کورت ونه گات
- ۱ نظر
- ۲۸ دی ۹۵ ، ۱۱:۲۵
کمبل در روزگار خود در نمایشنامه نویسی شهرتی داشت . کتاب را اینگونه شروع کرده بود :
آمریکا ثروتمندترین کشور دنیاست ؛ اما اکثریت مردم آن فقیرند و آمریکایی های فقیر به نحوی بار آمده اند که از خودشان متنفر باشند . برای نمونه ، از طنزنویس آمریکایی کین هوبارد جمله ای نقل می کنم : " فقر شرم آور نیست ، اما شاید هم باشد !" در واقع علیرغم اینکه آمریکا کشور فقرا است ، فقیر بودن برای یک آمریکایی جرم محسوب می شود .
در فرهنگ عامیانه ی نیمی از ملت های جهان ، به داستان هایی برمی خوریم که قهرمانان آنها مردمانی فقیر اما بینهایت خردمند و پاکدامن هستند در نتیجه از صاحبان زر و زور بسی شریف ترند . میان فقرای آمریکا چنین قصه هایی رایج نیست . فقیران آمریکا خود را به سخره می گیرند و ازخودبهتران را بزرگ می دارند .
به احتمال زیاد در پست ترین اغذیه و مشروب فروشی هایی که صاحبان آنها خود از میان فقرا برخاسته اند ، این سؤال بیرحمانه ممکن است روی تابلویی که بر دیوار آن نصب شده باشد ، خودنمایی کند : " تو که اینقد زرنگی ، پس چرا پولدار نیستی ؟!" پهلوی دخل این اغذیه و مشروب فروشی ها ، همیشه یک پرچم آمریکا ، به اندازه ی کف دست یک بچه ، که به یک آبنبات چوبی چسبانده شده است ، در اهتزاز است .
می گویند نویسنده ی این تکنگاری ، که اتفاقا اهل شنکتادی واقع در ایالت نیویورک است ، در بین همه ی جنایتکاران جنگی ای که محکوم به اعدام با طناب دار شدند ، دارای بالاترین ضریب هوشی بوده است . بله ، رسم روزگار چنین است ! تکنگاری ادامه می دهد :
آمریکایی ها ، مثل دیگر جوامع انسانی ، به چیزهایی معتقدند که به روشنی نادرستند . مخرب ترین دروغشان این است که پول درآوردن برای همه ی آمریکایی ها کار آسانی است . آمریکایی ها هرگز اذعان نمی کنند که حقیقتا با چه سختی پولشان را به دست آورده اند ، و نتیجه ی این شیوه تفکر این است که بی پولها مدام به خودشان سرکوفت می زنند و سرکوفت می زنند و سرکوفت می زنند ! برای دولتمردان و قدرتمندان آمریکایی که کمتر از هر طبقه ی حاکمه ی دیگری در جهان ، از زمان مثلا ناپلئون به بعد ، چه به طور خصوصی چه در انظار عموم ، برای کمک به فقیران جامعه ی خود قدمی برداشته اند ، این شیوه ی سرکوفت گنج بادآورده ای محسوب می شود .
بسیاری از پدیده های نوظهور از آمریکا شروع شده اند . هراس انگیزترین این پدیده های نوظهور ، که در نوع خود بی سابقه است : توده های فقیر تحقیر شده ی آمریکاست . اینان نسبت به یکدیگر بی علاقه اند زیرا نسبت به نفس خودشان بی علاقه اند . چنانچه این نکته را به خوبی درک کنیم ، رفتار زشت نظامیان داوطلب آمریکایی در اردوگاه های آلمان دیگر پدیده ای اسرارآمیز نخواهد بود .
سلاخ خانه ی شماره پنج ( کورت ونه گات )
مککی همهی جنگهای صلیبی را تحقیر میکرد . چیزی که هست ، جنگ صلیبی کودکان از نظر او تا اندازهای از همهی ده جنگ صلیبی دیگر که بزرگسالان در آن شرکت کرده بودند کثیفتر میآمد . اوهار این قسمت زیبا را با صدای بلند خواند :
تاریخ با بیان رسمی خود نشان میدهد که صلیبیون مردانی وحشی و نادان بودند . انگیزهی آنان تعصب مطلق بود و بس و راهشان راه اشک و خون . اما افسانهپردازیها ، با پرگویی ، به پاکدامنی و قهرمانی آنان می پردازد و با بیانی بس شیوا و دلانگیز ، از ایشان تصویری عفیف و بزرگوار رقم میزند ، از افتخار ابدی که برای خود کسب کردهاند دم میزند و از خدمات بزرگشان به جهان مسیحیت سخن میراند .
و بعد اوهار این قسمت را خواند :
اکنون ببینیم نتیجهی این همه تلاش و کوشش چه بود ؟ اروپا ثروت بیکرانی را بر باد داد و خون دو میلیون سکنهی خود را بر سر این کار گذاشت ؛ تا گروه معدودی شوالیهی فتنهجو بتوانند حدود صد سال سلطهی خود را بر فلسطین برقرار کنند .
به گفتهی مککی ، جنگ صلیبی کودکان در سال ۱۲۱۳ میلادی آغاز شد . در این سال دو راهب به این فکر افتادند که ارتشی از کودکان فرانسه و آلمان بسیج کنند و آنها را در شمال آفریقا بهبردگی بفروشند . سیهزار کودک بهگمان این که به فلسطین میروند ، داوطلب این سفر شدند . مککی اظهار میدارد :
بیگمان این کودکان ، موجوداتی بیچاره و ولگرد بودند که معمولاً در همهی شهرهای بزرگ گروهگروه به چشم میخورند ؛ از شجاعت و رذالت خود ارتزاق می کنند و حاضر به انجام هر عملی هستند .
پاپ اینوسان سوم هم به گمان اینکه این کودکان به فلسطین میروند ، تحتتأثیر قرار گرفته و به هیجان آمده بود . پاپ گفت : " ما خُفتهایم و این کودکان بیدارند !"
بیشتر این کودکان را در بندر مارسی سوار کشتی کردند و تقریبا نصف آنها در جریان غرق چند فروند کشتی جان سپردند ؛ نصف دیگر آنها به شمال آفریقا رسیدند و به فروش رفتند .
سلاخ خانه ی شماره ی پنج ( کورت ونه گات )