aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شرمن الکسی» ثبت شده است

من گزارش تهیه می‌کنم . یک گزارشگرِ سرخپوست ؛ بنابراین همه‌ی موضوع‌های آشغال به من می‌رسد ! نه که فکر کنید موضوعاتِ خطرناک یا خسته کننده ، نه ! من باید مقاله‌هایی بنویسم که چشم ، گوش و جان‌ها را شاد کند ، و هیچ ژورنالیسمی برای روح آنقدر خطرناک نیست که نوشتن به هدفِ خُرسند کردن !
قُلچماق‌ترین سرخپوست دنیا ( شرمن الکسی )
  • Zed.em

جونیور مال کلویل است ، ولی این کلویل هم برای خودش صد و نود و نه تا قبیله دارد . بنابراین جونیور مال هرکدام از آنها ممکن است باشد . با اینحال قیافه ی بدی ندارد انگار همین حالا از توی یکی از آن تابلوهای تبلیغاتی " در نظافت شهر بکوشیم " آمده بیرون . استخوان چانه اش بزرگ است ، شکل سیاره هایی که قمر دورشان می چرخد ، به ش حسودی ام می شود ، خیلی ! اگر من و جونیور را بگذارند کنار هم ، او می شود « سرخپوست قبل از ورود کریستف کلمب » من می شوم « سرخپوست بعد از ورود کریستف کلمب » من به یک عبارت ، سند زنده ی بلایی هستم که استعمار ، سرِ ما رنگی ها آورده است . البته نمی خواهم نقل این را بگویم که بعضی وقتها از تاریخ با اینهمه دوز و کلکی که توش هست چقدر می ترسم . من آدم با دل و جرأتی هستم و خیلی خوب می دانم که بهترین راه سر کردن با سفیدها سکوت است ...

تو گرو بگذار ، من پس می گیرم ( شرمن الکسی )

  • Zed.em

از آنجا که خودم از سرخپوست های اسپوکن بودم از میان کسانی که اُتو اِستاپ می زدند فقط سرخپوست ها را سوار می کردم . این رسم ویژه را از پدرم یاد گرفته بودم که از سرخپوست های کوردولین بود و همیشه برای آن دسته از چادرنشین های بومی قرن بیستم نگه می داشت که نمی خواستند قبول کنند ماهی های آزاد دیگر وجود ندارند . نمی دانم دقیقا به چی اعتقاد داشتند ، همینقدر می دانم که امید را مثل پیراهن نو به تن می کردند . پدرم هیچوقت چیزی درباره ی امید به من یاد نداد . از وقتی خیلی کوچک بودم ، بهم گفته شده بود که ماهی های آزاد هیچوقت برنمی گردند و اگر چه اینجور درسها ممکن است خشن و سخت به نظر برسند اما یادم دادند که سفره ی دلم را پیش سفید پوستها باز نکنم .
پدرم می گفت : " آنها اگر دستشان برسد می کشندت ؛ سفیدها چه دوستت باشند چه ازت متنفر باشند قلبت را نشانه می گیرند . حتی بعد از اینهمه سال هنوز بوی ماهی آزاد بدنت را می توانند تشخیص دهند ، بوی ماهی های آزاد مرده ، همین سفیدها را دیوانه می کند . روح ماهی های آزاد به دنبال همه ی ماست ، چه سفید پوست ، چه سرخپوست ."

قلچماق ترین سرخپوست دنیا (شرمن الکسی )

  • Zed.em