بیکران
يكشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۱۹ ب.ظ
شنیده ای صد بار ، صدای دریا را
سپرده ای بسیار ، به سبزه اش ، پروانه ی تماشا را
نخوانده ای شاید در این کتاب پریشان حکایت ما را
همیشه در آغاز ، چو موج تازه نفس ، پر خروش در پرواز
سرود شوق به لب ، گرم مستی و آواز
سحر به بوسه ی خورشید شعله ور گشتن
شب از جدایی مهر ، به سوی ماه دویدن
فریب خوردن ، باز دوباره برگشتن
فرونشستن
برخاستن
درافتادن
دوباره جوشیدن ، دوباره کوشیدن
تن از کشاکش گردابها بدر بردن
هزار مرتبه با سر به سنگ غلطیدن
همه تلاش برای رسیدن
آسودن
رسیدنی که دهد دست ، بعد فرسودن
همیشه در پایان به خود فرو رفتن
در عمق خویش پاک شدن
در آن صدف که تو جان خواندی اش ، گهر گشتن
نه گوهری که شود زیوری زلیخا را
ولی بگونه ی خورشید
گرم
روشن
پاک
که جاودانه کند غرق نور دنیا را
اگر هنوز به این بیکران نپیوستی
ز دست وامگذاری امید فردا را
...
فریدون مشیری
سپرده ای بسیار ، به سبزه اش ، پروانه ی تماشا را
نخوانده ای شاید در این کتاب پریشان حکایت ما را
همیشه در آغاز ، چو موج تازه نفس ، پر خروش در پرواز
سرود شوق به لب ، گرم مستی و آواز
سحر به بوسه ی خورشید شعله ور گشتن
شب از جدایی مهر ، به سوی ماه دویدن
فریب خوردن ، باز دوباره برگشتن
فرونشستن
برخاستن
درافتادن
دوباره جوشیدن ، دوباره کوشیدن
تن از کشاکش گردابها بدر بردن
هزار مرتبه با سر به سنگ غلطیدن
همه تلاش برای رسیدن
آسودن
رسیدنی که دهد دست ، بعد فرسودن
همیشه در پایان به خود فرو رفتن
در عمق خویش پاک شدن
در آن صدف که تو جان خواندی اش ، گهر گشتن
نه گوهری که شود زیوری زلیخا را
ولی بگونه ی خورشید
گرم
روشن
پاک
که جاودانه کند غرق نور دنیا را
اگر هنوز به این بیکران نپیوستی
ز دست وامگذاری امید فردا را
...
فریدون مشیری
- ۹۷/۰۱/۱۲