داغ
يكشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۵۰ ق.ظ
استوار علی اشکین ، گره درد در پیشانیِ به عرق نشسته ، لبها به زیر خشم و مهار دندان گرفته ، نگاه خوددار از خونی که دست و پنجهاش را پُرآغشته بود برگرفت و کوشا در پایداری ، برابر خون و درد و بسا مرگ ، چشم به گلمحمد دوخت . نفس راست کرد و پرسید :
- چرا به قلبم نزدی ؟!
گلمحمد چشم به راه بالاخانه و اینکه قباد چه خواهد کرد ، گفت :
- خواستم داغت کنم . نشان گلمحمد را خواستم روی زندهی اشکین گذاشته باشم ، نه روی مردهاش ! ... آهای ... مرد ! کهنه کرباسی بیاور جای زخم را ببندم !
کلیدر ( محمود دولتآبادی )
- چرا به قلبم نزدی ؟!
گلمحمد چشم به راه بالاخانه و اینکه قباد چه خواهد کرد ، گفت :
- خواستم داغت کنم . نشان گلمحمد را خواستم روی زندهی اشکین گذاشته باشم ، نه روی مردهاش ! ... آهای ... مرد ! کهنه کرباسی بیاور جای زخم را ببندم !
کلیدر ( محمود دولتآبادی )
- ۹۸/۱۲/۲۵