aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محمدعلی جمالزاده» ثبت شده است

غزل ذیل را نیز در دیوان حافظ (در چند نسخه‌ی معتبر) نقل کرده‌اند و ما هم در اینجا می‌آوریم که باز عارف شیراز از وضع و روزگار خود شکایت دارد و علل آن را هم به اختصار (مانند فردوسی در شاه‌نامه در موقع غلبه‌ی اعراب بر ایران) برایمان باقی گذاشته و اگر درست بنگریم باید اعتراف نماییم که بسیاری از بدبختی‌های ما مردم سرزمین ایران را همین کیفیات و احوال ایجاد نموده و با خود زیادتر کرده و به یادگار باقی گذاشته است :
این چه شور است که در دور قمر می‌بینم // همه آفاق پُر از فتنه و شَر می‌بینم
هرکسی روزبه‌هی می‌طلبد از ایام // علت آن است که هر روز بَتَر می‌بینم
ابلهان را همه شربت زِ گلاب و قند است // قوت دانا همه از خون جگر می‌بینم
اسب تازی شده مجروح به زیر پالان // طوق زرین همه در گردن خر می‌بینم
دختران را همه جنگ است و جدل با مادر // پسران را همه بدخواه پدر می‌بینم
هیچ رحمی نه برادر به برادر دارد // هیچ شفقت نه پدر را به پسر می‌بینم
پند حافظ بشنو خواجه برو نیکی کن // که من این پند بِه از دُرّ و گوهر می‌بینم
این ضجه‌ی مردم و آب و خاکی است که در طول تاریخ خود مصیبت بسیار دیده و خدا می‌داند که فردایش و پس‌فردایش از چه قرار خواهد بود . از خداوند قادر متعال بخواهیم که خوب و در زیر سایه‌ی معدلت و آزادی و بزرگواری باشد ؛ انشاءالله تعالی .
آشنایی با حافظ ( محمدعلی جمالزاده )
  • Zed.em
کاغذین جامه به خوناب بشویم که فلک // رهنمونیم به پای علم داد نکرد
نوشته‌اند که در ایام قدیم رسم بوده‌ است که مظلومان جامه‌ای کاغذین می‌پوشیده‌اند و موضوعِ شکایت و دادخواهی خود را بر آن نوشته در پای عَلَم داد می‌ایستاده‌اند .
آشنایی با حافظ ( محمدعلی جمالزاده )
  • Zed.em
بنای نگارنده بر این بود که در این کتابچه مطلبی از دیگران نقل ننمایم ولی در کتابِ واقعاً ممتاز شادروان دکتر قاسم غنی یعنی 'بحث در آثار و افکار و احوال حافظ' شرحی دیده شده با نهایت دقت و اختصار حقیقت بزرگی را بیان می‌کند و دریغم آمد عین آن را اینجا نقل ننمایم . می‌نویسد :
"خواجه حافظ عمری شاهد و ناظر تبدلات و تحولات سیاسی و اجتماعی گوناگون بوده و ملاحظه کرده که هر روز یک‌دسته مردم ستمگر و بی‌قابلیت جانشین یک‌دسته مردم دیگر شبیه به خود می‌شوند و یک بدبختی تازه پیش آورده همشهریان او را دچار فقر و بینوایی و بدبختی ساخته‌اند . وی در این سال‌ها که به مرحله‌ی پیری و فرسودگی رسیده بود دیگر از اوضاع و احوال ناگوار به ستوه آمده و از تحمل آنهمه مصائب و مناظر دلخراش بی‌طاقت شده تمنای حکومت قادر و قاهری می‌کرده است . پس با این مقدمه می‌توان حدس زد که غزلی که در فاصله‌ی مرگ شاه شجاع (تنها مرد قوی و کاردانِ خاندان آلِ‌مظفر) در سنه‌ی ۷۸۶ و آمدن امیرتیمور به آذربایجان یعنی سال ۷۸۸ (یازده سال قبل از وفات خواجه حافظ در سنه ۷۹۲ هجری قمری) سروده است و با این بیت آغاز می‌گردد :
سینه مالامالِ درد است ای دریغا مرهمی // جان زِ تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
و سپس به این دو بیت می‌رسد :
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل // شاه تُرکان فارغ است از حال ما کو رُستمی
خیز تا خاطر بدان تُرک سمرقندی دهیم // کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
ملهم از چه مصائبی بوده است ."
آشنایی با حافظ ( محمدعلی جمالزاده )
  • Zed.em

... پدرم فقط شبها را نماز می‌خواند ، می‌گفت در سایر اوقات حضورِ قلب ندارم .
بعد از ختم نماز دو دست را تا حد دو شانه بلند می‌نمود و در حالی که انگشتان را مانند برگ درختان که به وزش نسیم به جنبش آید ، آهسته‌آهسته حرکت می داد ، مدتی به ذکر تعقیبات می‌پرداخت و پس از دعای «اللهم ادخلنل الجنه و زوجنا من الحورالعین» ، برای یتیمانِ بی‌پدر و مادر ، بیوه‌زنانِ بی‌شوهر ، مظلومینِ بی‌یار و یاور ، مرضایِ بی‌پرستار ، مقروضینِ تنگدست ، ورشکستگانِ مستأصل ، فقرایِ آبرومند و پیادگانِ از قافله بازمانده ، دعای خیر می کرد ؛ و برای اسیرانِ خاک ، طلب مغفرت و آمرزش می‌نمود ، بدونِ آنکه هیچگاه درگاه اقدس احدیت را به غبارِ ناهموار نفرین و لعنت مکدر و آلوده سازد . ابیاتی را که در این موقع با لحنی سوزناک می خواند از بس شنیده ام در خاطرم نقش بسته است :

الها ، پادشاها ، بی نیازا // خداوندا ، کریما ، کارسازا
به سوزِ سینه ی پیران مظلوم // به آبِ دیده طفلان معصوم
به بالینِ غریبان بر سر راه // به تسلیم اسیران در بن چاه
به دور افتادگان از خانمان ها // به واپس ماندگان از کاروانها
به داور داورِ فریاد خواهان // به یارب یارب صاحب گناهان
به یارب یاربِ شب زنده داران // به امیدِ دل امیدواران
به امیدِ نجات بیم داران // به صدق سینه ی تسلیم کاران
به صدق سینه ی پاکانِ راهت // به شوق عاشقان بارگاهت
به شب نالیدن پا در کمندان // به آهِ سوزناک مستمندان
به حق صبر بی پایان ایوب // به اشکِ چشم چون باران یعقوب
که بر جان منِ مسکین ببخشا // درِ رحمت بر این بیچاره بگشا
بده مقصودِ جانِ مستمندان // بکن داروی ریشِ دردمندان

پس قریب به یک‌ربع ساعت نظر را به آسمان می‌دوخت و به حدی ساکت و صامت و بی‌حرکت می‌ماند که گویی یکسره از این دنیای خاکی به‌در رفته و سرتاپا در امواجِ بی‌کرانِ بی‌خبری و در عوالم جان‌پرور خلسه و مراقبه و مکاشفه ، غوطه‌ور است .
پس از نماز ، لباس عبادت را کنده ، لباس دیگری می‌پوشید و به قولِ خودش به لباسِ فسق درمی‌آمد ...

دارالمجانین ( محمدعلی جمالزاده )

  • Zed.em