عباسجان
چهارشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۱۹ ق.ظ
- ... حالا است که میفهمم در همهی عمرم برای رسیدن به قدرت ، با رذالت زندگی کردهام . رذالت به قصدِ قدرت . من در دوران عمرم تن به هر کثافتکاری دادهام ، هر فسادی که تو فکرش را بکنی از سر گذراندهام ، هر شرّی را که صلاح دانستهام بر پا کردهام ؛ اما به این کارهای خودم وقوف نداشتهام . وقوف نداشتهام که برای چی اینکارها را میکردهام . از قصد و هدف خودم هم اطلاع نداشتم ؛ یعنی به آن واقف نبودم . برای همین بوده که گاهی دلم به رحم میآمده و وجدانم ناراحت میشده . اما حالا دیگر ، نه . حالا واقف شدهام . عمرم ، زندگانیام و همه ی چیزهای دنیا به من یاد داده که همهکاری در این دنیا روا است ، هر کاری . عمرم و زندگانیام و دنیایی که در آن زندگی میکنم به من فهمانده که یک چیز حقیقت دارد ، فقط یک چیز . آن یک چیز میخواهی بدانی چیست ؟! ... قدرت ، قدرت ؛ فقط قدرت !
نادعلی در بهت ساکن خود ، خاموش مانده بود . عباسجان نیز در گفتار فروکش کرد و با صدایی متفاوت ، صدایی که عمیقاً شکسته و خوار مینمود ، گفت :
- همان چیزی که من ندارمش ؛ ... قدرت !
کلیدر ( محمود دولتآبادی )
نادعلی در بهت ساکن خود ، خاموش مانده بود . عباسجان نیز در گفتار فروکش کرد و با صدایی متفاوت ، صدایی که عمیقاً شکسته و خوار مینمود ، گفت :
- همان چیزی که من ندارمش ؛ ... قدرت !
کلیدر ( محمود دولتآبادی )
- ۹۹/۰۱/۱۳