجرم بی‌دین خواهد ماند ...
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )

  • Zed.em

مسأله‌ی مبارزه با روزه و روزه‌داری باید از اواسط زمان ساسانیان و دوران‌های مانی و مزدک پدید آمده باشد . در فرگرد بعدی ، این مسأله روشن خواهد شد و این اشارات و مبارزات با عدم نخوردن و روزه ، مبارزه‌ی مغان است با جریان‌های دینی که مانی و مزدک به‌وجود آوردند و هر دو به‌وضع فجیعی کشته شدند ، و مغان ، عاملِ قتلِ‌عامِ مانویان و مزدکیان بودند و در آثارِ خود در نوشته‌های پهلوی بسی آنان را لعن و نفرین کردند .
داستانی از بهارستان اثر مولانا عبدالرحمن جامی در این باب نقل می‌شود : "حکیمی را گفتند آدمی به‌خوردن کی شتابد ؟ گفت توانگر هرگاه که گرسنه باشد و درویش هرگاه که بیابد .
حکیمی با پسر خود گفت : باید که بامداد از خانه بیرون نیایی تا نخست لب به طعام نگشایی ؛ زیرا که سیری ، تخم حِلم و بردباری است و گرسنگی مایه‌ی خشک‌مغزی و سبک‌ساری .
پنج چیز است که به هرکس دادند زمام زندگانی خویش در دستش نهادند : اول صحت بدن ، دوم ایمنی ، سوم وسعت رزق ، چهارم رفیق شفیق و پنجم فراغت . هرکس را از این چیزها محروم کردند ، درِ زندگانی خوش بر رویِ وی برآورند ."
روزه داشتن به‌موجب احکام دین مزداپرستی گناه است . در 'سددرنثر' آمده است : "اینکه از روزه داشتن بباید پرهیز کردن ، چه در دین ما نشاید که همه‌روز چیزی نخورند چه گناه بُود .
ما را از روزه داشتن این است که بر چشم و زبان و گوش و دست و پای روزه داریم از گناه کردن . قومی در آن می‌کوشند که در همه‌روز چیزی نخورند (اشاره به مزدکیان و مانویان است) و از چیزی خوردن پرهیز کنند . ما را نیز جهد باید کردن تا هیچ گناه نه‌اندیشیم و نه‌گوییم و نه‌کنیم . باید که از دست و زبان و گوش و پای ما هیچ‌کاری نرود که از آن گناه بود .
چون چنین‌کردیم ، روزه‌ی هفت‌اندام به‌جای آورده باشیم . آنچه از دیگر دین‌ها از ناخوردن روزه است ، در دین ما از گناه‌ناکردن روزه است ." [سددرنثر (سددربندَهِش)ص۵۹-۵۸]
اشاراتی از اینگونه ، بی‌گمان در قبال دین‌های مانوی و مزدکی و پیروان آنان در آثار پهلوی پیدا شده است ، به‌ویژه در برابر اعتقادات مانی و رسوم مانویان در روزه و امساک در خوردن و پوشاک و معاشرت و مباشرت با زنان . کسانی که به گمان موبدان روزه‌داری کنند و از معاشرت و نزدیکی با زنان بپرهیزند و در پوشاک نیز چنین کنند ، بیرون از دین بوده و در دوزخ عذاب می‌شوند . در فرگرد ۸۹ 'ارداویراف‌نامه' نقل است :
"آنگاه دیدم روانِ آنان‌که در دوزخ به سبب نزاری ، پهلوبه‌پهلو به‌هم افتاده و از تشنگی و گرسنگی و سرما و گرما بانگ همی کردند و خَستَران پشت و پای و دیگر اندام آنها همی دریدند ...
پرسیدم که این روانان چه‌گناه کردند که روان اینگونه باد اَفرَه بَرَد ؟
سروش پاک و ایزد آذر گفتند که این روانِ آن بدکاران است که به گیتی خورش و بستر از خویش دریغ کرده‌اند ..."
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )

  • Zed.em

فرگرد سیزدهم : این فرگرد را می‌توان سگ‌نامه عنوان کرد . مطالب آن با ۵۶ بند درباره‌ی کیفر و مجازاتِ قتل انواع سگ‌ها و ایذاء و آزار آنها است . به‌موجب اخبار یونان قدیم و مورخان ، کسانی چون استرابون ، هرودوت و دیگران ، میان کاسپی‌ها سگ از احترام و تقدس فوق‌العاده‌ای برخوردار بوده و مقام حقوقی چون انسان داشته است . اینان در آغاز از اقوام غیرآریایی بودند . از منبعی پیش از مادها (۱۱۷۱-۱۲۴۶ پیش از میلاد) از سلسله‌شان در بابل آگاهی داریم .
[...]
به‌موجب احکام موبدان ، کیفر قتل انسان و سگ در یک ردیف است .
[...]
در بخش نخست از این فرگرد ، بیان می‌شود که از میان آفریده‌های اهورامزدا ، سگ بسیار محترم است چون از سپیده‌ی کاذب تا فجر صادق با اهریمن مقابله می‌کند و پاسبان آفرینش نیک است .
[...]
... حقوق سگ برابر با انسان و برتر و بالاتر از انسان نیز شمرده و تعیین شده [سونی ، سپا] هرگاه کسی سگ گله ، سگ پاسبان خانه ، سگ ولگرد یا بی‌صاحب (وُهونَزگه) سگ شکاری یا سگ دست‌آموز را بکشد ، در جهان دیگر آن سگ به دادخواهی پرداخته و ناله و خروش خواهد کرد . چنین کسی در جهان دیگر از هرنوع یاری محروم خواهد شد و دو سگ که پاسبان پُلِ چینوَت° (پل صراط) هستند نیز یاری‌اش نمی‌کنند . [پِشوپانه]
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )


°پل چینوَت Činvat-pereto : ... گردنه ، قله یا دهانه‌ی اَرِزورَ Arezura ، محل پناه و اجتماع دیوان و به اشاره‌ی بندَهِش مدخل دوزخ است که به‌وسیله‌ی گودالی ژرف از قله ، به دوزخ که پایگاه دیوان است راه دارد و پُلِ چینوَت (صراط) در بالای آن کوه واقع است که زمین را به آسمانِ برین مربوط می‌سازد . از دهانه‌ی این کوه است که دیوان بیرون آمده و آفرینش نیک را مورد حمله قرار می‌دهند .

  • Zed.em

به‌موجب کتیبه‌های هخامنشی ، اهورامزدا شادی را برای آدمی آفرید . به موجب بند نهم از فرگرد نخستِ وندیداد ، سوگواری ، شیون ، گریه و زاری آفریده‌ی اهریمن است . در بندِ نهم آمده :
"ششمین سرزمینی که اهورامزدا آفرید ، هرات (هَرَئیوَه) Haraiva است ، که در آن تَرک کردن خانه‌ها 'به هنگام مرگ' رواج دارد . آفتی که اهریمنِ پُرمرگ در این سرزمین آفرید سرشک (سَرَسکَه) saraska و شیون و زاری (دری‌ویکهَ) driwika بود ."
در هرات رسم بر آن جاری بود که چون در خانه‌ای کسی می‌مرد ، سرنشینان و خویشان ، آن خانه را ترک می‌کردند . شاید از ترس مرده یا دیوِ نسو ، یعنی دیوِ لاشه‌ی مردگان و یا ایذاء روح مرده ؛ و برای مردگانِ خود به‌غایت و گزاف سوگواری ، شیون و مویه می‌کردند . از دیدگاه و معتقدات مغان سوگواری ، گریه و شیون و زاری عمل و کرداری اهریمنی است . مغان این اعتقاد را در اوستای متأخر نیز به‌وضوح وارد کردند ، چنانکه در یسنا ، هات ۷۱ بند ۱۷ شیون و مویه ، کرداری اهریمنی معرفی شده که در مقابل آن باید مقاومت کرد .
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )

  • Zed.em

در کتابِ 'مینوی خرد' بخش چهارم ، درباره‌ی زمین‌های شاد آمده است : "پرسید دانا از مینوی خرد که کدام زمین شادتر است ؟ مینوی خرد پاسخ داد که آن زمین شادتر است که مردِ پارسایِ راست‌گفتار در آن اقامت کند . دوم زمینی که آتشکده‌ها در آن سازند . سوم آنجا که گاوان و گوسفندان در آن خوابند . چهارم زمینِ کشت نشده و ناآبادان هنگامی که آن‌را باز به کِشت و آبادانی آورند . پنجم زمینی که لانه‌ی حیوانات موذی (خرَفَستَر) را از آن بکَنند . ششم زمینی که پرستش و آمد و شد ایزدان و نشست نیکان در آن باشد . هفتم وقتی که از بر و حاصلی که از آن به‌دست می‌آید به ایزدان و نیکان و ارزانیان (مستمندان) بهره رسانند . دهم زمینی که زوهر Zuhr (آبزور ، زَاُثرَ Zaoøra ، نثار به آب) و یَزِش Yazesh ، مراسمِ به‌جا آوردن تلاوت ادعیه و مراسمِ یَسنُه Yasna در آن کنند ."
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )

  • Zed.em

... این نقش [نقش فرَوَهر] را به‌غلط نقش اهورامزدا معرفی کرده‌اند . رأی ناصوابِ مشهور از آن‌جهت است که این نقش که در زمان هخامنشیان معمول و رایج بود ، فقط یک نقشِ خاندان شاهی به‌شمار می‌رفت . هرگاه نقش اهورامزدا بود ، می‌بایست در جاهای دیگر ، به‌ویژه در معابد و آتشکده‌ها یا هرجای دیگر نیز به‌نظر می‌رسید ، اما فقط در بناهای شاهی و مُهرهای شاهی دیده می‌شود . دلیل روشنِ دیگر آنکه ، هرودوت به‌صراحت می‌گوید هخامنشی‌ها (پارس‌ها) نه نقش و تصویری از خدا دارند و نه تندیس و مجسمه‌ای ؛ درحالیکه اگر این نقشِ بال‌گسترده ، نقش اهورامزدا در زمان پارس‌ها بود ، بی‌گمان با صراحتِ نقوش در بزرگ‌ترین بناهای هخامنشی ، این امر از نظر یونانیان پنهان نمی‌ماند .
نقش فرَوَهر ، توتم Tutem خاندان هخامنشی بوده است که عقابِ بال‌گسترده می‌باشد و شکل اولیه‌ی این نقوش نیز در تأیید این امر است . هخامنشیان نقش توتم خود را که عقاب بال‌گسترده بود ، به‌روی درفش‌شان نیز داشتند ... اما کم‌کم مفهوم رمزآمیز و توتمیک عقاب از یادها رفت و به‌صورت مردی کامل در حال پرواز درآمد . از دیدگاه 'نقش‌شناسی دینی' این یک نظر است .
یا آنکه نقش فروهر Fravashi (فرَه‌وَشی) آرم و نشان‌واره‌ی ویژه‌ی خاندان هخامنشی بوده است که از نظر فوق جدا نیست ، چون فقط به روی مُهرِ شاهان هخامنشی و بر پیشانی و سر درِ بناهای شاهی و آرام‌گاه‌های آنان به‌نظر می‌رسد . دیگر آنکه این یک نقش شایع در مصر ، شام ، بین‌النهرین ، سومر ، بابل ، آشور و ایران بود . چه‌بسا که این نقش ازطریق مصر به شام وارد شده و دارای معنا و مفهومی بوده که از طریق بابل و آشور به هخامنشیان رسیده باشد . البته درباره‌ی دانش نقش‌شناسی دینی و مقایسه‌ی نقوشی از این‌گونه در سرزمین‌های گوناگون ، بسا از مسائل درباره‌ی نقش فروهر روشن می‌شود .
دیگر آنکه ، این نقش نماد خودِ فرَه‌وَشی و مفهوم آن است . با توجه به مطالب فروردین‌یَشت ، و اینکه یکی از آیین‌های ریشه‌دار در شرق ایران ، اعتقادِ خدایگانی ، به فرَه‌وَشی و ستایش روانِ بزرگانِ درگذشته‌ی خانواده ، طایفه و تیره بوده است ، این نقش روح و روان است ، در هنگام و حال پرواز به آسمان و رسیدن به گَرُنمانَه Garo-nmana یا عرشِ برین . بنابر معتقدات ، فره‌وشی‌ها یا روان درگذشتگان ، حامی و حافظ و ناظر بر اعمالِ اَعقاب خود می‌باشند .
دیگر آنکه فره‌وشی یا نقش فروهر ، فَرِّ شاهی Kavaem-Xvarena (کَوَئِم-خُوَرِنَه) می‌باشد . یعنی آن نیروی خدایی ، که شکوه و جلال و بزرگی و قدرت می‌بخشد ، به‌ویژه برای شاهان ، پهلوانان ، پارسایان و برگزیدگان ‌. در یشت نوزدهم ملاحظه می‌شود که هرآنکس که از راه صواب و درستی و نیکی برگردد ، فرّ از وی متنزع شده و به‌صورت مرغ شاهین (عقاب) Vareyan (وارِغَن) پرواز می‌کند ، چنانکه هنگامی‌که جمشید از راه صواب بِگردید ، فرّ به‌صورت مرغ وارِغَن یا شاهین از او پرواز کرد .
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )

  • Zed.em

اَئیرْیَنِم وَئِجَه Airyanem-Vaedja سرزمین زرتشت و زادگاه دین گاثائی است . این سرزمین به‌طوری‌که تحقیق شده در پشت رودخانه‌ی جیحون ، در خوارزم ، شمالِ سُگدیانه و مرگیانه قرار داشت . زرتشت دین خود را در همین سرزمین ظاهر ساخت . فشار فوق‌العاده به‌روی دینِ تازه ، از جانب آئین میترایی بود . پیروان زرتشت جهت تبلیغ و انتشار دین ، راه را به‌سوی جنوب رود جیحون انتخاب کرده بودند و می‌کوشیدند تا فرمان‌روایان محلی ، یعنی کَوی‌ها را با خود همراه کنند . زرتشت از جایگاه خود ، زیر فشار کَوی‌ها و کرپان‌ها که روحانیان و مغان میترایی بودند ، به‌سوی جنوب رهسپار شد . در این مهاجرت ، به‌کنار رود سیحون ، تیره‌ی‌ فریانه Fryâna که از تورانیان بودند ، وی را پذیرفتند . کَوی ویَشْتاسپه ، از امیران بانفوذ محلی نیز با بسیاری از رجال خود ، زرتشت و دین او را پذیرفت و پایگاهی نیرومند و انجمنی دینی در آن‌جا فراهم آمد . به‌این‌ترتیب دین زرتشت از راهِ تبلیغاتی که موفقیت‌آمیز بودند به‌سوی سُگدیانه ، باکتریه ، نیسایه و آریه گسترده شد و در سراسر منطقه‌ی نفوذِ آئین میترایی جای‌گزید . هنگامی‌که فَرْگَردِ نخستِ وندیداد نوشته و تنظیم می‌شد ، دین به رَگَه (ری) رسید و به غرب نفوذ کرد . ری مرکز دینی مادها و نشست‌گاه مَس‌مغان ، موبدان موبد و محل قدرت مغان مادی بود . از این‌جا است که دفتر گاثائی بسته می‌شود . دوران اولیه‌ی دین زرتشتی به‌سر می‌آید و این دین در دست مغان مادی و مغان آئین‌های دیگر ، وسیله می‌شود تا قدرتی را که از دست می‌دادند ، در لِوای این دیانت تازه‌نفس و نیرومند اعاده نمایند . به‌این‌طریق دین زرتشتی غربی ، با کارکرد مغان مادی° ، کاملاً متمایز از شیوه‌ی اصیل و شرقیِ اولیه‌ی دین ، گسترش پیدا می‌کند .
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )


°مغان مادی چه کسانی بودند ؟
... هرودوت در تاریخ خود گزارشی از مادها آورده و از شش خانواده یا تیره‌ی مادها گفت‌وگو کرده . تیره‌ی ششم 'مَگُوی یا مغ' نامیده شده است . ... اینان همان مغانی هستند که از روزگار باستان درباره‌شان بسیار بحث شده . از مورخان و نویسندگان یونان و رُم باستان تا به امروز ، از اینان کتاب‌ها و درباره‌شان تحقیقات فراوان شده و اغلب به خوبی و نیکی یاد نشده‌اند . اینان همان کسانی‌اند که به کهانت ، شَمَنی ، جادو ، جادو-پزشکی ، سیاست ، نجوم و ستاره‌شناسی ، تفأل و پیشگویی ، وسواس‌ها و تابوهای فراوان در آدابِ تطهیر ، رعایت قوانین بسیار سخت و طاقت‌فرسا ، در انزوای مطلق خانواده یا تیره‌ی خود زیستن و ... در جهان باستان شهره بودند ، و بسا از این ممیزات تا به امروز مشهود است و بدان‌ها مشهورند .
درباره‌ی اینکه آیا مغان مادی آریایی بودند یا نه نیز جای بحث بسیار است . شاید تیره‌هایی از مادها آریایی بوده باشند ، اما درباره‌ی مغان شک بسیار است . از نام اشخاص و نام جاها چنین فهم می‌شود که سرزمین مادها ، پیش از هخامنشیان و در زمان آسوری‌ها از اقوام و ملت‌های غیرآریایی انباشته بود .
آریایی‌ها محدود به یک رده‌ی بالا در جامعه محسوب می‌شدند . ملت‌ها و اقوامی چون : خورّی‌ها ، خالدی‌ها ، کاسی‌ها ، گوتی‌ها ، لولوها و بسیاری دیگر در این سرزمین پهناور می‌زیستند ، چنانکه در سرزمین وسیع ایرانِ هخامنشی نیز چنین بود . خوی توحش ، سختی و ستم‌پیشگی در این مردم بسیار بود . این روحیه در مغان به‌شکل بسیار خشن و سختی متمرکز بود ، که وندیداد نشانه‌ی بارز آن است . قانون‌نامه‌ای که اصولاً برای زرتشتیان اولیه در ایران شرقی و انجمن‌های گاثایی بیگانه بود و تصورِ سهل‌ترین و ساده‌ترینِ چنین قوانین ، مجازات‌ها ، مراسم و آدابی را حتا نمی‌توانستند به‌تصور درآورند .
از مغان مادی ، اینجا منظور ، آن مغان و روحانیون شَمَن‌مآب هستند که به‌تدریج باری از رسوم ، آداب و معتقداتِ بین‌النهرین را جذب کردند و در داخل ایران ، به‌ویژه ادامه‌دهندگان [آن‌نوع] آئین مَزدَیَسنی و بهدینی بودند که با زرتشت ارتباطی نداشت ، و گرانبار از جذب آموزه‌ها و مراسم زروانی-میترایی شدند و همیشه در داخل ایران در همه‌ی ادوار به‌صورت کاست و طبقه‌ای محدود و دربسته باقی ماندند و در اوخر دوران ساسانی ، با قدرتی که کسب کرده بودند ، تنها در رسائل و به‌صورت احکام و قوانین تحمیلی‌شان ، دوام آوردند و متأسفانه پس از سقوط ساسانیان به‌نامِ نگاهبانان میراث زرتشتی باقی ماندند .

  • Zed.em

همه‌چیز در زمان ساسانیان ملعبه و آلتِ دست مغان شده بود . دو قطب و دو طایفه از این تیره ، یکی مسند شاهی را قبضه کرده بود و یکی مسند دین را ، و هر دو در قلمرو هم مداخله می‌کردند و درصدد برانداختن هم ، یکدیگر را تضعیف می‌نمودند ، و هر دو با ادعای پیروی از اندیشه و طریقتِ زرتشتی این‌چنین می‌کردند .
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )

  • Zed.em

... هر عملی که درست انجام نشود ، در هر کرداری که مطابق دستور مغان نباشد ، دیوان و شیاطین مترصد حمله کردن و ضربه زدن می‌باشند . آدمی همیشه باید مجهز باشد ؛ ادعیه و اوراد و اذکار لازم را بخواند . ابزار لازم را در دسترس داشته باشد . سراسر لحظات زندگی باید با آداب پیچیده و درست و با وسواس و دقت ، صرف دیوزدایی ، مبارزه با شیاطین ، تسخیر جن ، خواندن اوراد ، کشتن جانوران موذی و دادن نفقات و صدقات به مغان و کارگزاران آنها شود .
هنگامی که در چنین جامعه‌ی وندیدادی ، کسی موی سر می‌پیراید ، ناخن می‌گیرد و یا چیزی از بدن می‌زداید ، باید آن زائده‌ها را با خواندن ورد و ذکر در خاک پنهان کند و با یک ابزار فلزیِ ویژه ، سه یا شِش یا نُه شیار گِردِ آن بکشد . بریده‌های ناخن و مو باید وقفِ پرنده‌ی محبوب رْتَه (اَشَه) یعنی بوم شود تا آنها را به‌صورت نیزه ، کارد ، کمان و پیکان آراسته به پَر عقاب و سنگ و فلاخن علیه دیوان مازانی به‌کار برد ، و هرگاه چنین نکنند نتیجه معکوس خواهد شد و دیوان از آن‌ها به‌صورت سلاح برعلیه مردم استفاده خواهند کرد [فرگرد ۱۷ ، بند ۷-۱۰] در بندهای مقدم همین فرگرد ، اهورامزدا از سرِ مهر و مآل‌اندیشی و خیرخواهی به زرتشت دستور می‌دهد که :
"ای زرتشت ، تو نیز هرگاه خواستی موهایت را شانه بزنی یا بِبُری ، این دستورها را اجرا کن . به مکانی برو که از مرداَشَه و آب و از آتش و از بَرسَم ، ده تا پنجاه گام فاصله داشته باشی . پس زمین را هرگاه نرم باشد به‌عمقی که اندازه‌ی آن را تعیین می‌کند و اگر سخت باشد نیز به اندازه‌ی معین گود کرده و زائده‌ها را با خواندن اورادی که یاد می‌شود ، دفن کرده و گِرد آن سه تا نُه شیار با ابزارِ فلزی بکش و ..‌."
چنین است گوشه‌هایی از دنیای وندیداد ، جهانی اسرارآمیز و ترسناک که آدمی در همه‌ی لحظات عمر ، در مبارزه با دیوان و شیاطین است . مطالعه‌ی این دیوان با نام و نشان ، بسیاری از گوشه‌های مبهمِ معتقدات مغان را آشکار می‌کند . این دیوها بی‌گمان روزگاری مورد احترام و پرستش خود مغان بوده‌اند ، پیش از آنکه به دین زرتشتی اعتناء داشته باشند . اما پس از قبول و گرایش به دین زرتشتی ، دیوهای خود را مردود و مطرود شمردند و بنابر رسم و سنت زرتشتی ، ارباب انواع و خدایان طبیعت را نفی کردند . اما این نفی و طرد ، با رسم و شیوه‌ی خودشان بود . ...
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )

  • Zed.em

در اینجا قوانین ضدّدیو مطرح است . اما معنی و مفهوم دیو ، به آن معنی و مفهومی نیست که در گاثاها با آن مواجه می‌باشیم . میان هند و ایرانیان ، دو گروه از خدایان مورد پرستش بودند : آسورَها و دَئِوَها . دئِوَها خدایان طبیعت و ارباب انواع بودند . در اصطلاحات زرتشت ، اسوره‌ها مورد موافقت قرار گرفتند . از سنسکریت که نقل به اوستا شود ، حرف 's' تبدیل به 'h' می‌شود : زرتشت خداوند یکتا و نادیدنی را اَسورَه (اهورَه) ، با صفت مزدا به‌معنی "دانا" یا "بزرگ" معرفی کرد و گفت دئوه (دیو) ، دیوان قابل پرستش نیستند ، مطرودند ، خدایان باطل می‌باشند و پرستش آنان نشانه‌ی زوالِ خرد و دانش و نیروی تعقل می‌باشد . به‌همین‌جهت دیو و دیوان در گاثاها و از دیدگاه زرتشت چنین‌اند . پرستندگان مزدا هستند که مَزدَیَسنَه Mazdayasn و پرستندگان دیوانند که دَئِوَیَسنَه daevayasna نامیده می‌شوند .
در وندیداد ، مفهوم دیو و دیوان از شکل اولیه بسیار دور افتاده و مفهومِ جنّ و پری و غول‌های اهریمنی یافته‌اند ، که گروه‌گروه ، هزارهزار به آدمی و آدمیان حمله می‌کنند و باید با اذکار و اوراد و تعویذهای مغانه و آداب و مراسمی بسیار پیچیده که دانشِ آن تنها نزد کاهنان و موبدان است ، آنان را دور راند و آزار و صدمات‌شان را خنثا ساخت .
وندیداد چنین جهانی را برابر ما می‌گسترد که یکسره با جهانی که در گاثاها و یشت‌ها است ، متفاوت می‌باشد . جهان گاثاها ، جهان کار و کوشش ، راستی ، نظم ، شادمانی ، خداپرستی ، اصالت خِرد و عقل و شادی و خوش زیستن و رفاه و آرامش و سازندگی است . غایت پرستش و عبادت در اندیشه ، گفتار و کردار نیک است . از دیو ، پری ، افسون ، اوراد ، اذکار و عبودیت و سلطه‌ی کاهنان هیچ اثری نیست . جهان یشت‌ها ، گستره‌ی داستان‌های حماسی ، پهلوانی ، نبرد در مقابل بدی و سلحشوری و رزم‌آوری ، زندگی پُرنعمت و برکت و ستایش خوشی و شادمانی است . اما جهان وندیدادی یکسره جهانی تاریک ، عبوس ، پُر از ترس و بیم و وحشت است . همه‌ی وقت مؤمنان به‌این‌طریق مصروف نیرنگ‌های پادیابی و طهارت [قوانین و شریعت مغانی] می‌شود . هر کار و عملی که از آنان سر بزند ، نجس ، پلید و آلوده می‌شوند که برای برطرف کردن این پلیدی و آلودگی ، باید ماه‌ها و بلکه سال‌ها به اجرای اعمالی سخت و پُر وسواس و طولانی و مشمئز کننده بپردازند که تحت‌نظر مغان باشد و مقادیری غیرقابل حساب به آنان بپردازند . جهانی تاریک و پُر وحشت است که فضای آن‌را هزاران‌هزار دیو و جن و پری انباشته‌اند و برای دور ماندن از آزار و صدمات این دیوان باید هر فردی شرایع و قانون ضدّ دیو (وندیداد) را با وسواسی کامل به‌مرحله‌ی اجرا درآورد .
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )

  • Zed.em

تِتُوپُمپ به‌صراحت اشاره می‌کند که اهریمن نزد مغان یک خدای توانا و پُرقدرت است و برای دفع جادو و ظلمت ، برایش قربانی و نذور و نفقه پیش‌کش می‌کردند . در افسانه‌ی زروانی که گذشت ، ملاحظه شد که از دو همزاد زروان ، نخست اهریمن زهدان را شکافته و بیرون می‌آید و زروان بنا بر عهدی که کرده بود ، پادشاهی جهان را به وی واگذار می‌کند . هرچند اورمیزد برتر از اهریمن است و سرانجام فرمان‌روایی به او می‌رسد ، اما این یک با حسرت و رنج بسیار روبرو است .
این اشارات صریح از نویسندگان باستان ، در تأیید مطالب وندیداد است . جهانی که در آن قدرت در اختیار دیوان و شیاطین می‌باشد ، برای دفع این دیوان و اهریمنان ، باید آداب ویژه و پیچیده‌ای با راهنمایی مغان انجام شود . هرچند مغان به ملاحظاتی ، قربانی برای اهریمن و اهدای نذور و نفقه را به‌خاطر دفع شرّ ، سحر ، زشتی‌ها و بلاها به پیشگاهش ، به روشنی یاد نکرده‌اند ، اما در پس مطالب وندیداد چنین مراسمی به گمان می‌رسد ، که نویسندگان باستان گزارش کرده‌اند .
قربانی کردن برای اهریمن ، و اهریمن را در کار آفرینش و خلقت در تعارض با اهورامزدا قرار دادن ، به هر شکل و بهانه‌ای که باشد ، نزدِ یک زرتشتی راستین کار و کرداری سخت نکوهیده و زشت بوده ، و گناهی نابخشودنی و کُفری مسلم ؛ این که چنین رسم و اعتقادی از آنِ دینِ کهن مغان بوده است قطعی است و در زروانی بودن آن نیز شکی نیست . از سوی دیگر باید به این گمانِ غالب که در آیین میترایی نیز قربانی و اهدای هدایا جهت اهریمن ، به صورتی محدود انجام می‌شده اشاره کرد . همچنین باید توجه داشت که مغان از بین‌النهرین و آسیای صغیر بود که آیین زروانی-میترایی را به اروپا برده و رواج دادند . این رسوم و معتقدات شکل ابتدایی مَزدَیَسنی را نمایان می‌سازد ، ولی به‌تحقیق مورد تصدیق دانشمندان زرتشتی نیست .
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )

  • Zed.em

اِزنیک پدر کلیسای ارمنی ، گویا به‌نقل از یک پدر دیگر موسوم به تئودور موپسوئستیا ، درگذشته به‌سالِ ۴۲۸ میلادی ، درباره‌ی مخالفت با دین‌های ایرانی ، درمورد زروان روایاتی قابل‌توجه نقل کرده [...] فشرده‌ی آن افسانه یا اسطوره راجع‌به زروان ، اورمزد و اهریمن نقل می‌شود :
"مغان می‌گویند پیش از آنکه آسمان و زمین و چیزهای دیگر باشند ، زروان وجود داشت . که به معنی سرنوشت ، بخت (baxt) یا درخشش نیرو (فَر ، فَرنَه ، خوَرِنَه) است . زروان هزارسال قربانی می‌کرد که دارای پسری شود که وی را اورمزد یا اورمیزد بنامد که آسمان و زمین و هرچیزی را که در آنها است بیافریند . چون صاحب فرزندی نشد ، در وی شک به‌وجود آمد که هزارسال قربانی کرده‌ام ، اما بیهوده بود . در همین‌زمان بود که اورمزد و اهریمن در زهدان یا بطن او به‌وجود آمدند . اورمیزد به‌پاسِ قربانی‌هایی که کرده بود و اهریمن در پیِ شک و تردیدش . زروان چون از جفتی که در زهدان بود آگاهی یافت ، اندیشید آن‌یک را که زودتر به‌پیش من آید پادشاهی خواهم داد . چون اورمیزد از این اندیشه آگاهی یافت نزد اهریمن آن‌را بازگفت . پس اهریمن زهدان را پاره کرد و به پیش زروان درآمد . زروان پرسید : "تو کیستی ؟" گفت : "من پسر تو هستم ." زروان گفت : "فرزند من دارای بوی خوش و فروغ است ، اما تو بدبو و تاریک هستی ." چون این‌دو سخن می‌گفتند ، اورمیزد به‌هنگام زائیده شد ، خوشبو و فروغمند ، و به پیش پدر رفت . زروان دانست که پسرش اورمیزد است که برایش قربانی کرده بود . پس شاخه‌هایی را که هنگام قربانی (بَرِسمَن) در دست می‌گرفت به وی داد و گفت : "تاکنون من برای تو قربانی می‌کردم ، از این‌پس تو باید قربانی کنی جهت من ." اهریمن گفت : "مگر تو پیمان نکردی که هریک از ما زودتر به نزدت آید او را پادشاهی دهی ؟" زروان برای آنکه پیمان نشکند گفت : "به تو ای هستیِ پلید ، شهریاری نُه‌هزارساله خواهم داد  ، اما اورمیزد باید سرورِ تو باشد و پس از نُه‌هزار سال او شهریاری کند ." پس اورمیزد و اهریمن در کارِ پدیدآوردن و آفریدن شدند . هرچه اورمیزد می‌کرد خوب بود و راست و هرچه اهریمن می‌کرد پلید و ضدّ آن ."
اما به‌شکلی که می‌گویند و زرتشتیان نیز باور دارند ، اهریمن عالی‌ترین راهِ آفرینش را دریافت . می‌گویند وقتی که اهریمن مشاهده کرد که اورمزد آفریده‌های نیک را به‌وجود آورد ، اما روشنی را نتوانسته بود پدید آورد ، پس به اندیشه پرداخته و به دیوها گفت : "اورمزد از آفرینش خویش سودی نمی‌برد . این آفریده‌های نیک را پدید آورده ، اما آفرینش وی در تاریکی است و آفریده‌ها در تیرگی باید به‌سر برند ، چون او نمی‌تواند روشنایی را پدید آورد . اگر آگاهی داشت ، با مادر خود نزدیکی می‌کرد و از این نزدیکی خورشید متولد می‌شد و پسر او به‌شمار می‌رفت . پس با خواهر نزدیکی می‌کرد و از آن ماه متولد می‌شد . پس اهریمن به دیوها سپارش کرد که هیچکس این راز را فاش نکند ." [وندیداد ، جلد دوم ، فرگرد ۸ ، یادداشت ۱۰۵] سراسرِ متون پهلوی و در خود اوستا چندین‌بار اشاره است که خویتوک‌دَس° یا ازدواج مقدس ، سبب پیدایی فرَه و روشنایی می‌شود "چون مَهمی‌ِدیو این را شنید با شتاب نزد اورمزد رفت و راز را بر وی آشکار کرد ."
تنوع اینگونه افسانه‌ها چشمگیر است . در زمان ساسانیان با رواج مذاهب مسیحیت ، از آن تثلیث و تربیع ساختند ...
[...]
بنابر روایتی دیگر ، زروان دوجنسی بود ، هم مذکر و هم مؤنث و دو همزاد را خود به‌وجود آورد . روایتی دیگر مادر توأمان را 'خوشیزگ' (زیبای کوچک) معرفی می‌کند .
چنانکه گذشت ازنیک در مورد بحث از اسطوره‌ی زروان ، می‌گوید این اسم را می‌توان تقدیر ، سرنوشت یا فرّ (خوَرِنَه) معنی کرد ، اما آنچه که روشن است این ترجمه‌ی واژه‌ی 'زروان' نیست ، چون معنی اسم همان 'زمان' می‌باشد . این معانی باید بیشتر جنبه‌ی توصیف از وجود یک خدا باشد . پس زروان از جنبه‌ی توصیفی فَر ، خوَرِنَه و درخشش نیرو است . وِرِثرَغنَه (بهرام) نیز در گروه ایزدان مجمع میثرَه چنین توصیفی را دارد . از سویی دیگر در یشت چهاردهم [بهرام‌یشت ، بند ۲۸] بهرام یا وِرِثرَغنَه دارای سه‌صفت است به‌این‌سان : اَرشو‌-کَرَه ، فرَشو-کَرَ و مَرشو-کَرَ ؛ به‌ترتیبِ معانی : مرد شوی‌پذیر کننده ، درخشان‌کننده ، ناتوان و فرسوده کننده ؛ آورده‌اند این ترجمه از 'نیبرگ' است .
اما معنیِ واژه‌ی مرکب اول ، اَرشو + کَرَه می‌شود دلیرسازنده ، واژه‌ی مرکب دوم ، فرَشو + کَرَ می‌شود نو کننده و واژه‌ی مرکب سوم ، مرَشو + کَرَ یعنی مرگ‌آور ، که صحیح‌تر است . باید توضیح داد که دو توصیف دیگر نیز دنباله‌ی صفت‌های فوق در همان بند ۲۸ آمده است : بخشنده‌ی صلح و آشتی نیک (هواخش‌تِم) و دارنده‌ی نیروی زیاد (هوایَه‌اُنِم) . به هرحال آنچه که به‌نظر نیبرگ مهم جلوه کرده ، آن است که این صفت در زمان ساسانیان بنابر یک مباحثه ، به زروان نسبت داده شده است .
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )


°در واقع فلسفه‌ی تقدس بخشیدن به ازدواج با محارم به‌منظور حفظ ثروت و قدرت در خانواده (خصوصاً خانواده‌های مذهبی مغان) ترتیب داده شده بود . که یه‌وقت ثروت از خانواده خارج نشود !
"... در اینجا ازسوی مغان ازدواج هم‌خون یک اصل اشرافیت ، فرمان‌روایی و حفظ مواریثِ شاه‌-کاهنی و اصالت خون است و در آیین زروانی یک سنت پسندیده‌ی دینی که اصل و بنیاد خدایی دارد محسوب می‌شود ."

  • Zed.em