درّهی خزانزده
همهی کسانی که از دیدن وصالی وجد و شعف در خود حس میکردند ، شاید هم او را نمیشناختند و یا اصلاً دوستش نمیداشتند ، ولی این قدرت او بود که دوستداشتنیاش میساخت . در محوطهای که او کار میکرد ، وقار و عزتنفس ، از در و دیوار میبارید . کسانی که با او راه میرفتند خود را بزرگ و قوی مییافتند . شاید در محافل رفقای خود زیاد زیرکی نشان نمیداد و شاید بیشتر از رفقای خود چشمش باز نبود ، ولی همه به او احترام میگذاردند . دادرسهای نظامی نیز شاید به همین دلایل او را برای اعدام شدن انتخاب کرده بودند . هرکس هیکل ورزیدهی او را میدید نمیتوانست بپذیرد که او سردستهی کارگران معدن نیست . هدفِ چشمِ هرکسی بود . در آنروزها که متهم کردن و یا گناهکار شناخته شدن کارِ بسیار آسانی بود ...، او که به دیگران همیشه از بالا نگاه میکرد و گردنی افراشته داشت ، خیلی زود توجه دادرسها بهخود جلب کرد .
[...]
وصالی از دستهی نُهتاییِ اول ، آخرین نفری بود که محاکمه شد . کار او خیلی زودتر از دیگران تمام شد . بهقدری زود محکومش کردند که حتی خودشان نیز به وحشت افتادند . برای اجرای حکم اعدامش از تهران کسبتکلیف کردند و تهران نیز به سرعتِعمل خیلی علاقه داشت . [رنجی که میبریم (جلال آلاحمد)]
کارزار ؛ گلچین داستانهای کوتاه در زمینهی کار و کارگری ( روحالله مهدیپور عمرانی )
- ۰۰/۰۷/۰۷