aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آندره ی تارکوفسکی» ثبت شده است

... و پیشگویانه
هشدارم می‌دادند از تباهی ،
چون راهبی .

روی زین ، سوی سرنوشتم رکاب می‌زدم
و تنها اکنون ، زمان را که می‌آید درمی‌یابم
چون پسری جوان که بر رکابش می‌ایستد .

و این برای جاودانگی بس است
که خونِ من جاری می‌شود از سده‌ای تا سده‌‌ای ؛

بخاطر گوشه‌ی امنی همیشه گرم ،
داوطلبانه ،
زندگی‌ام را بخشیدم ...
آینه ( آندره‌ی تارکوفسکی ، الکساندر میشارین )
  • Zed.em

هنر نیکوترین خصلت ها را که انسان شایسته و مستعد آن است در وی تقویت می کند ؛ ایمان ، امید ، عشق ، زیبایی ، عبادت و یا هرآنچه را که آرزو و امید آن می رود .

 آندره ی تارکوفسکی

  • Zed.em
به عقیده ی من حاصل ناسازگاری فرد و اجتماع ، در نتیجه ی تطابق فرد با گرایش های اجتماع است !
***
نه از خاک زمین بدبختی به وجود می آید و نه از مزروعی رنج جوانه می زند ، بلکه همچنان که جرقه های آتش میل به پرواز دارند ، انسان نیز خود مولود درد و رنج است .
[ ایوب ، کتاب پنجم ، باب ششم ]
زمان ممهور ( آندره ی تارکوفسکی )
  • Zed.em

کار خلاق ، شکلی از هستی آدمی و تنها امکان بیان وجودی اوست . 

*** 

تو امپراطور هستی ، انزوا گزین 

به راه رستگاری خویش قدم نه ، همان راهی که روح آزادت تو را بدان می خواند 

ثمره ی اندیشه های گرانبهایت را بچین 

برای کردار نجیبانه ات پاداشی مطالبه نکن ، پاداش تو در باطن توست 

تو والاترین محکمه ی خویش هستی ، تو قادری سختگیرتر از دیگران بر اعمال خویش به قضاوت بنشینی 

آیا از خویش خوشنودی ای هنرمند بلندپرواز ؟ 

[ پوشکین] 

زمان ممهور ( آندره ی تارکوفسکی )

  • Zed.em

چنانچه زندگی پیامد ایده‌هایی باشد که انسان به تدبیر می یابد ، پس این ایده‌ها دیگر به آن شخص تعلق ندارند ، بلکه پیام‌هایی هستند که انسان دریافت کرده و به دیگران منتقل می کند ؛ از اینرو به عقیده ی پوشکین چه شایسته و بجاست که : " هر هنرمند واقعی ، برخلاف خواسته ی خود یک پیامبر است ."  

*** 

برآشفته از روحی ناآرام 

گرسنه ، صحراها را درمی‌نوردیدم

آنگاه که فرشته‌ای شش بال ، مرا تعظیم نمود 

آنجا که راه پوشیده از شاخه ها به سوی صلیب می‌نمود 


و انگشتان نورانی‌اش 

لمس کردند به آرامی ، چشمانم را

و چشمان ، بینا ، بی‌باک و راستین

بیدار شدند چون عقابان هراسان 


و فرو برد به گوشم انگشتش را 

و آنرا پر از صدا و نوا کرد 

و من دریافتم ، لرزیدن آسمان را 

پرواز فرشتگان بر گرد ستارگان 

هجرت جانوران دریا 

و لمس تاکستان.های آویخته به سوی خاک را 


آنگاه ، دستش را عمیق به حلقوم فرو برده 

و زبانم را بیرون کشید 

آن خودپسند گناهکار و اندیشناک را 

و از میان لبان بهت زده ام 


دستان خون آلودش ، فرو برد 

نیشتر خود را به مانند مار 

و سینه‌ام را با شمشیر خود شکافته 

از درون ، قلب مرتعشم ربود 

و درمیان زخم دهان گشوده‌اش ، فرو برد 

اخگری شعله‌ور را 


در شن‌زار بیابان چون مرده افتاده بودم 

ندای پروردگار امر نمود : 

برخیز ، پیام‌بر ، ببین و بشنو 

در هر جا و مکان ، نام مرا بر زبان ران 

سفر کنان بر روی برّ و بحر 

قلب ها را با کلماتت به آتش کشان 

[ پوشکین - 1825]

زمان ممهور ( آندره ی تارکوفسکی )

  • Zed.em