aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۲۴ مطلب در تیر ۱۴۰۱ ثبت شده است

اقتصاد روستاهای ما تا پیش از اقتصاد نفت بر اساس کشاورزی بوده و میزان آب تابستانی برای کشت گندم ، آب تیرماه برای کشت جو ، و آب خردادماه برای کشت بقولات ، و آب اردیبهشت برای تریاک و امثال آن و بنابراین چون هیچگاه 'برخاست' دهات از جهت گندم ، به اندازه‌ی خرج سالِ ساکنان ده نمی‌رسید ، سالی یکی‌دو ماه را ارباب و سه‌چهار ماه را زارع ، لامحاله نان جو می‌خوردند ، حتی ساکنانِ قریه 'باغ‌گندم' یزد هم ناچار بوده‌اند سالی دوسه ماه نون جو بخورند .
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )

  • Zed.em

البته این حرف‌ها مربوط به روزگاری است که جو معمولاً نصف گندم قیمت داشت ، و مثلاً ناصرخسرو می‌نوشت که چون به اصفهان رسیدیم "جو می‌درودند ، و یک من‌و‌نیم نان گندم به یک درم عدل بود و سه‌من نان جوین هم°" ...
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )


°سفرنامه‌ی ناصرخسرو ص۱۲۴ ، ایرج افشار : قیمت اجناس در سفرنامه مجله‌ی یغما ۲۸ ، ص۴۶۸ ، در رسم‌التواریخ عصر صفویه و قاجاریه ضمن تسعیر غلات می‌نویسد : گندم یک‌من به‌وزن شاه پنجاه‌دینار و جو یک‌من به‌ وزن‌شاه بیست‌پنج‌دینار (ص۳۱۰) و اضافه می‌کند : این را بدانند که همه‌ی مأکولات و ملبوسات در ایران تابع گندم و جو می‌باشند هر قدر بر قیمت این‌دو افزوده می‌شود بر قیمت آنها نیز افزون می‌شود .‌.‌. مالیات دهات نیز بر اساس نرخ غله تعیین می‌شود . (ص۳۲۵)
او می‌گوید : در اواخر دولت کریم‌خان ، هفت‌سال پی‌درپی در فارس ملخ‌خوارگی و در اصفهان و عراق سن‌خوارگی شد و در شهر شیراز یک‌من نان به‌وزن شاه به پانصد دینار قیمت رسیده ... وکیل‌الدوله (کریم‌خان) ... فرمان داد که در اصفاهان انبارهای غله‌ی دیوانی را بگشایند و در چهار گوشه‌ی میدان‌شاه ، غله را خرمن نموده و به دورِ هر خرمنی صد ترازو بگزارند و گندم را یک‌من به‌ وزن‌شاه به دویست‌دینار و جو را یک‌من به وزن‌شاه به صد دینار بفروشند ... و از روی احتیاط به‌جهت ذخیره‌ی عکاسر ، مصلحت در گشودن شیراز ندانست . حسب‌الامرش جمیع دواب سرکار سلطانی و ارکان دولت و غیر هم را از شتر و قاطر و الاغ به جانب ری و قزوین و آذرباییجان بردند ، و از انبارهای دیوانی ، غله بار نمودند و به شیراز آوردند : غله یک‌من به وزن‌تبریز به هزار و چهارصد دینار ، به‌سبب اخراجات منازل و راه ، وارد شهر شیراز شد . آن والاجاه به اعضای دولت خود فرمود : در این باب چه مصلحت می‌دانید ؟
عرض نمودند : که مقرر بفرما غله‌ی آورده را یک‌من به هزار و پانصد دینار بفروشند صرفه‌ی دیوان اعلی را منظور باید داشت . از روی غیظ بسیار خندید و فرمود : یک‌باب دکان علافی و حناطی (گندم فروشی) از برای ما بگشایید ! از قرار تقریرِ شما ، ما مرد علاف و غله‌فروش می‌باشیم ! ... و مقرر فرمود که گندم را یک‌من به وزن تبریز به دویست‌دینار و جو را یک‌من به وزن‌تبریز به صد دینار بفروشند ..." (رستم‌التواریخ ص۴۲۲)

منِ گندم و جو به‌عهد کریم // بهایش بدی پنج‌قیراط سیم
می‌توانید این 'سوبسید' را مقایسه فرمایید با گندم‌فروشی احمدشاه قاجار و دریافت لقب عجیب 'احمدعلّاف' ! (به مقدمه‌ی نگارنده بر یادداشت‌های ارباب کیخسرو شاهرخ ، که خودش مأمور خرید غله از شاه بود مراجعه شود )
در رجب ۱۲۶۸ ه. آوریل ۱۸۵۲ م. صدوپنجاه سال پیش ، قیمت گندم ساوجبلاغی خرواری دو تومان و سه‌هزار و پانصد دینار و جو یک‌خروار شانزده‌هزار و ده‌شاهی تسعیر شده است . (وقایع‌اتفاقیه چاپ افست ص۳۸۴)
  • Zed.em

البته گاهی این نان جو خوری تظاهر نیز بوده است ، پیغمبر دزدان گوید :

یکی دزدی‌اش بر سرِ منبر است // که این گفتِ من گفتِ پیغمبر است
یکی دامِ او نان جو خوردن است // ولی مقصدش سیم و زر بردن است
خلاصه جهانی همه رهزنند // زن و مرد از اُمّتانِ منند
ابراهیم‌بیگ وقتی از اردبیل و بقعه‌ی شیخ‌صفی دیدار کرده است می‌نویسد : "روز چهارم بود که دیدم از هر طرف مردم به‌چپ و راست می‌دوند و از هر سو صدا بلند است که : بابا جهاد است .
با خود گفتم که دیگر این بازی تازه چیست و جهاد با کیست ؟ پس از تحقیق حال ، گفتند آقامیرصالح ، یا شیخ‌صالح است ، که شمشیر در دست و کفن بر خود راست کرده حکم جهاد داده است و زیاده بر دو هزارنفر از مردم شهر دور او جمع شده‌اند ، ... پس از این هنگامه نقل کردند که آقا سه یا چهار سال است از عتبات عالیات آمده ، درهای سایر علمای مملکت را به‌کلی بسته است . خود در بیرون خانه‌اش با هرکس که باشد به‌جز نان جوین و سرکه چیزی نمی‌خورد ، اما در حرمخانه انواع نعمت‌ها به‌کار می‌برد و به‌جای آب‌سرکه ، آب‌لیموی شیرازی مصرف می‌شود ..."
ولی به‌هرحال تا همین اواخر بسیاری از زهّاد و علما را می‌شناسم که در کمال قناعت ، بی‌تظاهر زندگی می‌کرده‌اند .
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )
  • Zed.em

گویا علیمرادخان (احتمالاً بختیاری) در آشفتگی‌های عصر نادر سکه زده ولی از ترس ، نام خود را بر آن ننهاده و سکه بدون نام پادشاه منتشر شده ، درحالیکه این شعر را بر روی آن نقش کرده بودند :

می‌کنم دیوانگی ، تا بر سرم غوغا شود // سکه بر زر می‌زنم تا صاحبش پیدا شود
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )
  • Zed.em